باب ۳٧: رعایت احترام پیغمبر جو ترک سؤال فراوان از مسائلى که ضرورت ندارند، یا مسائلى که انسان به آنها مکلّف نیست. یا مسائلى که واقع نمىشود، یا امثال آن
۱۵۲۱- حدیث: «سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍس أَنَّ النَّبِيَّج قَالَ: إِنَّ أَعْظَمَ الْمُسْلِمِينَ جُرْمًا مَنْ سَأَلَ عَنْ شَيْءٍ لَمْ يُحَرَّمْ فَحُرِّمَ مِنْ أَجْلِ مَسْئَلَتِهِ» [۲۵۰].
یعنی: «سعد بن وقاصسگوید: پیغمبر جگفت: مسلمانى که جرمش از هر مسلمان دیگرى بزرگتر است کسى است که از چیزى که حرام نیست سؤال کند و به وسیله سؤال او آن چیز حرام شود».
۱۵۲۲- حدیث: «أَنَسٍس، قَالَ: خَطَبَ رَسُولُ اللهِج، خُطْبَةً، مَا سَمِعْت مِثْلَهَا قَطُّ قَالَ: لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ لَضَحِكْتُمْ قَلِيلاً وَلَبَكَيْتُمْ كَثِيرًا قَالَ: فَغَطَّى أَصْحَابُ رَسُولِ اللهِج، وُجُوهَهُمْ، لَهُمْ خَنِينٌ فَقَالَ رَجُلٌ: مَنْ أَبِي قَالَ: فُلاَنٌ فَنَزَلَتْ هذِهِ الآيَةُ: ﴿لَا تَسَۡٔلُواْ عَنۡ أَشۡيَآءَ إِن تُبۡدَ لَكُمۡ تَسُؤۡكُمۡ﴾[المائدة: ۱۰۱]» [۲۵۱].
یعنی: «انسسگوید: پیغمبر جخطبهاى را خواند که هرگز مانند آن را نشنیده بودم فرمود: اگر آنچه من از عذاب خدا مىدانم شما هم مىدانستید، کم خنده مىکردید، فراوان گریه مىنمودید، انسسگوید: اصحاب پیغمبر جدر حالى که گریه مىکردند صورتشان را با لباسهایشان پوشیده بودند، یک نفر پرسید: پدر من چه کسى است؟ پیغمبر جگفت: فلانى است، در این اثنا آیه ۱۰۱ سوره مائده نازل شد: «از چیزهایى سؤال نکنید که اگر برایتان روشن شود باعث ناراحتى شما مىباشد».
۱۵۲۳- حدیث: «أَنَسٍس، قَالَ: سَأَلُوا رَسُولَ اللهِج، حَتَّى أَحْفَوْهُ الْمَسْئَلَةَ، فَغَضِبَ، فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ، فَقَالَ: لاَ تَسْأَلُونِي الْيَوْمَ عَنْ شَيْءٍ إِلاَّ بَيَّنْتُهُ لَكُمْ فَجَعَلتُ أَنْظُرُ يَمِينًا وَشِمَالاً فَإِذَا كُلُّ رَجُلٍ لاَفٌّ رَأْسَهُ فِي ثَوْبِهِ يَبْكِي فَإِذَا رَجُلٌ كَانَ إِذَا لاَحَى الرِّجَالَ يُدْعَى لِغَيْرِ أَبِيهِ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ مَنْ أَبِي قَالَ: حُذَافَةُ ثُمَّ أَنْشَأَ عُمَرُ، فَقَالَ: رَضِينَا بِاللهِ رَبًّا، وَبِالإِسْلاَمِ دِينًا، وَبِمُحَمَّدٍج رَسُولاً، نَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الْفِتَنِ فَقَالَ رَسُولُ اللهِج: مَا رَأَيْتُ فِي الْخَيْرِ وَالشَّرِّ كَالْيَوْمِ قَطُّ، إِنَّهُ صُوِّرَتْ لِي الْجَنَّةُ وَالنَّارُ حَتَّى رَأَيْتُهُمَا وَرَاءَ الْحَائِطِ» [۲۵۲].
