باب ۳۴: فضائل حسّان بن ثابتس
۱۶۱۶- حدیث: «حَسَّانِ بْنِ ثَابِتٍس عَنْ سَعِيدٍ بْنِ الْمُسَيَّبِس قَالَ: مَرَّ عُمَرُ فِي الْمَسْجِدِ وَحَسَّانُ يُنْشِدُ، فَقَالَ: كُنْتُ أُنْشِدُ فِيهِ، وِفِيهِ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنْكَ ثُمَّ الْتَفَت إِلَى أَبِي هُرَيْرَةَ، فَقَالَ: أَنْشُدُكَ بِاللهِ أَسَمِعْتَ رَسُولَ اللهِج يَقُولُ: أَجِبْ عَنِّي، اللّهُمَّ أَيِّدْهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ قَالَ: نَعَمْ» [۳۴۶].
یعنی: «سعید بن مسیبسگوید: عمرسداشت در مسجد مىگشت، حسّان هم شعر مىخواند (عمر به حالت عصبانیت به او نگاه کرد) حسّان گفت: من زمانى در این مسجد شعر مىخواندم که از شما بهتر در آن بود (منظورش پیغمبر جبود) آنگاه حسّان رو به ابو هریرهسکرد و گفت: شما را بخدا قسم مىدهم، آیا از پیغمبر جنشنیدى که به من مىگفت: به جاى من جواب اشعار هجو مشرکین را بده، خداوندا! حسّان را به وسیله جبرئیل کمک کنید؟ ابو هریرهسگفت: بلى، شنیدم».
۱۶۱٧- حدیث: «الْبَرَاءِس قَالَ: قَالَ النَّبِيُّج لِحَسَّانَ: اهْجُهُمْ أَوْ هَاجِهِمْ وَجِبرِيلُ مَعَكَ» [۳۴٧].
یعنی: «براء گوید: پیغمبر جبه حسّان گفت: مشرکین را هجو کن، جبرئیل هم با شما است».
۱۶۱۸- حدیث: «عَائِشَةَل عَنْ عُرْوَةَ، قَالَ: ذَهَبْتُ أَسُبُّ حَسَّانَ عِنْدَ عَائِشَةَ، فَقَالَتْ: لاَ تَسُبُّهُ، فَإِنَّهُ كَانَ يُنَافِحُ عَنِ النَّبِيِّج» [۳۴۸].
یعنی: «عروه گوید: پیش عایشهلرفتم به حسّان ناسزا گفتم عایشهلگفت: به حسّان ناسزا نگو، چون او (با شعر) از پیغمبر جدفاع مىکرد».
۱۶۱٩- حدیث: «عَائِشَةَل عَنْ مَسْرُوقٍ، قَالَ: دَخَلْنَا عَلَى عَائِشَةَ، وَعِنْدَهَا حَسَّان بْنُ ثَابِتٍ، يُنْشِدُهَا شِعْرًا، يُشَبِّبُ بِأَبْيَاتٍ لَهُ، وَقَالَ:
حَصَانٌ رَزَانٌ مَا تُزَنُّ بِرِيبَةٍ وَتُصْبِحُ غَرْثَى مِنْ لُحُومِ الْغَوَافِلِ
فَقَالَتْ لَهُ عَائِشَةُ: لكِنَّكَ لَسْتَ كَذلِكَ قَالَ
مَسْرُوقٌ: فَقلْتُ لَهَا لِمَ تَأْذَنِي لَهُ أَنْ يَدْخُلَ عَلَيْكِ وَقَدْ قَالَ اللهُ تَعَالَى:﴿وَٱلَّذِي تَوَلَّىٰ كِبۡرَهُۥ مِنۡهُمۡ لَهُۥ عَذَابٌ عَظِيمٞ﴾[النور: ۱۱]. فَقَالَتْ: وَأَيُّ عَذَابٍ أَشَدُّ مِنَ الْعَمى قَالَتْ لَهُ: إِنَّهُ كَانَ يُنَافِحُ، أَوْ يُهَاجِي عَنْ رَسُولِ اللهِج» [۳۴٩].
یعنی: «مسروق گوید: به نزد عایشهلرفتیم دیدیم که حسّان بن ثابت پیش او است، و غزلى را برایش مىخواند، و این بیت جزو آن غزل بود.
عفیفه و پاکدامن و بسیار عاقل است، و به هیچ تهمتى متّهم نمىشود، و از خوردن گوشت بىگناهان اجتناب و پرهیز مىکند (یعنى غیبت مسلمانان نمىکند)، عایشه به حسّان گفت: امّا شما خود اینطور نبودى (چون حسّان یکى از چند نفرى بود که در اشاعه تهمت نسبت به حضرت عایشه دست داشت) مسروق گوید: به عایشهلگفتم: چرا به حسّان اجازه مىدهى که به نزد شما بیاید در حالى که خداوند مىفرماید: (براى کسى که در بین تهمت کنندگان به عایشه سهم بزرگى داشت و نقش اصلى را به عهده گرفت، عذاب بزرگى وجود دارد) عایشه گفت: چه عذابى از کورى بدتر و بزرگتر است (که حسان به آن دچار شده است)، عایشه به مسروق گفت: حسّان با شعر از پیغمبر جدفاع مىکرد و به هجوى مشرکین جواب مىداد».
۱۶۲۰- حدیث: «عَائِشَةَل قَالَتْ: اسْتَأْذَنَ حَسَّانُ النَّبِيَّج فِي هِجَاءِ الْمُشْرِكِينَ قَالَ: كَيْفَ بِنَسَبِي فَقَالَ حَسَّانٌ: لأَسُلَّنَّكَ مِنْهُمْ كَمَا تُسَلُّ الشَّعَرَةُ مِنَ الْعَجِينِ» [۳۵۰].
یعنی: «عایشه گوید: حسّان از پیغمبر جاجازه خواست تا مشرکین قریش را هجو کند، پیغمبر جگفت: آباء و اجداد مرا چه کار خواهید کرد؟ حسّان گفت: آنان را از مشرکین جدا مىسازم همانطورى که مو از ماست کشیده مىشود».
[۳۴۶] أخرجه البخاري في: ۵٩ كتاب بدء الخلق: ۶ باب ذكر الملائكة. [۳۴٧] أخرجه البخاري في: ۵٩ كتاب بدء الخلق: ۶ باب ذكر الملائكة». [۳۴۸] أخرجه البخاري في: ۶۱ كتاب المناقب: ۱۶ باب من أحب أن لايسب نسبه. [۳۴٩] أخرجه البخاري في: ۶۴ كتاب المغازي: ۳۴ باب حديث الإفک. [۳۵۰] أخرجه البخاري في: ۶۱ كتاب المناقب: ۱۶ باب من أحب أن لايسب نسبه.