باب ۳: درباره معجزات پیغمبر ج
۱۴۶۸- حدیث: «أَنسِ بْنِ مَالِكٍس قَالَ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللهِج، وَحَانَتْ صَلاَة الْعَصْرِ، فَالْتَمَسَ النَّاسُ الْوَضُوءَ، فَلَمْ يَجِدُوهُ، فَأُتِيَ رَسُولُ اللهِج بِوَضُوءٍ، فَوَضَعَ رَسُولُ اللهِج، فِي ذلِكَ الإِنَاءِ يَدَهُ، وَأَمَرَ النَّاسَ أَنْ يَتَوَضَّؤُوا مِنْهُ قَالَ: فَرَأَيْتُ الْمَاءَ يَنْبَعُ مِنْ تَحْتِ أَصَابِعِهِ، حَتَّى تَوَضَّؤُوا مِنْ عِنْدَ آخِرِهِمْ» [۱٩٧].
یعنی: «انس بن مالکسگوید: وقت نماز عصر فرا رسیده بود، پیغمبر جو مردم به دنبال آب براى وضوء مىگشتند، ولى نتوانستند پیدا کنند، آب وضوى پیغمبر جرا آوردند، پیغمبر جدستش را در آن فرو برد و به مردم دستور داد که همه از آن آب وضو بگیرند، انسسگوید: در این اثنا دیدم که آب از زیر انگشتان پیغمبر ججارى مىگردید، آب به اندازهاى بود که از اوّل تا به آخر، مردم از آن وضو گرفتند».
«وضوء: بفتح واو آب وضو».
۱۴۶٩- حدیث: «أَبِي حُمَيْدٍ السَّاعِدِيِّ قَالَ: غَزَوْنَا مَعَ النَّبِيِّج غَزْوَةَ تَبُوكَ فَلَمَّا جَاءَ وَادِيَ الْقُرَى، إِذَا امْرَأَةٌ فِي حَدِيقَةٍ لَهَا فَقَالَ النَّبِيُّج، لأَصْحَابِهِ اخْرُصُوا وَخَرَصَ رَسُولُ اللهِج عَشَرَةَ أَوْسُقٍ فَقَالَ لَهَا: أَحْصِي مَا يَخْرُجُ مِنْهَا فَلَمَّا أَتَيْنَا تَبُوكَ، قَالَ: أَمَا إِنَّهَا سَتَهُبُّ اللَّيْلَةَ رِيحٌ شَدِيدَةٌ، فَلاَ يَقُومَنَّ أَحَدٌ، وَمَنْ كَانَ مَعَهُ بَعِيرٌ فَلْيَعْقِلْهُ فَعَقَلْنَاهَا وَهَبَّتْ رِيحٌ شَدِيدَةٌ؛ فَقَامَ رَجُلٌ فَأَلْقَتْهُ بِجَبَلِ طَيِّء وَأَهْدَى مَلِكُ أَيْلَةَ لِلنَّبِيِّج بَغْلَةً بَيْضَاءَ، وَكَسَاهُ بُرْدًا وَكَتَبَ لَهُ بِبَحْرِهِمْ فَلَمَّا أَتى وَادِيَ الْقُرَى، قَالَ لِلْمَرْأَةِ: كَمْ جَاءَ حِدِيقَتُكِ قَالَتْ: عَشَرَةَ أَوْسُقٍ، خَرْصَ رَسُولِ اللهِج فَقَالَ النَّبِيُّج: إِنِّي مُتَعَجِّلٌ إِلَى الْمَدِينَةِ، فَمَنْ أَرَادَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَعَجَّلَ مَعِي فَلْيَتَعَجَّلْ فَلَمَّا أَشْرَفَ عَلَى الْمَدِينَةِ، قَالَ: هذِهِ طَابَةُ فَلَمَّا رَأَى أُحُدًا، قَالَ: هذَا جُبَيْلٌ يُحِبُّنَا وَنُحِبُّهُ، أَلاَ أُخْبِرُكُمْ بِخَيْرِ دُورِ الأَنْصَارِ قَالُوا: بَلَى قَالَ: دُورُ بَنِي النَّجَّارِ، ثُمَّ دُورُ بَنِي عَبْدِ الأَشْهَلِ، ثُمَّ دُورُ بَنِي سَاعِدَةَ، أَوْ دُورُ بَنِي الْحارثِ بْنِ الْخَزْرَجِ، وَفِي كُلِّ دُورِ الأَنْصَارِ يَعْنِي خَيْرًا.