یعنی: «انسسگوید: مردم از پیغمبر جسؤال مىکردند و به سؤالهایشان طول مىدادند، و الحاح و اذیت مىکردند، پیغمبر جعصبانى شد، بر منبر بالا رفت، گفت: امروز از هر چه سـؤال کنید جوابتان را مىدهم، انسسگوید: وقتى به طرف راست وچپ نگاه کردم دیدم که هر انسانى سر خودرا در لباسش گرفته و گریه مىکند، در این هنگام مردى که هر وقت با کسى دعوا مىکرد، به او مىگفت: شما اولاد پدرت نیستى، سؤال کرد و گفت: اى رسـول خدا! پدر من چه کسى است؟ فرمود: (حذافه) است، آنگاه عمر ستایش خدا را کرد و گفت: ما به پروردگارى خدا و اینکه اسلام دین ما و محمّد رسول خدا است راضى هستیم، از شرّ فتنه و برگشت از دین، به خدا پناه مىبریم، پیغمبر جگفت: تا به امروز خیر و برکتى را باین بزرگى و شر و عذابى را باین هولناکى ندیدهام، امروز بهشت و دوزخ را برایم مجسّم نمودند، تا جایى که آنها را پشت دیوار محراب دیدم (همانگونه که صورت در آینه دیده مىشود)».
۱۵۲۴- حدیث: «أَبِي مُوسىس قَالَ: سُئِلَ النَّبِيُّج، عَنْ أَشْيَاءَ كَرِهَهَا، فَلَمَّا أُكْثِرَ عَلَيْهِ غَضِبَ ثُمَّ قَالَ لِلنَّاسِ: سَلُونِي عَمَّا شِئْتُمْ قَالَ رَجُلٌ: مَنْ أَبِي قَالَ: أَبُوكَ حُذَافَةُ فَقَامَ آخَرُ فَقَالَ: مَنْ أَبِي يَا رَسُولَ اللهِ فَقَالَ: أَبُوكَ سَالِمٌ مَوْلَى شَيْبَةَ فَلَمَّا رَأَى عُمَرُ مَا فِي وَجْهِهِ، قَالَ: يَا رَسُول اللهِ إِنَّا نَتُوبُ إِلَى اللهِﻷ» [۲۵۳].
یعنی: «ابو موسى گوید: از پیغمبر جدرباره چیزهایى سؤال شد که پیغمبر جاز آنها ناراحت شد وقتى که عصبانیت بر او غلبه کرد به مردم گفت: هرچه آرزو دارید از من بپرسید، یک نفر پرسید: پدر من کیست؟ پیغمبر جگفت: پدر شما (حذافه) است، یک نفر دیگر گفت: پدر من کیست؟ فرمود: پدر شما (سالم مولى شیبه) مىباشد، وقتى که عمر از قیافه پیغمبر جناراحتى را تشخیص داد گفت: اى رسول خدا! ما به خدا پناه مىبریم و از گناهان خود توبه مىکنیم».
[۲۵۰] أخرجه البخاري في: ٩۶ كتاب الإعتصام: ۳ باب ما يكره من كثرة السؤال و تكلّف ما لايعنيه. [۲۵۱] أخرجه البخاري في: ۶۵ كتاب التفسير: ۵ سورة المائدة: ﴿لَا تَسَۡٔلُواْ عَنۡ أَشۡيَآءَ إِن تُبۡدَ لَكُمۡ تَسُؤۡكُمۡ [المائدة: ۱۰۱]. [۲۵۲] أخرجه البخاري في: ۸۰ كتاب الدعوات: ۳۵ باب التعوّذ من الفتن. [۲۵۳] أخرجه البخاري في: ۳ كتاب العلم: ۲۸ باب الغضب في الموعظة والتعليم إذا رأى ما يكره.