باب ۲۸: قرار دادن قلّاده از وتر و زه کمان در گردن شتر مکروه است
۱۳٧۱- حدیث: «أَبِي بَشِيرٍ الأَنْصَارِيِّس، أَنَّهُ كَانَ مَعَ رَسُولِ اللهِج، فِي بَعْضِ أَسْفَارِهِ، وَالنَّاسُ فِي مَبِيتِهِمْ، فَأَرْسَلَ رَسُولُ اللهِج، رَسُولاً أَنْ لاَ يَبْقَيَنَّ فِي رَقَبَةِ بَعِيرٍ قِلاَدَةٌ مِنْ وَتَرٍ أَوْ قِلاَدَةٌ إِلاَّ قُطِعَتْ» [٩۴].
یعنی: «ابو بشیر انصارىسگوید: در یکى از مسافرتهاى پیغمبر جبا او بودم، مردم هنوز از محلى که شب در آن خوابیده بودند متفرّق نشده بودند، پیغمبر جیک نفر را فرستاد و دستور داد که نباید در گردن هیچ شترى قلّادهاى از وتر و زه کمان یا مطلق قلّاده باقى باشد، و باید آنها را قطع نمایند».
«قلّاده: ریسمانى است از مو یا پشم یا نخ که در گردن حیوان قرار داده مىشود. وتر: وتر کمان، زه آن است».
(ابن الجوزى گوید: درباره بیان فلسفه نهى از قلّاده گردن شتر سه قول وجود دارد:
اوّل اینکه در دوران جاهلیت عادت بر این بود قلّادهاى از زه کمان را در گردن شتر قرار مىدادند، تا از چشم بد محفوظ باشد، پیغمبر جدستور داد که این قلّادهها را پاره کنند چون هیچ تأثیرى در رفع بلا ندارند، دوم اینکه نهى به خاطر این است تا شتر به هنگام فرار تنگ نفس نشود، یا به هنگام علف خوردن در چیزى گیر نکند و خفه نشود، سوم اینکه زنگهایى را به قلّادهها مىبستند که موجب سروصدا مىشد) [٩۵].
[٩۴] أخرجه البخاري في: ۵۶ كتاب الجهاد: ۱۳٩ باب ماقيل في الجرس ونحوه في أعناق الإبل. [٩۵] پاورقى لؤلؤ و مرجان: ج ۳، ص: ۴۱ و ۴۲.