هیئت نمایندگی اسقف (صفرنیوس) برای تقاضای صلح
اسقف اعظم پیشنهاد او را قبول میکند و جمعی را برای تقاضای صلح از قدس به جابیه میفرستد و وقتی سپاهیان اسلام در جابیه از دور این جمعیت را میبینند با یک حالتی از نگرانی به امیرالمؤمنینسخبر میدهند، که طلیعه سپاه ارطبون از دور دیده میشود، و میخواهند به سپاه اسلام حمله کنند [۱۱۸۶]! امیرالمؤمنینسدر حالی که از دور نگاهی به این جمعیت میکند (و با همان درک و فراست شگفتآور خویش واقعیت را طوری درک میکند که گویی در جلسه مشورتی ارطبون و اسقف حضور داشته است!) به سپاهیان میگوید: «به هیچ وجه نگران نباشید، این جمعیت هیئت نمایندگی تقاضای صلح میباشند» و پس از اندک زمانی طبق همان پیشبینی، جمعیت به حضور امیرالمؤمنین میرسد و پیام اسقف را به عرض او میرسانند و مورد احترام و محبت زیاد قرار میگیرند و عهدنامه جابیه با مواد زیر نوشته میشود و امیرالمؤمنینسشخصاً آن را امضا میکند [۱۱۸۷]و بعد از او فرماندهان سپاه اسلام (عمر و بن عاص و ابوعبیده جراح، خالد بن ولید و معاویه بن ابیسفیان) آن را امضا [۱۱۸۸]مینمایند: بسم الله الرحمن الرحیم عهدنامه بنده خداب، امیرالمؤمنین عمر بن خطاب، با اهل (ایلیا = قدس) شامل این بندهاست [۱۱۸۹]:
۱ـ اهالی شهر ایلیا چه سالم و چه مریض و هم چنین تمام دارایی آنها و تمام اماکن متبرکه و صلیبهای آنها از هر تجاوزی مصون میباشند، و هیچ کس حق ندارد کلیساهای آنها را اشغال یا تغییر دهد و یهودیان حق ندارند با اهل ایلیا در ایلیا سکونت داشته باشند.
۲ـ اهالی شهر ایلیا مجبور نیستند دین اسلام را قبول نمایند، و در انجام مراسم مذهبی ویژه خویش کاملاً آزاد و مانند اهل مداین [۱۱۹۰]به سپاه اسلام جزیه پرداخت میکنند و در مقابل سپاه اسلام متعهد است از امنیت و آزادی و حقوق آنها دفاع کند.
۳ـ مردمان غیربومی (رومیان و غیرسپاهی و غیره) با تمایل خویش میتوانند در این شهر بمانند و مانند اهل شهر به سپاه اسلام جزیه را پرداخت نمایند و اگر زمینهای مزروعی را در اختیار داشته باشند باید (خَراج) به سپاه اسلام بدهند و در مقابل امینت و آزادی آنها نیز تأمین میگردد، و از مردمان غیربومی هر کس بخواهد از این شهر کوچ کند بلامانع و تا هنگامی که به محل امن و مطمئن میرسد در حمایت سپاهیان اسلام خواهد بود و از سکنه اصلی شهر نیز هر کسی با آنها کوچ کند [۱۱۹۱]بلامانع و در امان است.
[۱۱۸۶]ـ الکامل، ج۲، ص۵۰۱ و طبری، ج۵، ص۱۷۸۸ و البدایه و النهایه، ج۷، ص۵۶. [۱۱۸۷]ـ الفاروق عمر س، هیکل، ج۱، ص۲۵۶. [۱۱۸۸]ـ البدایه و النهایه، ج۷، ص۵۷ و طبری، ج۵، ص۱۷۹۰. [۱۱۸۹]ـ طبری، ج۵، ص۱۷۹۰ و الفاروق عمر س، هیکل، ج۱، ص۲۵۷. [۱۱۹۰]ـ الفاروق عمر س، هیکل، ج۱، ص۲۵۷ و طبری، ج۵، ص۱۷۸۹. توجه: مترجم طبری اشتباهاً مداین را که منظور تیسفون است در همین صفحه به (شهرها) ترجمه کرده است. [۱۱۹۱]ـ طبری، ج۵، ص۱۷۹۰ و الفاروق عمر س، هیکل، ج۱، ص۲۵۷.