عمر در بیست و سه سالگی تشکیل خانواده داده است
و اینک سال چهارم فرا رسیده است و با رؤیت هلال ماه ذیقعده در غرب سرزمین عرب، کاروان شتران حمل بار و بنه و خیمهها در پیشاپیش قطار حمل کجاوههای بانوان عرب، از هر طرف بسوی بازار عکاظ سرازیر گشتهاند، و شمشیرکاران و چابک سواران همراه شعراء و سخنوران نامی قبایل عرب شبها و روزها تاختهاند تا قبل از همه برای هنرنمایی خویش در این بازار حاضر شوند، اما موقع افتتاح مراسم با کمال تعجب میبینند که عمر امسال در بازار حضور نیافته است! حدس و گمانها آغاز میگردد و هر کس باقتضای سوداهایی که خود در سر دارد عدم حضور عمر را بنوعی توجیه میکند، یک جوان بی بضاعت و ترشروی عرب، که از شنیدن کلمه حجله و عروسی آب در دهانش میافتد!، حدس میزند که عمر حتماً عروسی کرده است و ماندن در خانه را بر شرکت در مراسم ترجیح داده است، و یک تاجر نوکیسه تخمین میزند که مراجعت مشتریان زیاد و پارو کردن پول بیشتر حتماً مانع آمدن او گشته است! اما یک پیرمرد زندهدل و آگاه، در حالی که دستی را بر عصایش گذاشته، و دست دیگرش را لبه پیشانی خویش کرده است، و در قیافه این توجیه گران حرفهای خیره شده است، ناگاه صدایش بلند میشود و با یک لبخند طلایی که از ریش نقرهای و سفیدش فرو میریزد، به حاضرین میگوید: که هیچکدام از این حدس و گمانها درست نیستند زیرا اهل شهر مکه عموماً میدانند که عمر پسر خطاب در بیست و سه سالگی یعنی چهار سال قبل و چند ماه بعد از آنکه جوان هیکل و پرزور روستایی را در همین میدان به زمین کوبید، نخستین ازدواج خود را با زینب دختر مظعون منعقد نمود، و ثمره آن ازدواج نخست [۱۱۵]دختری بود بنام (حَفصَه) و عمر، برخلاف برخی از اعراب از تولد این نوزاد دختر بحدی [۱۱۶]مسرور گردید که از نام او کنیهای برای خود ساخت و خود را (ابوحفصه یا ابوحفص) نامید، و حتی بعد از تولد دو نوزاد پسر در سالهای بعدی بنام (عبدالله و عبدالرحمن اکبر) [۱۱۷]کنیه خود را تغییر نداد و باز همچنان ابوحفص کنیه او بود، و عمر در سالهای اخیر با (ام کلثوم) دختر عمر و خزاعی و همچنین با (قریبه) زیباترین دختران قبایل عرب ازدواج کرده است ولی از آنها فرزندی ندارد، [۱۱۸]بنابراین گمان اینکه عمر بخاطر نخستین ازدواج یا ازدواج مجدد در این مراسم سالیانه شرکت نکرده است گمانی است ناآگاهانه و دور از واقعیت، و همچنین گمان اینکه مسائل تجارتی و جمعآوری پول مانع حضور عمر در این مراسم بوده است خیالی است عاری از حقیقت.
[۱۱۵] فتح الباری، ج۷، ص:۳۴ و اخبار عمر، ص:۲۹۶. [۱۱۶] عبقریه عمر، عقاد، ص:۶۷۶ در سیره ابن هشام، ج۲، ص۷۰ گفته شده است که پیامبر جدر روز بدر ابوحفص را، کنیه عمر قرار داد، از این مطالب معلوم میشود که افسانه زنده بگور کردن دختر به عمر نمیچسبد و دروغ است و ما در بخش آخر این کتاب تحت عنوان (رحم و عاطفه فاروق) دلائل قاطعی را بر دروغ بودن این افسانه اقامه کردهایم، مراجعه فرمایید. [۱۱۷] اصابه، ج۴، ص:۳۱۹، ابن سعد، ج۱، ص۱۹، اخبار عمر، ص۳۹۳، حیاة عمر ص:۱۵. [۱۱۸] المعارف، ص:۲۹، و ابن اثیر، ج۳، ص۲۶ درباره (قریبه) به ابن هشام، ص۲۳۵ و اصابه، ج۴، ص۳۹ و تفسیر بغوی، ج۸، ص: ۳۳۹ مراجعه شود.