باب ۱۴: مسلمان در برابر هر بلا و مصیبت و غم و مرضى که به آن مبتلا مىشود حتّى در مقابل خارى که به بدنش فرو مىرود اجر و ثواب دارد
۱۶۶۱ ـحدیث: « عَائِشَةَل قَالَتْ: مَا رَأَيْتُ أَحَدًا أَشَدَّ عَلَيْهِ الوَجَعُ مِنْ رَسُولِ اللهج» [۳٩۱].
یعنی: «عایشهلگوید: من کسى را ندیدهام که مانند پیغمبر جبه مرض سخت دچار شود».
۱۶۶۲ ـحدیث: «عَبْدِ الله بْنِ مَسْعُودٍس قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللهج، وَهُوَ يُوعَكُ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ الله! إِنَّكَ تُوعَكُ وَعْكًا شَدِيداً. قَالَ: أَجَلْ. إِنِّي أُوعَكُ كَمَا يُوعَكُ رجُلاَنِ مِنْكُمْ قُلْتُ: ذالِكَ أَنَّ لَكَ أَجْرَيْنِ. قَالَ: أَجَلْ. ذالِكَ كَذالِكَ. مَا مِنْ مُسْلِمٍ يُصِيبُهُ أَذًى، شَوْكَةٌ فَمَا فَوْقَهَا، إِلاَّ كَفَّرَ الله بِهَا سَيِّئَاتِهِ، كَمَا تَحُطُّ الشَّجَرَةُ وَرَقَهَا» [۳٩۲].
یعنی: «عبدالله بن مسعودسگوید: پیش پیغمبر جرفتم دیدم که تب شدیدى دارد، گفتم: اى رسول خدا! شما تب شدید مىگیرید، گفت: بلى، تب من دو برابر تب شما شدید است، گفتم: به خاطر آن است که اجر و ثوابت دو برابر باشد؟ گفت: بلى، درست همینطور است، هر مسلمانى که به اذیت و ناراحتى مبتلا گردد حتّى اگر این ناراحتى نیش یک خار یا چیز مهمتر باشد در مقابل ناراحتى آن خداوند گناهان را از او دور مىنماید، همانگونه که برگ از درخت جدا مىشود».
۱۶۶۳ ـحدیث: «عَائِشَةَل زَوْجِ النَّبِيِّج، قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللهج: مَا مِنْ مُصِيبَةٍ تُصِيبُ المُسْلِمَ، إِلاَّ كَفَّرَ الله بِهَا عَنْهُ. حَتَّى الشَّوْكَةِ يُشَاكُهَا» [۳٩۳].
یعنی: «عایشه گوید: پیغمبر جگفت: هر مسلمانى که دچار بلا و مصیبتى شود حتّى اگر این مصیبت نیش خارى باشد که به بدنش فرو مىرود، خداوند آن را کفّاره گناهش قرار مىدهد».
۱۶۶۴ ـحدیث: «أَبِي سَعِيدٍ الخُدْرِيِّ وَأَبِي هُرَيْرَةَب عَنِ النَّبِيِّج قَالَ: مَا يُصِيبُ المُسْلِمَ مِنْ نَصَبٍ، وَلاَ وَصَبٍ، وَلاَ هَمِّ، وَلاَ حُزْنٍ، وَلاَ أَذًى، وَلاَ غَمِّ، حَتَّى الشَّوْكَةِ يُشَاكُهَا؛ إِلاَّ كَفَّرَ الله بِهَا مِنْ خَطَايَاهُ» [۳٩۴].
یعنی: «ابو سعید خدرىسو ابو هریرهسگویند: پیغمبر جگفت: هر مسلمانى که به خستگى یا به گرفتارى همیشگى و یا به حزن و ناراحتى و غمى گرفتار شود هرچند این ناراحتى به اندازه نیش خارى باشد که در بدنش فرو رود در مقابل این مصیبتها خداوند مقدارى از گناهان او را مىبخشد».
۱۶۶۵ ـحدیث: «ابْنِ عَبَّاسٍب عَنْ عَطَاءِ بْنِ أَبِي رَبَاحٍ، قَالَ: قَالَ لِي ابْنُ عَبَّاسٍ: أَلاَ أُرِيكَ امْرَأَةً مِنْ أَهْلِ الجَنَّةِ؟ قُلْتُ: بَلَى. قَالَ: هاذِهِ المَرْأَةُ السَّوْدَاءُ، أَتَتِ النَّبِيَّج، فَقَلَتْ: إِنِّي أُصْرَعُ، وَإِنِّي أَتكَشَّفُ، فَادْعُ الله لِي. قَالَ: إِنْ شِئْتِ، صَبَرْتِ؛ وَلَكِ الجَنَّةُ. وَإِنْ شِئْتِ، دَعَوْتُ الله أَنْ يُعَافِيكِ فَقَالَتْ: أَصْبِرُ. فَقَالَتْ: إِنِّي أَتكَشَّفُ: فَادْعُ الله أَنْ لاَ أَتكَشَّفَ. فَدَعَا لَهَا» [۳٩۵].
یعنی: «عطاء بن ابى رباحسگوید: ابن عباس به من گفت: زنى را که اهل بهشت است به شما نشان دهم؟ گفتم: بلى، گفت: این زن سیاهپوست به نزد پیغمبر جآمد، گفت: (اى رسول خدا!) من دچار صرع مىشوم و حجاب را از روى خود بر مىدارم، برایم دعا کن (که خوب شوم) پیغمبر جگفت: اگر مىخواهى صبر کن و در مقابل بهشت نصیب شما خواهد شد، اگر مىخواهى از خدا مىخواهم که به شما شفا دهد، این زن گفت: من صبر مىکنم، ولى چون حجاب را از روى خود به طور ناآگاه بر مىدارم (مىترسم عورتم کشف شود) برایم دعا کن که وقتى به حالت صرع درمىآیم حجاب را از روى خود بر ندارم، پیغمبر جبرایش دعا کرد».
[۳٩۱] أخرجه البخاري في: ٧۵ كتاب المرضى: ۲ باب شدّة المرض. [۳٩۲] أخرجه البخاري في: ٧۵ كتاب المرضى: ۳ باب أشدّ الناس بلاء الأنبياء ثمّ الأوّل فالأوّل. [۳٩۳] أخرجه البخاري في: ٧۵ كتاب المرضى: ۱ باب ما جاء في كفّارة المرض. [۳٩۴] أخرجه البخاري في: ٧۵ كتاب المرضى: ۱ باب ما جاء في كفّارة المرض. [۳٩۵] أخرجه البخاري في: ٧۵ كتاب المرضى: ۶ باب فضل من يصرع من الرّيح.