باب ۱٧: سِحر
۱۴۱۲- حدیث: «عَائِشَةَل قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللهِج سُحِرَ، حَتَّى كَانَ يَرَى أَنَّهُ يَأْتِي النِّسَاءَ وَلاَ يَأْتِيهِنَّ قَالَ سُفْيَانُ (أَحَدُ رِجَالِ السَّنَدِ) وَهذَا أَشَدُّ مَا يَكُونُ مِنَ السِّحْرِ إِذَا كَانَ كَذَا فَقَالَ: يَا عَائِشَةُ أَعَلِمْتِ أَنَّ اللهَ قَدْ أَفْتَانِي فِيمَا اسْتَفْتَيْتُهُ فِيهِ أَتَانِي رَجُلاَنِ فَقَعَدَ أَحَدُهُمَا عِنْدَ رَأْسِي، وَالآخَرُ عِنْدَ رِجْلَيَّ، فَقَالَ الَّذِي عِنْدَ رَأْسِي لِلآخَرِ: مَا بَالُ الرَّجُلِ قَالَ: مَطْبُوبٌ قَالَ: وَمَنْ طَبَّهُ قَالَ: لُبَيْدُ ابْنُ أَعْصَمَ، رَجُلٌ مِنْ زُرَيْقٍ، حَلِيفٌ لِيَهُودَ، كَانَ مُنَافِقًا قَالَ: وَفِيمَ قَالَ: فِي مُشْطٍ وَمُشَاقَةٍ قَالَ: وَأَيْنَ قَالَ: فِي جُفِّ طَلْعَةٍ ذَكَرٍ تَحْتَ رَعُوفَةٍ، فِي بِئْرِ ذَرْوَانَ قَالَتْ: فَأَتَى النَّبِيُّج الْبِئْرَ حَتَّى اسْتَخْرَجَهُ فَقَالَ: هذِهِ الْبِئْرُ الَّتِي أُرِيتُهَا وَكَأَنَّ مَاءَهَا نُقَاعَةُ الْحِنَّاءِ، وَكأَنَّ نخْلَهَا رُؤُوسُ الشَّيَاطِينِ قَالَ: فَاسْتُخْرِجَ قَالَتْ: فَقُلْتُ أَفَلاَ، أَي، تَنَشَّرْتَ فَقَالَ: أَمَا وَاللهِ فَقَدْ شَفَانِي، وَأَكْرَهُ أَنْ أُثِيرَ عَلَى أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ شَرًّا» [۱۴۰].
یعنی: «عایشهلگوید: پیغمبر جرا سحر کردند، و به اندازهاى سستى بدن بر او مسلّط شده بود که اگر چه فکر مىکرد مىتواند مانند سابق باهمسرانش نزدیکى کند ولى نمىتوانست، (سفیان یکى از راویان این حدیث گوید: وقتى که کار به چنین مرحلهاى برسد نشانه این است که سحر شدیدترین اثررا داشته است). پیغمبر جفرمود: اى عایشه! آیا مىدانى که خداوند دعایم را اسـتجابت نمود (چون پیغمبر جاز ناراحتى جسمى به پیشگاه خدا پناه مىبرد) در خواب دو نفر پیش من آمدند یکى در بالاى سرم و دیگرى در پایین پاهایم نشست، کسى که در بالاى سرم نشسته بود، به دیگرى گفت: این مرد چه ناراحتى دارد؟ گفت: سحرش کردهاند، گفت: چه کسى او را سحر کرده است؟ گفت: لبید بن اعصم، که از قبیله بنى زریق و همپیمان یهودیان مىباشد و فردى منافق است، گفت: با چه چیزى سحر را انجام داده است؟ گفت: با چندتا دندانه شانه و چندتا موى سر و ریش که به هنگام شانه از سر و ریش (پیغمبرج) ریزش نموده است، گفت: این چیزها الآن کجا هستند؟ گفت: در میان یک برگ خشک شده درخت خرماى نر، در زیر سنگ بزرگى که در چاه زروان مىباشد پنهانش کردهاند، عایشه گوید: پیغمبر جبر سر آن چاه رفت، گفت: این همان چاهى است که آن را به من نشان دادند، آبش به آب حناى شسته شده شبیه بود، و درختهاى خرماى آنجا زشت و بدمنظر بودند و به شاخهاى شیطان شباهت داشتند، پیغمبر جگفت: چیزهایى که با آن سحر انجام گرفته بود بیرون آورده شد. عایشه گوید: گفتم: چرا شما هم در مقابل، آنان را دعا و نفرین نکردید، (تا کسانى که دست به چنین کارى زدهاند خود به آن مبتلا شوند)، پیغمبر جگفت: من که خداوند شفایم داد، دوست ندارم به کسى اذیت وناراحتى برسانم».
