باب ۱۳: پیغمبر جاخلاقش از همه زیباتر و نیکوتر بود
۱۴٩۱- حدیث: « أَنَسٍس، قَالَ: خَدَمْتُ النَّبِيَّج، عَشْرَ سِنِينَ، فَمَا قَالَ لِي: أُفٍّ وَلاَ: لِمَ صَنَعْتَ وَلاَ: أَلاّ صَنَعْتَ» [۲۲۱].
یعنی: «انسسگفت: مدّت ده سال خدمتگزار پیغمبر جبودم، در این مدّت (حتّى یکبار) به من نگفت: آه (از دست شما) و یکبار نگفت: چرا این کار را کردى؟ و براى چه این کار را انجام ندادى؟».
۱۴٩۲- حدیث: «أَنَسٍس قَالَ: لَمَّا قَدِمَ رَسُولُ اللهِج الْمَدِينَةَ، أَخَذَ أَبُو طَلْحَةَ بِيَدِي، فَانْطَلَقَ بِي إِلَى رَسُولِ اللهِج فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ إِنَّ أَنَسًا غُلاَمٌ كَيِّسٌ، فَلْيَخْدُمْكَ قَالَ: فَخَدَمْتُهُ فِي الْحَضَرِ وَالسّفَرِ فَوَاللهِ مَا قَالَ لِي، لِشَيْءٍ صَنَعْتُهُ: لِمَ صَنَعْتَ هذَا هكَذَا وَلاَ لِشَيْءٍ لَمْ أَصْنَعْهُ: لِمَ لَمْ تَصْنَعْ هذَا هكَذَا» [۲۲۲].
یعنی: «انسسگوید: وقتى پیغمبر جبه مدینه آمد، ابو طلحه انصارى دستم را گرفت، و مرا پیش او برد، گفت: اى رسول خدا! انس پسر زرنگى است، باید خدمتگزار شما باشد، انسسگوید: همیشه در منزل و در سفر خدمت پیغمبر جرا مىکردم، قسم به خدا در مدّت خدمتم، هر کارى را که مىکردم، نمىگفت: چرا این کار را کردهاى؟ کارى را که نمىکردم نمىگفت، چرا این کار را نکردهاى؟».
[۲۲۱] أخرجه البخاري في: ٧۸ كتاب الأدب: ۳٩ باب حسن الخلق والسخاء وما يكره من البخل. [۲۲۲] أخرجه البخاري في: ۸٧ كتاب الدّيات: ۲٧ باب من استعان عبداً أو صبياً.