سیمای صادق فاروق اعظم عمر بن خطاب رضی الله عنه

فهرست کتاب

صلح با اهل اسکندریه

صلح با اهل اسکندریه

و ضمن اعتراف به ضعف و ناتوانی نیروهای رومی از وی درخواست انعقاد صلح و آتش‌بس می‌نمایند و قرارداد صلحی را متضمن مواد زیر با او منعقد می‌کنند:

۱ـ مُقَوْقَس متعهد است بابت صدور جواز عبور سپاهیان رومی که به سلامتی از شهر خارج و به دیار خویش برگردند، سیزده هزار دینار (معادل هفتاد میلیون تومان) به سپاه اسلام پرداخت نماید، ضمناً جمعی از آن‌ها که مایلند در شهر بمانند مانند مردمان بومی پادگان بند دوم با آن‌ها رفتار می‌گردد.

۲ـ مقوقس به نمایندگی از طرف قبطی‌ها (مردمان بومی مصر) متعهد می‌شود که هر فرد متمول در سال دو دینار [۱۵۳۷]به سپاه اسلام پرداخت نماید و ضمناً این بدهی مخصوص مرد ان متمول و بالغ و به زنان [۱۵۳۸]و افراد نابالغ و مردان بی‌بضاعت تعلق نمی‌گیرد [۱۵۳۹]و مردم شهر عموماً در عقاید و انجام مراسم مذهبی کاملاً آزاد هستند و کلیساها و صلیب‌ها و اماکن مذهبی هم چنان در دست صاحبان آن‌ها باقی خواهد [۱۵۴۰]ماند، و سپاه اسلام نیز متعهد می‌شود که امنیت جانی و مالی و تجارتی آن‌ها را تأمین نماید».

مقوقس در حالی که یک برگ از این صلح‌نامه را در دست گرفته و کسانی را که با این صلح ذلت‌بار مخالف هستند، نصیحت می‌کند فوراً با همکاری معتمدین شهر، مبلغ سیزده هزار دینار بابت صدور جواز عبور سپاهیان رومی را همراه قسط اول بدهی جزیه مردم جمع‌آوری نموده و به عمرو بن عاص تحویل می‌دهد [۱۵۴۱]و برای این که هنگام خروج نیروهای رومی برخورد و مزاحمتی پیش نیاید شخصاً به لنگرگاه کشتی‌ها رفته و بر خروج نیروها از شهر دقیقاً نظارت می‌کند.

و اینک مقوقس، این پطر بزرگوار و دوراندیش و باوقار در لنگرگاه کشتی‌ها و بر فراز قله‌ای از خاطره‌ها، ایستاده است [۱۵۴۲]در حالی که ستون‌های بی‌شمار ارتش شکست‌خورده روم را بدرقه می‌کند، اشک چشمان پف کرده‌اش مانند جوی‌های آب زلال پائیز در نیستان‌های ریش سفیدش جاری، و ابرهای غم و تأثر بر چهره سفید و چروکیده او سایه انداخته است و حقیقت تلخی را مزمزه می‌کند که دوازده سال قبل در پاسخ نامه رسول‌الله جبه آن اشاره کرده بود و با لحن مؤدبانه و ارسال هدایا قدرت فوق‌العاده اسلام و پیروزی او را بر همه قدرت‌های جهان، احساس نموده بود و با این که این پطر پیر و سالخورده قبطی در دل خویش خوشحال است که مردمان قبطی و مصریان بر اثر تسلط دین اسلام در عین این که در شعایر مذهبی خویش کاملاً آزاد شده‌اند از استثمار و بهره‌کشی ستمگران رومی نیز رهایی یافته‌اند [۱۵۴۳]و با این حال در لحظاتی که شاهد زوال قدرت عظیم امپراتوری در شرق جهان است تحت عاطفه پیری و حالت رقت‌آور لحظات بدرقه نیروهای رومی و تأثر از خبر فوت مرید باوفایش ملکه (مرتینا) که در همین روزها با پسرش از دنیا رفته‌اند و حکومت روم در اوج هرج و مرج به دست کنستانتین رسیده است، به حدی در غم و تألم غرق می‌شود که پس از آن که همه نیروهای رومی را بدرقه می‌کند و به منزل برمی‌گردد طولی نمی‌کشد که بر اثر تألمات روحی دار فانی را بدرود می‌گوید و پس از سال‌ها دست و پا زدن در امواج سهمگین حوادث شرق و غرب در کنار واقعیت‌هایی که پیش‌بینی کرده بود آرام می‌گیرد [۱۵۴۴]این پطر کبیر و دوراندیش و آزاده، در حد امکان و توانایی خویش خیلی از واقعیت‌ها را بیان کرد و هم چنان که در حال حیاتش برایش مهم نبود که هرقل به خاطر حق‌گویی او را شدیداً نفرین و مدت‌ها تبعید نماید پس از مرگش نیز برای او مهم نیست که برخی از مورخین مُغرض عیسوی مانند (بتلر) او را یک کشیش مزدور و وطن‌فروش و خائن قلمداد نماید.

عمرو بن عاص و همه سرداران سپاه و تمام سپاهیان اسلام پس از خروج نیروهای رومی به بازدید از شهری که به تازگی آزاد کرده‌اند می‌پردازند،

[۱۵۳۷]ـ فتوح البلان بلاذری، ص۲۲۲. [۱۵۳۸]ـ الفاروق عمر، ج۲، ص۲۴۲. [۱۵۳۹]ـ الفاروق عمر، ج۲، ص۲۴۲. [۱۵۴۰]ـ الفاروق عمر، ج۲، ص۲۴۲ (الفاروق عمر، ج۲، ص۲۱۱ به نقل از ترجمع عربی (تبلر)). [۱۵۴۱]ـ الفاروق عمر، ج۲، ص۲۲۶. [۱۵۴۲]ـ به این مقایسه توجه فرمایید: خراج مصر در عصر فراعنه نود میلیون دلار و در زمان یوسف÷هفتاد و سه میلیون و در دوره رومیان بیست میلیون و در زمان حاکمیت اسلام برخی دوازده میلیون و برخی چهارده میلیون و بلاذری دو میلیون نوشته است، فاروق اعظم س، ج۲، ص۲۸۵. [۱۵۴۳]ـ همان [۱۵۴۴]ـ الفاروق عمر، ج۲، ص۲۲۸، تاریخ درگذشت مقوقس را چنین نوشته «بیست و یکم مارس سال ۶۴۲ و در اسکندریه دفن گردید».