باب ۱٧: وقتى انسان در قبر قرار داده مىشود جایش را در بهشت یا جهنم به او نشان مىدهند و اثبات عذاب قبر و پناه بردن به خدا از عذاب آن
۱۸۲۲ ـحدیث: «عَبْدِ اللهِ بْنِ عُمَرَب أَنَّ رَسُولَ اللهِج قَالَ: إِنَّ أَحَدَكمْ، إِذَا مَاتَ، عُرِضَ عَلَيْهِ مَقْعَدُهُ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ إِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ، فَمِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ؛ وَإِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ؛ فَيُقَالُ هذَا مَقْعَدُكَ حَتَّى يَبْعَثَكَ اللهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» [۵۵٧].
یعنی: «عبدالله بن عمربگوید: پیغمبر جگفت: هر یک از شما که فوت کرد (به هنگامى که در قبر است) هر صبح و عشایى جایش را به او نشان مىدهند، اگر بهشتى باشد جایش را در بهشت به او نشان مىدهند و اگر از اهل دوزخ باشد جاى اهل دوزخ را به او نشان مىدهند، و به او مىگویند: این جاى شما است، تا اینکه خداوند شما را در روز قیامت زنده مىنماید».
۱۸۲۳ ـحدیث: «أَبِي أَيُّوبَسقَالَ: خَرَجَ النَّبِيُّج، وَقَدْ وَجَبَتِ الشَّمْسُ، فَسَمِعَ صَوْتًا فَقَالَ: يَهُودُ تُعَذَّبُ فِي قُبُورِهَا» [۵۵۸].
یعنی: «ابو ایوبسگوید: پیغمبر جبه هنگام غروب خورشید از مدینه خارج شد، صدایى را شنید، گفت: این صداى یک یهودى است که در قبرش عذاب داده مىشود».
۱۸۲۴ ـحدیث: «أَنَسِ بْنِ مَالِكٍس أَنَّ رَسُولَ اللهِج، قَالَ: إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا وُضِعَ فِي قَبْرِهِ، وَتَوَلَّى عَنْهُ أَصْحَابُهُ، وَإِنَّهُ لَيَسْمَعُ قَرْعَ نِعَالِهِمْ، أَتَاهُ مَلَكَانِ، فَيُقعِدَانِهِ فَيقُولاَنِ: مَا كُنْتَ تَقُولُ فِي هذَا الرَّجُلِ (لِمُحَمَّدٍج) فَأَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَقُولُ: أَشْهَدُ أَنَّهُ عَبْدُ اللهِ وَرَسُولُهُ فَيُقَالُ لَهُ: انْظُرْ إِلَى مَقْعَدِكَ مِنَ النَّارِ، قَدْ أَبْدَلَكَ اللهُ بِهِ مَقْعَدًا مِنَ الْجَنَّةِ فَيَرَاهُمَا جَمِيعًا» [۵۵٩].
یعنی: «انس بن مالکسگوید: پیغمبر جگفت: وقتى عبدى مىمیرد و در قبرش گذاشته مىشود و نزدیکانش بعد از دفنش بر مىگردند، این مرده هنوز صداى کفشهاى آنان را مىشنود که دو فرشته بر او نازل مىشوند و او را در گورش بلند مىکنند و مىنشانند، به او مىگویند: تو درباره محمّد چه مىگویى؟ اگر باایمان باشد مىگوید: شهادت مىدهم که محمّد عبد خدا و رسول خدا است. فرشتگان به این انسان باایمان مىگویند: جاى خودت را در دوزخ نگاه کن ولى چون ایمان آوردهاى خداوند آن را با جایى در بهشت عوض کرد، و هر دو جا را به او نشان مىدهند».
۱۸۲۵ ـحدیث: « الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍس عَنِ النَّبِيِّج، قَالَ: إِذَا أُقْعِدَ الْمُؤْمِنُ فِي قَبْرِهِ أُتِيَ، ثُمَّ شَهِدَ أَنْ لاَ إِله إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ، فَذلِكَ قَوْلُهُ: ﴿يُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ...﴾[إبراهيم: ۲٧] [۵۶۰].
یعنی: «براء بن عازبسگوید: پیغمبر جگفت: وقتى انسان مؤمن را در گور قرار دادند، فرشتگان به نزد او مىآیند، سپس شهادت مىدهد و مىگوید: (أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدَآ رَسُولُ اللهِ)، یعنى اعتراف مىنمایم که هیچ معبود حقّى نیست به جز ذات الله و اعتراف مىکنم محمّد فرستاده خدا است. پیغمبر جفرمود: این است معنى آیه ۲٧ سوره ابراهیم که مىفرماید: «خداوند مؤمنان را بر ایمان ثابت در دنیا محکم نگه مىدارد، و در آخرت (یعنى در قبر) هم آنان را بر قول و ایمان محکم ثابت نگاه مىدارد»».
