باب ۱: حرام بودن شراب و بیان اینکه شراب از آب انگور و خرماى رسیده و نرسیده و کشمش و غیره درست مىشود
۱۲٩۲- حدیث: «عَلِيٍّس قَالَ: كَانَتْ لِي شَارِفٌ مِنْ نَصِيبِي مِنَ الْمَغْنَمِ، يَوْمَ بَدْرٍ، وَكَانَ النَّبِيُّج أَعْطَانِي شَارِفًا مِنَ الْخُمُسِ؛ فَلَمَّا أَرَدْتُ أَنْ أَبْتَنِيَ بَفَاطِمَةَ، بِنْتِ رَسولِ اللهِج، وَاعَدْتُ رَجُلاً صَوَّاغًا، مِنْ بَنِي قَيْنُقَاعٍ، أَنْ يَرْتَحِلَ مَعِي، فَنَأْتِيَ بِإِذْخِرٍ، أَرَدْتُ أَنْ أَبِيعَهُ الصَّوَّاغِينَ، وَأَسْتَعِينَ بِهِ فِي وَلِيمَةِ عُرْسِي؛ فَبَيْنَا أَنَا أَجْمَعُ لِشَارِفَيَّ مَتَاعًا مِنَ الأَقْتَابِ وَالْغَرَائِرِ وَالْحِبَالِ، وَشَارِفَايَ مُنَاخَانِ إِلَى جَنْبِ حُجْرَةِ رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ، رَجَعْتُ، حِينَ جَمَعْتُ مَا جَمَعْتُ، فَإِذَا شَارِفَايَ قَدِ اجْتُبَّ أَسْنِمَتُهُمَا، وَبُقِرَتْ خَوَاصِرُهُمَا، وَأُخِذَ مِنْ أَكْبَادِهِمَا؛ فَلَمْ أَمْلِكْ عَيْنَيَّ، حِينَ رَأَيْتُ ذَلِكَ الْمَنْظَرَ مِنْهُمَا فَقُلْتُ: مَنْ فَعَلَ هذَا فَقَالُوا: فَعَلَ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَهُوَ فِي هذَا الْبَيْتِ فِي شَرْبٍ مِنَ الأَنْصَارِ فَانْطَلَقْتُ حَتَّى أَدْخُلَ عَلَى النَّبِيِّج، وَعِنْدَهُ زَيْدُ بْنُ حَارِثَةَ فَعَرَفَ النَّبَيُّج، فِي وَجْهِي الَّذِي لَقِيتُ فَقَالَ النَّبِيُّج: مَا لَكَ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ مَا رَأَيْتُ كَالْيَوْمِ قَطُّ، عَدَا حَمْزَةُ عَلَى نَاقَتَيَّ فَأَجَبَّ أَسْنِمَتُهُمَا، وَبَقَرَ خَوَاصِرَهُمَا؛ وَهَا هُوَ ذَا، فِي بَيْتٍ مَعَهُ شَرْبٌ فَدَعَا النَّبِيُّج، بِرِدَائِهِ فَارْتَدَى، ثُمَّ انْطَلَقَ يَمْشِي، وَاتَّبَعْتُهُ أَنَا وَزَيْدُ بْنُ حَارِثَةَ، حَتَّى جَاءَ الْبَيْتَ الَّذِي فِيهِ حَمْزَةُ، فَاسْتَأْذَنَ، فَأَذِنُوا لَهُ، فَإِذَا هُمْ شَرْبٌ فَطَفِقَ رَسُولُ اللهِج يَلُومُ حَمْزَةَ فِيمَا فَعَلَ فَإِذَا حَمْزَةُ قَدْ ثَمِلَ مُحْمَرَّةً عَيْنَاهُ فَنَظَرَ حَمْزَةُ إِلَى رَسُولِ اللهِج، ثُمَّ صَعَّدَ النَّظَرَ، فَنَظَرَ إِلَى رُكْبَتِهِ، ثُمَّ صَعَّدَ النَّظَرَ، فَنَظَرَ إِلَى سُرَّتِهِ، ثُمَّ صَعَّدَ النَّظَرَ، فَنَظَرَ إِلَى وَجْهِهِ؛ ثُمَّ قَالَ حَمْزَةُ: هَلْ أَنْتُمْ إِلاَّ عَبِيدٌ لأَبِي فَعَرَفَ رَسُولُ اللهِج، أَنَّهُ قَدْ ثَمِلَ، فَنَكَصَ رَسُولُ اللهِج عَلَى عَقِبَيْهِ الْقَهْقَرَى وَخَرَجْنَا مَعَهُ» [۱۴].