فَلَحِقْنَا سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ فَقَالَ أَبُو أُسَيْدٍ: أَلَمْ تَرَ أَنَّ نَبِيَّ اللهِ ج، خَيَّرَ الأَنْصَارَ فَجَعَلَنَا أَخِيرًا فَأَدْرَكَ سَعْدٌ النَّبِيَّج، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ خُيِّرَ دُورُ الأَنْصَارِ فَجُعِلْنَا آخِرًا فَقَالَ: أَوَلَيْسَ بِحَسْبكُمْ أَنْ تَكُونُوا مِنَ الْخِيَارِ» [۱٩۸].
یعنی: «ابو حمید ساعدىسگوید: در غزوه تبوک همراه پیغمبر جبودیم، وقتى به وادى قرى (شهر قدیمى در بین مدینه و شام) رسیدیم، زنى را که در باغچهاش مشغول بود دیدیم، پیغمبر جبه اصحابش گفت: محصول این باغچه را (خرما و انگور تر و نرسیدهاى که هنوز چیده نشده بود) تخمین کنید به عقیده شما چه مقدار خرماى خشک و کشمش خواهد داشت، (هر یک مقدارى را گفتند) پیغمبر جهم آن را تخمین کرد و فرمود: من محصول این باغچه را به ده اوسق (در حدود ۱۵۰۰ کیلو) تخمین مىنمایم، و به آن زن گفت: شما حساب آن را در دست داشته باش و میزان محصول آن یادت باشد. (سپس از آنجا حرکت کردیم) وقتى که به تبوک رسیدیم، گفت: امشب باد شدیدى شروع به وزیدن مىکند هیچ کسى نباید از جاى خود بلند شود، کسانى که شتر همراه دارند زانوى آنها را محکم ببندند، ما هم زانوى شترها را بستیم، باد شدیدى شروع به وزیدن کرد، یک نفر که (به خلاف دستور پیغمبر ج۶) از جاى خود بلند شد، باد او را از زمین برداشت و به کوه طیى (کوهى است در شام) کوبید، در این غزوه پادشاه ایله (حاضر به پرداخت جزیه شد و از جنگ با پیغمبر جخوددارى کرد) و یک قاطر سفید را به عنوان هدیه براى پیغمبر جفرستاد، پیغمبر جهم عبایى را به او داد و حکومت آنجا را برایش نوشت. (سپس برگشتیم) وقتى به وادى قرى رسیدیم، به آن زن صاحب باغ گفت: محصول باغت چقدر بود؟ گفت: ده اوسق، (عین همان مقدارى که پیغمبر جتخمین کرده بود). پیغمبر جفرمود: من عجله دارم باید به مدینه برگردم، کسى که عجله دارد، زود آماه شود با من بیاید، (با پیغمبرجبرگشتیم) وقتى که شهر مدینه ظاهر شد گفت: این طابه (مدینه) است و هنگامى که کوه اُحد را دید گفت: این کوه، کوه کوچکى است که او ما را دوست دارد و ما هم او را دوست داریم، فرمود: آیا بهترین قبیله انصار را به شما معرفى نکنم؟ گفتند: اى رسول خدا! آن را معرفى بفرما، فرمود: مبارکترین قبیله انصار، اوّل قبیله بنىنجار است (چون قبل از همه به دین اسلام گرویدند) بعد از ایشان قبیله بنىعبداشهل مىباشد، بعد از ایشان قبیله بنىساعده یا بنىحارث بن خزرج است و در تمام قبیلههاى انصار خیر و برکت وجود دارد (و همه مبارکند) در این اثنا به سعد بنىعباده رسیدیم، ابواسید به او گفت: نمىبینى که پیغمبر جانصار را از لحاظ نیکى و خیر طبقهبندى کرده و ما را در طبقه آخر قرار داده است؟! سعد خود را به پیغمبر جرساند گفت: اى رسول خدا! انصار طبقهبندى شدهاند و ما را در طبقه آخر قرار دادهاند؟! پیغمبر جگفت: مگر براى شما کافى نیست که از نیکان و مبارکان باشید؟!».
(این حدیث شریف دلالت دارد که پیغمبر جاز دو امر غیب یکى مقدار محصول آن باغ و دیگرى وزیدن باد شدید قبلاً خبر داده است).
[۱٩٧] أخرجه البخاري في: ۴ كتاب الوضوء: ۳۲ باب التماس الوضوء إذا حانت الصلاة. [۱٩۸] أخرجه البخاري في: ۶۳ كتاب مناقب الأنصار: ٧ باب فضل دور الأنصار.