ترجمه فارسی اللؤلؤ والمرجان فیما اتفق علیه الشیخان - جلد سوم

فهرست کتاب

باب ۱۳: فضائل عایشهل

باب ۱۳: فضائل عایشهل

۱۵٧٩- حدیث: «عَائِشَةَل أَنَّ النَّبِيَّج قَالَ لَهَا: أُرِيتُكِ فِي الْمَنَامِ مَرَّتَيْنِ، أَرَى أَنَّكِ فِي سَرَقَةٍ مِنْ حَرِيرٍ، وَيَقُولُ: هذِهِ امْرَأَتكَ، فَاكْشِفْ عَنْهَا فَإِذَا هِيَ أَنْتِ، فَأَقُولُ: إِنْ يَكُ هذَا مِنْ عِنْدِ اللهِ يُمْضِهِ» [۳۰۸].

یعنی: «عایشهلگوید: پیغمبر جبه من گفت: دوبار شما را در خواب به من نشان دادند، مى‌دیدم که در پارچه‌اى از حریر قرار دارى، یکى مى‌گفت: این همسر شما است، پرده را از روى او بردار، وقتى که روپوش را برداشتم دیدم شما بودى، همینکه بیدار شدم گفتم: این رؤیا که از جانب خدا است، حتماً خداوند آن را تحقّق مى‌بخشد».

۱۵۸۰- حدیث: «عَائِشَةَل قَالَتْ: قَالَ لِي رَسُولُ اللهِج: إِنِّي لأَعْلَمُ إِذَا كُنْتِ عَنِّي رَاضِيَةً، وَإِذَا كُنْتِ عَلَيَّ غَضْبَى قَالَتْ، فَقُلْتُ: مِنْ أَيْنَ تَعْرِفُ ذلِكَ فَقَالَ: أَمَّا إِذَا كُنْتِ عَنِّي رَاضِيَةً فَإِنَّكِ تَقُولِينَ: لاَ، وَرَبِّ مُحَمَّدٍ وَإِذَا كُنْتِ غَضْبَى، قلْتِ: لاَ، وَرَبِّ إِبْرَاهِيمَ قَالَتْ قلْتُ: أَجَلْ وَاللهِ يَا رَسُولَ اللهِ مَا أَهْجُرُ إِلاَّ اسْمَكَ» [۳۰٩].

یعنی: «عایشهلگوید: پیغمبر جبه من گفت: من مى‌دانم که شما چه وقتى از من راضى و چه وقتى از من عصبانى مى‌باشى، گفتم: از کجا مى‌دانى؟ پیغمبر جگفت: وقتى که از من راضى هستى به هنگام سخن گفتن و قسم خوردن مى‌گویى: قسم به پروردگار محمّد، و هنگامى که از من عصبانى مى‌شوى، مى‌گویى: قسم به پروردگار ابراهیم، عایشه گوید، گفتم: بلى، اینطور است اى رسول خدا! ولى قسم به خدا در حالت عصبانیت هم تنها از اسم شما دور مى‌شوم نه از محبّت شما (و این دورى از اسم شما هم برایم سنگین و سخت است)».

۱۵۸۱- حدیث: «عَائِشَةَل قَالَتْ: كُنْتُ أَلْعَبُ بِالْبَنَاتِ عِنْدَ النَّبِيِّج، وَكَانَ لِي صَوَاحِبُ يَلْعَبْنَ مَعِي؛ فَكَانَ رَسُولُ اللهِج، إِذَا دَخَلَ يَتَقَمَّعْنَ مِنْهُ، فَيُسَرِّبُهُنَّ إِلَيَّ، فَيَلْعَبْنَ مَعِي» [۳۱۰].

یعنی: «عایشهلگوید: من پیش پیغمبر جبا عروسک‌هایى بازى مى‌کردم، چند دوستى داشتم که ایشان هم با من عروسک‌بازى مى‌نمودند، وقتى که پیغمبر جداخل منزل مى‌شد، آنان به خاطر شرم از پیغمبر جصورت خود را مى‌پوشاندند و پنهان مى‌شدند، پیغمبر جآنان را نزد من مى‌فرستاد و با من بازى مى‌کردند».