یعنی: «على ابن ابى طالبسگوید: شتر سالخوردهاى داشتم که از غنیمت جنگ بدر نصیبم شده بود، پیغمبر جیک شتر مسنّ دیگر را از خمس به من داد، وقتى خواستم با فاطمه دختر رسول خدا جعروسى کنم، با یک نفر از یهودیهاى بنى قینقاع که شغل زرگرى و ساختن زینت آلات زنان داشت قرار گذاشتم که با هم به صحرا برویم و گیاه اذخر را (گیاهى است که داراى بوى خوش است و آن را بر روى تیرهاى سقف بام قرار مىدهند و گل و خاک را بر آن مىریزند و زرگرها هم در کار خود از آن استفاده مىکنند) بیاوریم و آن را به زرگرها بفروشیم تا با پول آن مراسم عروسى خود را روبه راه نمایم، مدّتى مشغول بودم، تا رحل و جوال و ریسمان براى شترهایم که در کنار خانه یک مرد انصارى خوابیده بودند تهیه کردم، سپس به سوى شترهایم برگشتم، دیدم که کوهانههاى آنها را بریده و شکمهایشان را دریدهاند، و مقدارى از جگر آنها را درآوردهاند، وقتى که چنین صحنهاى را دیدم دیگر تسلّط بر نفس را از دست دادم و به گریه افتادم، گفتم: چه کسى مرتکب چنین کارى شده است؟! گفتند: حمزه پسر عبدالمطلب (عموى على) و الآن هم با عدّهاى از انصار در این منزل مشغول شرابخوارى هستند (در آن وقت هنوز آیه تحریم شراب نازل نشده بود) من هم به نزد پیغمبر جرفتم، زید ابن حارث هم نیز پیش او بود، همینکه پیغمبر مرا دید از قیافه و صورتم فهمید که دچار ناراحتى شدهام، فرمود: چه اتّفاقى برایت پیش آمده است؟ گفتم: اى رسول خدا! تا بحال فاجعهاى مانند فاجعه امروز ندیدهام، حمزه به شترهاى من حمله کرده و کوهانههاى آنها را بریده و شکم آنها را هم دریده است، الآن هم در خانهاى با جماعتى مشغول شرابخوارى مىباشند، پیغمبر جعبایش را خواست و آن را پوشید، و به راه افتاد، من و زید بن حارثه هم همراه او بودیم تا به خانهاى که حمزه در آنجا بود رسید، اجازه ورود به منزل را خواست. به او اجازه دادند، پیغمبر جآنان را دید که سرگرم شرابخوارى مىباشند، شروع به سرزنش حمزه کرد و او را بر این کار قبیح ملامت نمود، در حالى که حمزه مست بود و چشمانش قرمز شده بود، به سوى پیغمبر جنگاه کرد و نگاهش را از زانوها و سپس کمر پیغمبر جشروع نمود و سرانجام به صورت پیغمبر نگاه کرد، گفت: شماها جز بردهاى از بردههاى پدر من نیستید، پیغمبر جدانست که حمزه کاملاً مست شده است، و در حالى که رو در روى حمزه داشت، عقبگرد مىکرد و از او دور مىشد».
«شارف: شتر مسن . صوّاغ: زرگر. أقتاب: جمع قتب، بار و حمل . غرائر: جمع غرر، جوال . اجتبّ: قطع شده بود. بقرت: سوراخ شده است».
۱۲٩۳- حدیث: « أَنَسٍس، قَالَ: كُنْتُ سَاقِيَ الْقَوْمِ، فِي مَنْزِلِ أَبِي طَلْحَةَ، وَكَانَ خَمْرُهُمْ يَوْمَئِذٍ الْفَضِيخَ فَأَمَرَ رَسُولُ اللهِج مُنَادِيًا يُنَادِي: أَلاَ إِنَّ الْخَمْرَ قَدْ حُرِّمَتْ قَالَ: فَقَالَ لِي أَبُو طَلْحَةَ: اخْرُجْ فَأَهْرِقْهَا فَخَرَجْتُ فَهَرَقْتُهَا، فَجَرَتْ فِي سِكَكِ الْمَدِينَةِ فَقَالَ بَعْضُ الْقَوْمِ: قَدْ قُتِلَ قَوْمٌ وَهِيَ فِي بُطُونِهِمْ فَأَنْزَلَ اللهُﻷ:﴿لَيۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ جُنَاحٞ فِيمَا طَعِمُوٓاْ٩٣﴾[المائدة: ٩۳] [۱۵].
یعنی: «انسسگوید: در منزل ابو طلحه انصارىسساقى شرابى بودم که از خرماى نرسیده تهیه شده بود و آن را به جماعتى که در آنجا بودند مىدادم، در این اثنا پیغمبر جبه جارچى دستور داد که به مردم اعلام کند تا با خبر باشند که شراب حرام شده است، انس گوید: ابو طلحه به من گفت: برو بیرون! فوراً این شراب را دور بریز! من هم فوراً بیرون رفتم، شراب را بدور ریختم، سپس شراب در کوچههاى مدینه سرازیر شد. بعضى گفتند: کسانى که در حال نوشیدن شراب کشته گردیدند بدبخت شدند، ولى آیه ٩۵ سوره مائدة نازل شد که مىفرماید: «کسانى که به خدا وپیغمبر و دستورات قرآن ایمان دارند و عمل نیک را انجام مىدهند، به خاطر شراب و غذایى (که قبل از تحریم آنها را) نوشیده و خوردهاند مؤاخذه و گناهکار نمىشوند».
[۱۴] أخرجه البخاري في: ۵٧ كتاب فرض الخمس: ۱ باب فرض الخمس. [۱۵] أخرجه البخاري في: ۴۶ كتاب المظالم: ۲۱ باب صبّ الخمر في الطريق.