باب ۲۲: مدارا با کسى به منظور محفوظ ماندن از شرّ آن
۱۶٧۲ ـحدیث: «عَائِشَةَل قَالَتِ: اسْتَأْذَنَ رَجُلٌ عَلَى رَسُولِ اللهج، فَقَالَ: ائْذَنُوا لَهُ، بِئْسَ أَخو العَشِيرَةِ، أَو ابْنُ العَشِيرَةِ فَلَمَّا دَخَلَ، أَلاَنَ لَهُ الكَلاَمَ. قُلْتُ: يَا رَسُولَ الله! قُلْتَ الَّذِي قُلْتَ، ثُمَّ أَلَنْتَ لَهُ الكَلاَمَ! قَالَ: أَيْ عَائِشةُ! إِنَّ شَرَّ النَّاسِ مَنْ تَرَكَهُ النَّاسُ (أَوْ وَدَعَهُ النَّاسُ) اتِّقَاءَ فُحْشِهِ» [۴۰۲].
یعنی: «عایشهلگوید: یک نفر از پیغمبر جاجازه ورود خواست، فرمود: به او اجازه بدهید، ولى او از بدترین مردان قبیله است، وقتى آن مرد وارد شد، پیغمبر جبا ملایمت با او صحبت کرد، عایشهلگوید: گفتم: اى رسول خدا! شما اوّل نسبت به او چنین گفتى، ولى بعداً با ملایمت با او صحبت کردى؟ فرمود: اى عایشه! بدترین مردم کسى است که مردم به خاطر محفوظ ماندن از شرّش به او کارى نداشته باشند».
[۴۰۲] أخرجه البخاري في: ٧۸ كتاب الأدب: ۴۸ باب ما يجوز من اغتباب أهل الفساد والرّيب.