۱۵۸۲- حدیث: «عَائِشَةَل أَنَّ النَّاسَ كَانُوا يَتَحَرَّوْنَ بِهَدَايَاهُمْ يَوْمَ عَائِشَةَ يَبْتَغُونَ بِهَا، أَوْ يَبْتَغُونَ بِذَلِكَ، مَرْضَاةَ رَسُولِ اللهِج» [۳۱۱].

یعنی: «عایشهلگوید: مردم در روزهایى که نوبت عایشه بود بهترین هدیه را براى پیغمبر جمى‌بردند، و مى‌خواستند بااین کار رضایت پیغمبر جنسبت به خود جلب نمایند».

۱۵۸۳- حدیث: «عَائِشةَل أَنَّ رَسُولَ اللهِج، كَانَ يَسْأَلُ فِي مَرَضِهِ الَّذِي مَاتَ فِيهِ، يَقُولُ: أَيْنَ أَنَا غَدًا أَيْنَ أَنَا غَدًا يُرِيدُ عَائِشَةَ فَأَذِنَ لَهُ أَزْوَاجُهُ يَكونُ حَيْثُ شَاءَ فَكَانَ فِي بَيْتِ عَائِشَةَ حَتَّى مَاتَ عِنْدَهَا قَالَتْ عَائِشَةُ: فَمَاتَ فِي الْيَوْمِ الَّذِي كَانَ يَدورُ عَلَيَّ فِيهِ، فِي بَيْتِي فَقَبَضَهُ اللهُ وَإِنَّ رَأْسَهُ لَبَيْنَ نَحْرِي وَسَحْرِي» [۳۱۲].

یعنی: «عایشهلگوید: پیغمبر جدر مرض وفاتش مى‌پرسید: من فردا کجا هستم؟ من فردا کجا هستم؟ مقصودش روز نوبت عایشه بود، (یعنى مى‌پرسید: چه وقتى نوبت عایشه است؟) زن‌هایش اجازه دادند هرجا که دلش مى‌خواهد آنجا باشد، پیغمبر جدر مدّت مریض بودنش تا وقتى که وفات کرد، در منزل عایشه بود، عایشه گفت: پیغمبر جهمان روزى که نوبت سایر زنانش دور زده ـ و به نوبت من رسید ـ فوت کرد. به هنگام وفات سرش در بین سینه و گردن من قرار داشت».

۱۵۸۴- حدیث: «عَائِشَةَل أَنَّهَا سَمِعَتِ النَّبِيَّج، وَأَصْغَتْ إِلَيْهِ قَبْلَ أَنْ يَمُوتَ، وَهُوَ مُسْنِدٌ إِلَيَّ ظَهْرَهُ يَقُولُ: اللّهُمَّ اغْفِرْ لِي وَارحَمْنِي وَأَلْحِقْنِي بِالرَّفِيقِ» [۳۱۳].

یعنی: «عایشهلگوید: قبل از اینکه پیغمبر جفوت کند در حالى که به من تکیه داشت، به او گوش فرا داده بودم شنیدم مى‌گفت: خداوندا! مرا ببخشید، و به من رحم و محبّت کنید و مرا به رفیق اعلى (پیغمبرانى که در اعلى علیین قرار دارند) ملحق گردانید».

۱۵۸۵- حدیث: «عَائِشَةَل قَالَتْ: كُنْتُ أَسْمَعُ أَنَّهُ لاَ يَمُوتُ نَبِيٌّ حَتَّى يُخَيَّرَ بَيْنَ الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ فَسَمِعْت النَّبِيَّج يَقُولُ فِي مَرَضِهِ الَّذِي مَاتَ فِيهِ، وَأَخَذَتْهُ بُحَّةٌ، يَقُولُ:﴿ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم[النساء: ۶٩]. فَظَنَنْتُ أَنَّهُ خُيِّرَ» [۳۱۴].

یعنی: «عایشهلگوید: من شنیده بودم که هیچ پیغمبرى نمى‌میرد تا اینکه قبلاً او را در بین انتخاب یکى از دنیا و آخرت مخیر مى‌نمایند، شنیدم که پیغمبر جهنگام مرضى که به علّت آن فوت کرد، در حالى که نفسش تنگ شده بود، مى‌گفت: «با کسانى که خداوند به آنان نعمت بخشیده است»دانستم که پیغمبر جدر بین انتخاب دنیا یا آخرت مخیر شده است».