(لازم به تذکر است علماى اسلام از قدیم درباره این حدیث به بحث پرداختهاند قاضى عیاض و فخررازى و ابو بکر اصم که این حدیث را قبول ندارند مىگویند: این حدیث مخالف قرآن است، چون خداوند در ذم و توبیخ کفار مىفرماید که آنان به دروغ و افتراء نسبت به محمّد مىگویند: ﴿...إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلٗا مَّسۡحُورًا٤٧﴾[الإسراء: ۴٧]. کافران مىگفتند: «این مردم که به محمّد ایمان آوردهاند از یک نفرى که تحت تأثیر سحر قرار گرفته است پیروى مىکنند».
خداوند متعال این گفته کافران نسبت به پیغمبر جرا دروغ و افتراء مىنامد، این تکذیب خداوند به این معنى است که محمّد تحت تأثیر سحر قرار نگرفته است.
خداوند در آیه ۶٧ سوره مائده مىفرماید: ﴿...وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ...﴾[المائدة: ۶٧]. «خداوند تو را از شرّ مردم محفوظ مىدارد». وقتى کافران بتوانند پیغمبر جرا تحت تأثیر سحر قرار دهند پیغمبر جاز شرّ آنان محفوظ نمانده است پس حدیث سحر با آیه مزبور نیز مخالفت دارد.
علاوه بر این تحت تأثیر سحر قرار گرفتن، نقص و عیبى است که ساحت مقدّس پیغمبر جاز آن به دور و منزّه مىباشد و جمالالدین قاسمى که از مفسّرین و محدّثین بزرگ مىباشد، در تفسیر خود بنام محاسن التأویل مىگوید: جاى تعجّب نیست این حدیث هر چند که در صحیحین آمده است مورد قبول قرار نگیرد، چون دلایل روشن براى قبول نکردن آن موجود است، کسانى که در زمینه علم و ایمان آگاهى دارند مىدانند که بعضى از احادیث صحاح از لحاظ سند یا معنى قابل نقد هستند، این حدیث خبر آحاد است و خبر آحاد در زمان اصحاب هم مورد مناقشه قرار مىگرفت. امام غزالى در مستصفى مىگوید: هر صحابهاى که خبر آحاد را مخالف با اصول دین تشخیص مىداد آن را رد مىنمود و مثالهایى را هم ذکر مىنماید. امام ابن تیمیه در مسوده مىگوید: کسى که حدیث آحادى را که در صحاح آمده است بدلیل اینکه به نظر او مخالف با اصول است و پیغمبر جچنین چیزى را نمىفرماید، قبول نکند و بگوید این حدیث به خطاء به پیغمبر جنسبت داده مىشود. صواب این است که چنین شخصى کافر و فاسق نخواهد شد.
امام فنارى مىگوید: کسى که از روى دلیل حدیث آحاد را قبول نکند، گمراه محسوب نمىشود.
امّا اکثر علماء و محدّثین از جمله امام نووى و ابن حجر عسقلانى بر صحّت حدیث سحر تأکید دارند، کسانى را که در صحّت آن تردید دارند به شدّت مورد حمله قرار دادهاند و مىگویند که پیغمبر جداراى دو جنبه مىباشد یکى مادّى و جسمى که مربوط به امور دنیوى است، و جنبه دیگر معنوى و روحى مىباشد که مربوط به رسالت است. پیغمبر جاز لحاظ مسائل مادّى و امور دنیوى مانند سائر انسانها شاد، غمگین، سالم، مریض، سیر و گرسنه مىگردید، در مقابل سخنان سنجیده و مؤدّبانه خوشحال مىشد و کلمات نامطلوب او را عصبانى مىکرد. همچنین اگر او را با تیر یا شمشیر یا سنگ مورد حمله قرار مىدادند زخمى و ناراحت مىگردید، همانگونه که در جنگ اُحد مورد اصابت قرار گرفت لب و دندان مبارکش آسیب دید و یا در مقابل غذاهاى مطبوع و نامطبوع خوشحال یا ناراحت مىگردید، اگر سمّى در غذایش مىریختند مسموم مىشد همانگونه که در جنگ خیبر یک زن یهودى گوشت سمآلود گوسفند را به پیغمبر جداد و پیغمبر جمسموم شد. بنابراین پیامبر از لحاظ مسائل و امور مربوط به دنیا مانند دیگران تأثیرپذیر مىباشد، امّا از لحاظ امور معنوى و مسائل مربوط به رسالت تحت حفاظت و حمایت الهى است که اگر تمام انس و جن با همه قدرت مادّى و حیلهاى خود جمع مىشدند تا او را سر مویى از هدف رسالت دور نمایند با سرخوردگى و شرمندگى عقبنشینى مىکردند، و نمىتوانستند کوچکترین تزلزلى در اعتقاد و ایمان راسخ او به وجود آورند.
