فاروقسمردم را به اطاعت ابوبکرستشویق میکند
و مورد مهمی که فاروقسبا تمام سعی و تلاش از نظر ابوبکرسپیشتیبانی کرد اعزام مجدد سپاه اسلام به مستعمرات امپراتوری روم بود، که به محض این که ابوبکرسبعد از پاکسازی تمام شبه جزیره عربستان از کفر ورده، اعلان نمود که به موازات سپاهی که به استانهای مرزی شاهنشاهی ایران اعزام داشته است، سپاهی را نیز به جواب مثبت داد فاروقسبود، و پس از آن که ابوبکرسدر این باره با مردم گفتگو کرد و فاروقساحساس نمود که مردم از شکوه و عظمت امپراتوری روم هراسناک هستند و جواب قانعکنندهای به ابوبکرسنمیدهند بر آنها فریاد کشید: «ای گروه اهل ایمان! چرا به ندای جانشین [۶۵۲]پیامبر جکه شما را به حیات جاودانه دعوت میکند جواب مثبت نمیدهید؟!» و همین تأئید تام و شور و احساسات فاروقسموجب گردید که روحیه مردم قوی گشته و بدون وحشت از شکوه پوشالی امپراتوری روم به فرمان ابوبکرسبه جبهه شام بشتابند.
خلاصه، فاروقسدر دوره خلافت ابوبکرس، به عنوان وزیر و مشاور انجام وظیفه میکرد، طرحهایی را ارائه میداد و روشهایی را پیشنهاد میکرد، و دلائلی را نیز بر صحت آنها اقامه مینمود، و ابوبکرسکاملاً آزاد و مختار بود که نظرهای او را بپذیرد یا رد کند، و جز در مورد جمعآوری قرآن به صورت کتاب مکتوب، در هیچ موردی برای قبول کردن طرح خویش اصرار هم نمیکرد و نهایت ادب و احترام را برای ابوبکرسقائل میگردید و ابوبکرسنیز از این تفاوتهای فکری نه تنها یک لحظه هم از فاروقسنرنجید بلکه شخصیت فاروقسرا بهتر تشخیص داد به طوری که بعد از وفات خود او را بهترین کسی [۶۵۳]دانست که میتواند زمام امور مسلمانان را در دست گیرد.
شب چهاردهم [۶۵۴]جمادی الثانی سال سیزدهم هجری است، و ماه شب چهارده بر سرتاسر جزیره عربستان پرتو افکنده است و تراکم اشعههای آن مردم را به دو نقطه متوجه مینماید یکی غار حرا که محل انفجار وحی سماوی است و دیگری مزار محمّدجپخشکننده نور وحی خدا در جهان گردید و جز نوای آرام راز و نیاز با خدا و تلاوت روحبخش آیات خدا که لطف و زیبایی این شب مهتابی را معنی بخشیده است هیچ صدای دیگری وجود ندارد، و هیچ گونه اثری از نعرههای مستانه بتپرستان و از عربدههای ناجوانمردانه اهل رده و نبوتهای کاذب باقی نمانده است، و شعاع نور وحی خدا هم از دو سو از طرف مشرق و شمال، از مرزهای شبه جزیره گذشته و استانهای مرزی کشور شاهنشاهی ایران را تا نزدیکیهای مدائن [۶۵۵]، و استانهای مرزی امپراتوری روم را تا شهر دمشق [۶۵۶]فرا گرفته است، و ابوبکر صدیقسجانشین پیامبر جکه فقط دو سال و سه ماه [۶۵۷]از خلافت او میگذرد، در سال اول توانسته است با نیروی سپاه نوپای اسلام همه این نعرهها و عربدههای جاهلانه را خاموش نماید و تمام شبه جزیره عربستان را به زیر پرچم اسلام درآورد و در همین سال با نوشتن و ثبت نمودن آیههای قرآن و کتاب کردن همه آیات مسلمانان را تا ابد از بزرگترین خطر احتمالی نجات دهد و در سال دوم فتوحات سپاه اسلام در استانهای مرزی ایران تا نزدیک مدائن، و فتوحات سپاه اسلام را در استانهای روم به دمشق برساند و مسلمانان مدینه و اطراف از هر حیث غرق در مسرت هستند و به آینده کار این نخستین جانشین پیامبر جامیدهای خیلی بیشتری دارند، اما ناگاه خبری در شهر منتشر میگردد و روزهای ملالآوری را به دنبال دارد، و این خبر حاکی است که ابوبکر صدیقسبر اثر سرماخوردگی شدید [۶۵۸]بستری شده است، مسلمانان عموماً غمگین هستند و روزهای دیگر بیشتر در غم و اندوه فرو میبرند که میشنوند یک هفته است که خلیفه رسول الله در بستر بیماری باقی مانده است، و هول و هراس فضای قلب آنها را فرا میگیرد وقتی شنیدهاند که همه آگاهان متفقاً گفتهاند که یار غار رسول الله جو جانشین پیامبر جبر اثر همین بیماری، وفات خواهد کرد.