۱۸۲۶ ـحدیث: «أَبِي طَلْحَةَس أَنَّ نَبِيَّ اللهِج، أَمَرَ يَوْمَ بَدْرٍ بِأَرْبَعَةٍ وَعِشْرِينَ رَجُلاً مِنْ صَنَادِيدِ قُرَيْشٍ، فَقُذِفُوا فِي طَوِيٍّ مِنْ أَطْوَاءِ بَدْرٍ، خَبِيثٍ مُخْبِثٍ وَكَانَ إِذَا ظَهَرَ عَلَى قَوْمٍ أَقَامَ بِالْعَرْصَةِ ثَلاَثَ لَيَالٍ فَلَمَّا كَانَ بِبَدْرٍ، الْيَوْمَ الثَّالِثَ، أَمَرَ بَرَاحِلَتِهِ فَشُدَّ عَلَيْهَا رَحْلُهَا ثُمَّ مَشَى وَاتَّبَعَهُ أَصْحَابُهُ وَقَالُوا مَا نُرَى يَنْطَلِقُ إِلاَّ لِبَعْضِ حَاجَتِهِ حَتَّى قَامَ عَلَى شَفَةِ الرَّكِيِّ فَجَعَلَ يُنَادِيهِمْ بِأَسْمَائِهِمْ وَأَسْمَاءِ آبَائِهِمْ: يَا فُلاَنُ بْنَ فُلاَنٍ وَيَا فُلاَنُ بْنَ فُلاَن أَيَسُرُّكُمْ أنَّكُمْ أَطَعْتُمُ اللهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّا قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا، فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قَالَ: فَقَالَ عُمَرُ: يَا رَسُولَ اللهِ مَا تُكَلِّمُ مِنْ أَجْسَادٍ لاَ أَرْوَاحَ لَهَا فَقَالَ رَسُولُ اللهِج: وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِمَا أَقُولُ مِنْهُمْ» [۵۶۱].
یعنی: «ابو طلحهسگوید: پیغمبر جدر روز بدر دستور داد جسد بیست و چهار نفر از سران قریش که به دست مسلمانان به قتل رسیده بودند، در چاهى از چاههاى بدر که کثیف بود انداخته شوند. معمولاً پیغمبر جبعد از پیروزى بر دشمن، سه شب در صحراى وسیعى اردو مىزد و باقى مىماند. در بدر بعد از پیروزى بر قریش روز سوم که فرا رسید، دستور داد تا شترش را آماده سازند، سپس به حال پیاده به راه افتاد، اصحاب به دنبالش به راه افتادند، گفتند: فکر نمىکنیم جز قضاى حاجت کار دیگرى داشته باشد. ولى پیغمبر جبه رفتن خود ادامه داد تا اینکه بر دهنه آن چاه رسید، و یکایک سران مقتول قریش را با نام خود و نام پدرشان صدا مىکرد و مىگفت: اى فلان پسر فلان... آیا اگر از خدا و رسول خدا اطاعت مىکردید خوشحال نمىشدید؟ آنچه که پروردگارمان به ما وعده داده بود حق است و به آن رسیدهایم، آیا شما هم به آنچه که پروردگارتان به شما وعده داده بود رسیدهاید و حق است؟ عمر گفت: اى رسول خدا! چطور با جسدهایى که بىروح هستند سخن مىگویید؟ پیغمبرجگفت: قسم به کسى که جان محمّد در دست او است شما بهتر از ایشان سخنان مرا نمىشنوید».
[۵۵٧] أخرجه البخاري في: ۲۳ كتاب الجنائز: ٩۰ باب الميّت يعرض عليه مقعده بالغداة والعشى. [۵۵۸] أخرجه البخاري في: ۲۳ كتاب الجنائز: ۸۸ باب التعوّذ من عذاب القبر. [۵۵٩] أخرجه البخاري في: ۲۳ كتاب الجنائز: ۸٧ باب ما جاء في عذاب القبر. [۵۶۰] أخرجه البخاري في: ۲۳ كتاب الجنائز: ۸٧ باب ما جاء في عذاب القبر. [۵۶۱] أخرجه البخاري في: ۶۴ كتاب المغازي: ۸ باب قتل أبي جهل.