۱۵۸۶- حدیث: «عَائِشَةَل قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللهِج، وَهُوَ صَحِيحٌ يَقُولُ: إِنَّهُ لَمْ يُقْبَضْ نَبِيٌّ قَطُّ حَتَّى يَرَى مَقْعَدَهُ مِنَ الْجَنَّةِ، ثُمَّ يُحَيَّا أَوْ يُخَيَّرَ فَلَمَّا اشْتَكَى، وَحَضَرَهُ الْقَبْضُ، وَرَأْسُهُ عَلَى فَخِذِ عَائِشَةَ، غُشِيَ عَلَيْهِ فَلمَّا أَفَاقَ، شَخَصَ بَصَرُهُ نَحْوَ سَقْفِ الْبَيْتِ ثُمَّ قَالَ: اللّهُمَّ فِي الرَّفِيقِ الأَعْلَى فَقُلْتُ: إِذًا لاَ يُجَاوِرُنَا فَعَرَفْتُ أَنَّهُ حَدِيثُهُ الَّذِي كَانَ يُحَدِّثُنَا وَهُوَ صَحِيحٌ» [۳۱۵].

یعنی: «عایشهلگوید: پیغمبر جبه هنگام سلامت بدن مى‌گفت: هیچ پیغمبرى تا جاى خود را در بهشت نبیند نمى‌میرد، بعد از اینکه جایش را به او نشان دادند، در بین دنیا و آخرت مخیر مى‌شود. وقتى که پیامبر جمریض شد، سرش بر ران عایشهلقرار داشت به حال اغماء درآمد، هنگامى که به هوش آمد چشمش را به سقف خانه انداخت آنگاه گفت: خداوندا! در میان (رفیقانى که در اعلى علیین هستند) وقتى که این را شنیدم گفتم: دیگر پیغمبر جدر کنار ما نخواهد ماند، و بیادم آمد که این همان سخنانى است که در حالت صحّت بدن مى‌گفت».

۱۵۸٧- حدیث: «عَائِشَةَل أَنَّ النَّبِيَّج، كَانَ إِذَا خَرَجَ، أَقْرَعَ بَيْنَ نِسَائِهِ فَطَارَتِ الْقُرْعَةُ لِعَائِشَةَ وَحَفْصَةَ وَكَانَ النَبِيُّج إِذَا كَانَ بِاللَّيْلِ سَارَ مَعَ عَائِشَةَ يَتَحَدَّثُ فَقَالَتْ حَفْصَةُ: أَلاَ تَرْكَبِينَ اللَّيْلَةَ بَعِيرِي وَأَرْكَبُ بَعِيرَكَ تَنْظُرِينَ وَأَنْظُرُ فَقَالَتْ: بَلَى فَرَكِبَتْ فَجَاءَ النَّبِيُّج إِلَى جَمَلِ عَائِشَةَ، وَعَلَيْهِ حَفْصَةُ، فَسَلَّمَ عَلَيْهَا، ثُمَّ سَارَ حَتَّى نَزَلوا وَافْتَقَدَتْهُ عَائِشَةُ فَلَمَّا نَزَلُوا، جَعَلَتْ رِجْلَيْهَا بَيْنَ الإِذخِرِ، وَتَقُولُ: يَا رَبِّ سَلِّطْ عَلَيَّ عَقْرَبًا أَوْ حَيَّةً تَلْدَغُنِي، وَلاَ أَسْتَطِيعُ أَنْ أَقُولَ لَهُ شَيْئًا» [۳۱۶].