دلایل و برهان و معجزات شاهد عصمت پیغمبر جدر امر تبلیغ مىباشند، با توجّه به اینکه این دو جنبه کاملاً از هم جدا هستند، مىگوییم حدیث سحر در تمام روایتهایش تنها بر این دلالت دارد که پیغمبر جاز لحاظ جسمى ضعیف شده بود و بیش از این بر چیزى دیگرى دلالت ندارد، جسم پیغمبر جاز این سحر متأثر شد همانگونه که از خوردن گوشت مسموم متأثر گردید، آیه ۶٧ سوره مائده که مىفرماید: ﴿...وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ...﴾[المائدة: ۶٧]. «خداوند تو را از شرّ مردم محفوظ مىدارد».مربوط به قسمت رسالت و تبلیغ است نه مسائل مادّى. چون در اوّل آیه فوق مىفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ...﴾[المائدة: ۶٧]. «اى رسول خدا ابلاغ کن آنچه بر شما نازل شده است». پس معلوم گردید عصمت پیغمبر جاز شرّ مردم در مسائل مربوط به تبلیغ است نه در مسائل مادّى، از طرف دیگر آیه ۴٧ سوره اسراء که خداوند از قول کافران به عنوان تکذیب و توبیخ آنان مىفرماید: ﴿...إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلٗا مَّسۡحُورًا٤٧﴾[الإسراء: ۴٧]. کافران و ظالمان به افتراء مىگفتند: «شما از شخص مجنون و سحر شده پیروى مىکنید»، با توجّه به سیاق آیهها معلوم مىگردد که کافران به دروغ و افتراء مىگفتند: محمّد مجنون و روحش تحت تأثیر شیاطین و ساحران و جادوگران قرار دارد و آنچه که او مىگوید وحى آسمانى نیست بلکه از طرف شیاطین و جادوگران به او القا مىشود، لذا خداوند این کافران را مورد توبیخ و سرزنش قرار مىدهد و آنان را تکذیب مىنماید که مىفرماید: جن و شیاطین و ساحر قدرت تسلّط بر روح محمّد را ندارند، محمّد در رسالت و تبلیغ از جانب خدا معصوم و محفوظ است و کسى قادر نیست بر زبان او کلمهاى القا نماید و هرچه که مىگوید وحى الهى است، ﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤﴾[النجم: ۴]. بنا به توضیحات بالا هیچ تضادى در بین حدیث سحر با آیههاى فوق وجود ندارد تا نسبت به حدیثى که در صحاح است تردید نمود.
وقتى خواستم این حدیث را ترجمه نمایم با توجّه به حساسیت موضوع چندین روز از ترجمه آن خوددارى کردم، پس از تحقیق در این باره بر خود لازم دیدم حدیث را ترجمه کنم، به احترام آراء سلف صالح دلایل طرفین مخالف و موافق را بیان نمایم، ضمناً تا جایى که مقدور بود در بین آیهها و حدیث مزبور تطبیقى به وجود آوردم که آن را در شرح مسلم و بخارى مشاهده نکردم، امیدوارم خداوند متعال به ما توفیق دهد تا از قضاوت عجولانه درباره احادیث صحیح مخصوصاً متفق بخارى و مسلم پرهیز نمائیم).
[۱۴۰] أخرجه البخاري في: ٧۶ كتاب الطب: ۴٩ باب هل يستخرج السِّحر.