باب ۳۶: پیروى از پیغمبر جواجب است
۱۵۱٩- حدیث: « عَبْدِ اللهِ بْنِ الزُّبَيْرِس أَنَّ رَجُلاً مِنَ الأنْصَارِ خَاصَمَ الزُّبَيْرَ عِنْدَ النَّبِيِّج، فِي شِرَاجِ الْحَرَّةِ الَّتِي يَسْقُونَ بهَا النَّخْلَ فَقَالَ الأَنْصَارِيُّ: سَرِّحِ الْمَاءَ يَمُرُّ فَأَبى عَلَيْهِ فَاخْتَصَمَا عِنْدَ النَّبِيِّج فَقَالَ رَسُولُ اللهِج، لِلزُّبَيْرِ: اسْقِ يَا زُبَيْرُ ثُمَّ أَرْسِلِ الْمَاءَ إِلَى جَارِكَ فَغَضِبَ الأَنْصَارِيُّ، فَقَالَ: أَنْ كَانَ ابْنَ عَمَّتِكَ فَتَلَوَّنَ وَجْهُ رَسُولِ اللهِج، ثُمَّ قَالَ: اسْقِ يَا زُبَيْرُ ثُمَّ احْبِسِ الْمَاءَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَى الْجَدْرِ».
یعنی: «عبدالله بن زبیرسگوید: یک نفر از انصار با زبیر بر سر جوى آبى که در منطقه حره بود و درختهاى خرما را با آن آبیارى مىکردند اختلاف پیدا کرد، و محاکمه را به نزد پیغمبر جبردند، آن مرد انصارى به زبیر مىگفت: آب را آزاد کنید که از باغ شما رد شود (تا من باغ خود را با آن آبیارى کنم) زبیر هم این کار را نمىکرد (و مىخواست باغ خود را کاملاً آب دهد، آنگاه آب را آزاد سازد)، وقتى که محاکمه را پیش پیغمبر جبردند، پیغمبر جبه زبیر گفت: اى زبیر! باغت را (تا حدّ ضرورت نه کافى) آب بده، سپس آن را به سوى همسایهات روانه کن، آن مرد انصارى عصبانى شد و گفت: چون زبیر پسر عمّه شما است بنفع او قضاوت کردى، پیغمبر جرنگش عوض شد (و ناراحت گردید) فرمود: اى زبیر! باغت را آب بده، سپس آب را در باغ نگهدار تا اینکه امواج آن به سوى دیوارهاى اطراف بر مىگردد، (ابتدا پیغمبر جفرمود: در حدّ ضرورت باغت را آب بده، ولى وقتى که آن مرد انصارى او را ناراحت کرد فرمود: از حق واقعى خودت که جمع شدن آب در زیر درختان و برگشت موج آن به طرف دیوارهاى باغ است استفاده کنید)».
۱۵۲۰- «فَقَالَ الزُّبَيْرُ: وَاللهِ! إِنِّي لاََحْسِبُ هذِهِ الاَْيَةَ نَزَلَتْ فِي ذلِکَ:﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ٦٥﴾[النساء: ۶۵] [۲۴٩].
یعنی: «زبیرسگوید: عقیده دارم آیه: «قسم به پروردگار شما آنان ایمان ندارند، تا اینکه تو را در اختلافات بین خود به عنوان حکم و داور قرار مىدهند، و با اخلاص تسلیم قضاوت تو مىشوند. سوره نساء آیه ۶۵» در این مورد نازل گردید».
[۲۴٩] أخرجهما البخاري في: ۴۲ كتاب المساقاة: ۶ باب سكر الأنهار.