یعنی: «عایشهلگوید: پیغمبر جوقتى به مسافرت مى‌رفت در بین زنهایش قرعه مى‌کشید، یکبار قرعه به نام عایشه و حفصه درآمد، شب‌ها که حرکت مى‌کردند پیغمبر جبا عایشه سوار مى‌شد و با او صحبت مى‌کرد، حفصه به عایشه گفت: چرا شترهایمان را عوض نکنیم؟ شما سوار شتر من بشوید و من سوار شتر شما مى‌شوم شما چیزهایى را تماشا مى‌کنى که ندیده‌اى و من‌هم چیزهایى را مى‌بینم که قبلاً ندیده‌ام، عایشهلگفت: خیلى خوب، وقتى که شترهایشان را عوض کردند، حفصه سوار شتر عایشه شد، پیغمبر جبه سوى شتر عایشه آمد که حفصه سوار آن شده بود، بر او سلام کرد و سوار شد، تا وقتى که پیاده شدند با حفصه بود، عایشه در مدّت حرکت از پیغمبر ججدا و او را از دست داده بود، وقتى که پیاده شد (خواستند استراحت کنند) عایشهلپاهایش را در میان بوته‌هاى گیاه (اذخر) قرار داد و مى‌گفت: خدواندا! مارى یا کژدمى را برایم حواله کنید تا مرا نیش بزند، من نمى‌توانم (درباره این کارى که کرده‌ام) چیزى به پیغمبر جبگویم».

(عایشهلوقتى که از پیغمبر جدور شد از کار خود پشیمان گردید و از شدّت ناراحتى و غیرت زنانه پاهایش را در میان بوته‌هاى گیاه اذخر که بوى خوشى دارد و معمولاً مار و کژدم و حشرات موذى از شدّت گرما به سایه آن پناه مى‌برند قرار داد، و مرگ را بر دورى از پیغمبر جترجیح داد).

۱۵۸۸- حدیث: «أَنَسِ بْنِ مَالِكٍس قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِج، يَقُولُ: فَضْلُ عَائِشَةَ عَلَى النِّسَاءِ كَفَضْلِ الثَّرِيدِ عَلَى الطَّعَامِ» [۳۱٧].

یعنی: «انس بن مالکسگوید: شنیدم که پیغمبر جمى‌گفت: فضل و برترى عایشه بر سایر زنان مانند فضل و برترى آبگوشت بر سایر غذاها است».

(عرب آبگوشت را از هر غذاى دیگرى بیشتر دوست داشتند).

۱۵۸٩- حدیث: «عَائِشَةَل أَنَّ النَّبِيَّج، قَالَ لَهَا: يَا عَائِشَةُ هذَا جِبْرِيلُ يَقْرَأُ عَلَيْكِ السَّلاَمَ فَقَالَتْ: وَعَلَيْهِ السَّلاَمُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكَاتُهُ تَرَى مَا لاَ أَرَى ترِيدُ النَّبِيَّج» [۳۱۸].

یعنی: «عایشهلگوید: پیغمبر جبه من گفت: این جبرئیل است که اینجا مى‌باشد، و بر شما سلام مى‌کند، عایشهلگفت: سلام و رحمت و برکت خدا بر او باد، (اى رسول خدا شما) چیزهایى را مى‌بینى که من آن‌ها را نمى‌بینم».

[۳۰۸] أخرجه البخاري في: ۶۳ كتاب مناقب الأنصار: ۴۴ باب تزويج النّبيّ جعائشةلوقدومها المدينة. [۳۰٩] أخرجه البخاري في: ۶٧ كتاب النُّكاح: ۱۰۸ باب غيرة النِّساء ووجدهن. [۳۱۰] أخرجه البخاري في: ٧۸ كتاب الأدب: ۸۱ باب الإنبساط إلى الناس. [۳۱۱] أخرجه البخاري في: ۵۱ كتاب الهبة: ٧ باب قبول الهدية. [۳۱۲] أخرجه البخاري في: ۶۴ كتاب المغازي: ۸۳ باب مرض النّبيّ جووفاته. [۳۱۳] أخرجه البخاري في: ۶۴ كتاب المغازي: ۸۳ باب مرض النّبيّ جووفاته. [۳۱۴] أخرجه البخاري في: ۶۴ كتاب المغازي: ۸۳ باب مرض النّبيّ جووفاته. [۳۱۵] أخرجه البخاري في: ۶۴ كتاب المغازي: ۸۳ باب مرض النّبيّ جووفاته. [۳۱۶] أخرجه البخاري في: ۶٧ كتاب النُّكاح: ٩٧ باب القرعة بين النِّساء أن أراد سفرآ. [۳۱٧] أخرجه البخاري في: ۶۲ كتاب فضائل أصحاب النّبيّ ج: ۳۰ باب فضل عائشةل. [۳۱۸] أخرجه البخاري في: ۵٩ كتاب بدء الخلق: ۶ باب ذكر الملائكة.