و ابوبکر صدیقس، از یک طرف به این مرگ حتمی لبخند میزند و کاملاً خوشحال است که پس از چند صباح دیگر یا چند ساعت دیگر، با این همه خدمت و مجاهدت در راه اسلام به حضور خدا و پیامبر خدا جمیشتابد، اما از طرف دیگر بیشتر از همه مسلمانان متأثر و نگران آینده اسلام است و نگران است که با مرگ او، اختلافات سقیفه بنی ساعده بر سر زمامداری با هیجان بیشتر و ابعاد وسیعتر و با اثرات خطرناکتر تجدید گردد، زیرا در سقیفه تنها اختلاف مهاجرین و انصار به میان آمد، امام در شرایط فعلی اختلاف فرماندهان پرتوان سپاه اسلام، و اختلاف شهرهای مکه و طائف و مدینه و تمام استانهای داخل و خارج شبه جزیره به میان میآید، و از طرف دیگر نیز، درخواست زمامداری در سقیفه، و در نهایت ضعف مسلمانان و آغاز عصیانها و شورشها، جز چشیدن طعم تلخ فدارکاریها و از خودگذشتگیها، طعم دیگری نداشت، و جز تحمل بارگران مسئولیتها بهره دیگری نداشت و چنین مقامی نه خریداری [۶۵۹]دارد نه هیجانی برمیانگیزد اما درخواست زمامداری در شرایط فعلی که علاوه بر وجود امنیت داخلی، سپاه اسلام در اعماق خاک دو امپراتوری عظیم جهان (ایران و روم) به سوی پایتختها روان است دسترسی به زمامداری در چنین شرایطی، چه به خاطر دین چه به خاطر دنیا، آرزوی هر شخصی است و بینهایت هیجانانگیز است، و چون اتفاق همه قبائل عرب و همه شهرها و تمام فرمانداران سپاه بر زمامداری یک نفر ممکن به نظر نمیرسد، بنابراین با یک جنگ خونین داخلی اسلام و مسلمانان را به نابودی میکشاند یا توافق و صلحی که موجب تجزیه جهان اسلام به چند فرمانداری مستقل و ناتوان و بیقدرت میگردد، و دو اژدهای زخم خورده (ایران و روم) به آسانی آنها را در کام خویش فرو میبرند و اثری از اسلام و اسلامیان باقی نمیماند، آیا ابوبکر صدیقسکه وظایف خود را در قبال دین خدا به خوبی انجام داده است، در آستانه مرگ این نگرانی را فراموش میکند؟ و آینده دین اسلام را به خدا میسپارد، و از کنار این نگرانی بزرگ رد میشود و به حضور خدا میشتابد؟ یا برخلاف قوانین اسلام ولیعهدی را با یک فرمان و بدون مراجعه به آرای مردم برای خود انتخاب میکند؟ یا هیچ کدام از این دو، و بلکه انتخاب زمامدار اسلام را به (رفراندوم) و آرای عمومی حواله میکند، اما از ترس این که برگزاری انتخابات بعد از مرگ او منجر به اختلافات شدید و جنگهای خونین و از هم پاشیده شدن جهان اسلام گردد، ابوبکرسدستور میدهد که انتخابات در روزهای آخر عمر او برگزار شود و در همان حالی که یک پای او در جهان دیگری است و پای دیگرش در این جهان، مهاجرین و انصار حاضر در مدینه را به دور خود جمع [۶۶۰]میکند و به آنها چنین میگوید:
[۶۵۲]ـ فاروق، هیکل، ج۱، ص۸۸. [۶۵۳]ـ ابن الجوزی، ص۳۷، ص۱۷۴، و طبری، ج۴، ص۱۵۷۲. [۶۵۴]ـ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۵۶۳، مدت بیماری ابوبکر پانزده روز و در ۲۳ جمادیالاخر وفات کرده است بنابراین شب چهاردهم شش روز از بیماری او گذشته است. [۶۵۵]ـ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۱۲۴. [۶۵۶]ـ الفتوحات الاسلامیه، ص۲۱ و ۲۶. [۶۵۷]ـ تاریخ جریر طبری، ج۴، ص۱۵۳۶، خلافت ابوبکر دو سال و سه ماه و بیست و شش روز نوشته است. [۶۵۸]ـ طبری، ج۴، ص۱۳۵۶، به روایت ام المؤمنین عایشهلمدت بیماری را پانزده روز نوشته است. [۶۵۹]ـ هر فرد حقجو و درو از تعصب، مروری بر جریانهای سقیفه بکند به آسانی میفهمد که خریدار مقام امارت در آن روز فقط سعد بن عباده بود و ایشان بودند که مسأله سقیفه را به وجود آورد و علتش هم این بود که سعد در مورد امارت اسلامی تصور درستی نداشت و بلکه به اقتضای فرهنگ عشایری و این که انصار مردمان بومی و اهل مدینه هستند سعد ریاست را (البته ریاست شهر را حق خود و حق انصار میدانست، و نگران بود که اگر مهاجرین، غیر بومیها، بر شهر حکومت کنند شخصیت انصار پایمال میشود، و اما بزرگواران اصحاب که به خوبی میدانستند امارت اسلامی یعنی چه و چه مسئولیتی دارد هیچ کدام خریدار آن نبودهاند ابوبکر پیشنهاد کرد عمر یا عبدالرحمن این سمت را قبول کنند و هر دو آن را قبول کنند و هر دو آن را رد کردند و به ابوبکر حواله کردند ابوسفیان با تمام قدرت علی مرتضی را پیشنهاد کرد و علی مرتضی نیز آن را رد کرد و بالاخره ابوبکر به ناچار و در اوج فداکاری این سمت پرمشقت را قبول کرد). رجوع شود به طبری، ج۴، ص۱۳۳۶، و بخاری قسطلانی، ج۱۰، ص۲۴. [۶۶۰]ـ عمر ابن خطاب، ابن الجوزی، ص۳۶، و اخبار عمر، ص۵۹ و حیاه عمر، شبلی، ص۶۹.