باب ٩: شربتى که به صورت مستکننده درنیاید نوشیدنش حلال است
۱۳۰۴- حدیث: «سَهْلِ بْنِ سَعْدٍس قَالَ: دَعَا أَبُو أُسَيْدٍ السَّاعِدِيُّ رَسُولَ اللهِج، فِي عُرْسِهِ، وَكَانَتِ امْرَأَتُهُ، يَوْمَئِذٍ، خَادِمَهُمْ، وَهِيَ الْعَرُوسُ قَالَ سَهْلٌ: تَدْرُونَ مَا سَقَتْ رَسُولَ اللهِج أَنْقَعَتْ لَهُ تَمَرَاتٍ مِنَ اللَّيْلِ، فَلَمَّا أَكَلَ سَقَتْهُ إِيَّاهُ» [۲۶].
یعنی: «سهل بن سعدسگوید ابو اسید ساعدى در مراسم عروسى خود پیغمبر جرا دعوت کرد، در آن روز زنش که عروس بود آنان را خدمت مىکرد، سهلسپرسید: آیا مىدانید آن عروس در آن روز چه شربتى را به پیغمبر جداد؟ او از شب قبل مقدارى خرما را در آب ریخته بود (تا به صورت شربت درآید) وقتى که پیغمبر جغذا را خورد از آن شربت به او داد».
۱۳۰۵- حدیث: «سَهْلٍس قَالَ: لَمَّا عَرَّسَ أَبُو أُسَيْدٍ السَّاعِدِيُّ، دَعَا النَّبِيَّج، وَأَصْحَابَهُ فَمَا صَنَعَ لَهُمْ طَعَامًا وَلاَ قَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ، إِلاَّ امْرَأَتُهُ، أُمُّ أُسَيْدٍ بَلَّتْ تَمَرَاتٍ فِي تَوْرٍ مِنْ حِجَارَةٍ مِنَ اللَّيْلِ، فَلَمَّا فَرَغَ النَّبِيُّج مِنَ الطَّعَامِ أَمَاثَتْهُ لَهُ، فَسَقَتْهُ، تُتْحِفُهُ بِذلِكَ» [۲٧].
یعنی: «سهلسگوید: وقتى که ابو اسید ساعدى عروسى کرد، پیغمبر جو اصحابش را دعوت نمود (و در آن روز) به جز زنش امّ اسید (عروس) کس دیگرى غذا را براى مهمانان تهیه نمىکرد، و آن را برایشان نمىآورد، امّ اسید مقدارى خرما را از شب قبل در ظرف سنگى پر آب ریخته بود (تا به صورت شربت درآید) وقتى پیغمبر جاز خوردن غذا فارغ شد، خرماها را در آب ذوب نمود، و آن را به عنوان هدیه به پیغمبرجداد و پیغمبر جاز آن نوشید».
۱۳۰۶- حدیث: «سَهْلِ بْنِ سَعْدٍس، قَالَ: ذُكِرَ لِلنَّبِيِّج امْرَأَةٌ مِنَ الْعَرَبِ، فَأَمَرَ أَبَا أُسَيْدٍ السَّاعِدِيَّ أَنْ يُرْسِلَ إِلَيْهَا؛ فأَرْسَلَ إِلَيْهَا، فَقَدِمَتْ، فَنَزَلَتْ فِي أُجُمِ بَنِي سَاعِدَةَ فَخَرَجَ النَّبِيُّج حَتَّى جَاءَهَا، فَدَخَلَ عَلَيْهَا، فَإِذَا امْرَأَةٌ مُنَكِّسَةٌ رَأْسَهَا فَلَمَّا كَلَّمَهَا النَّبِيُّج، قَالَتْ: أَعُوذُ بِاللهِ مِنْكَ، فَقَالَ: قَدْ أَعَذْتُكِ مِنِّي فَقَالُوا لَهَا: أَتَدْرِينَ مَنْ هذَا قَالَتْ: لاَ قَالُوا: هذَا رَسُولُ اللهِج جَاءَ لِيَخْطُبَكِ قَالَتْ: كُنْتُ أَنَا أَشْقَى مِنْ ذَلِكَ فَأَقْبَلَ النَّبِيُّج يَوْمَئِذٍ، حَتَّى جَلَسَ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ، هُوَ وَأَصْحَابُهُ، ثُمَّ قَالَ: اسْقِنَا يَا سَهْلُ فَخَرَجْتُ لَهُمْ بِهذَا الْقَدَحِ، فَأَسْقَيْتُهُمْ فِيه
(قَالَ الرَّاوِي) فَأَخْرَجَ لَنَا سَهْلٌ ذَلِكَ الْقَدَحَ فَشَرِبْنَا مِنْهُ
قَالَ: ثُمَّ اسْتَوْهَبَهُ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ، بَعْدَ ذَلِكَ، فَوَهَبَهُ لَهُ»( [۲۸].
یعنی: «سهل بن سعدسگوید: یک زن عرب را براى پیغمبر جتعریف کردند، به ابو اسید ساعدى دستور داد تا کسى را به نزد او بفرستد تا بیاید، ابو اسید هم کسى را فرستاد و آن زن آمد، و وارد عمارت بنى ساعده شد، پیغمبر جهم از منزل خارج شد، و به سوى او رفت تا به نزد او رسید، دید که زنى است سر به زیر، وقتى که پیغمبر جبا او صحبت کرد، آن زن به پیغمبر جگفت: از شما به خدا پناه مىبرم، پیغمبر جگفت: منهم شما را از خود بدور مىدارم، از شما دورى مىکنم، به خانه خود برگرد، مردم به آن زن گفتند: مگر نمىدانى که این شخص کیست؟ گفت: خیر، گفتند: این رسول خدا است و آمده از شما خواستگارى کند، آن زن گفت: من کمتر از آنم که پیغمبر جاز من خواستگارى کند، پیغمبر جبیرون رفت، تا اینکه با همراهانش در سقیفة بنى ساعده نشستند، سپس فرمود: اى سهل! براى ما آب بیاور، منهم با این پیاله براى آنان آب مىآوردم، و ایشان هم از آن آب مىخوردند.
(راوى گوید:) سهلسهمان پیاله را به ما نشان داد و ما با همان پیاله (به عنوان تبرّک) آب خوردیم.
(راوى گوید:) عمر بن عبدالعزیز از سهل درخواست کرد تا آن پیاله را به او بخشد و سهل هم آن را به او بخشید».
[۲۶] أخرجه البخاري في: ۶٧ كتاب النُّكاح: ٧۱ باب حق إجابة الوليمة والدعوة. [۲٧] أخرجه البخاري في: ۶٧ كتاب النُّكاح: ٧٧ باب قيام المرأة على الرّجال في العرس وخدمتهم بالنفس. [۲۸] أخرجه البخاري في: ٧۴ كتاب الأشربة: ۳۰ باب الشرب من قدح النّبيّ وآنيته.