سیمای صادق فاروق اعظم عمر بن خطاب رضی الله عنه

فهرست کتاب

تسریع در کار انتخابات

تسریع در کار انتخابات

و همین اتفاق ناگوار و ترس از اتفاقات امثال این فاجعه مأمورین تشکیل و برگزاری انتخابات را به سرعت و جدیت هر چه بیشتر در عمل وادار نمود، و صهیب [۳۴۲۴]، قائم مقام موقتی فاروقسو مأمور تشکیل شورا، اعضای شورا را، علی، عثمان، عبدالرحمن، سعد بن وقاص و زبیر (طلحه در مسافرت و سعد نماینده او بود) (رضی الله عنهم) در اتاق ام المؤمنین عایشهل [۳۴۲۵]جمع کرد، و عبدالله بن عمر را نیز به عنوان مشاور در آن جا حاضر نمود و ابوطلحه انصاری نیز در رأس پنجاه نفر افراد برگزیده و مسلح انصار بر دم در ایستاده و علاوه بر تأمین امنیت و اجرای فرمان‌های صُهیب که رئیس و ناظر شورا بود عبور و مرور و توقف کسانی دیگر را در [۳۴۲۶]حومه آن خانه شدیداً، منع می‌کردند و حتی به عمرو بن عاص و مغیره بن شَعبه (از استانداران پرقدرت زمان فاروقس) اجازه ندادند که بر در خانه بایستند و فوراً آن‌‌ها [۳۴۲۷]را دور کردند و صهیب در حالی که شمشیر در دست داشت بر سر اعضای شورا ایستاده بود منتظر عاقبت مشورت‌های آن‌ها و آماده اجرای وصیت‌های فاروقسبود و جلسه بحث و مشورت و مذاکرات، با شور و حماسه آغاز گردید، ایشان گفت: « قسم به کسی که جان عمرسرا گرفت بیش از سه روز شما را مهلت [۳۴۲۸]نمی‌دهم».

بعد از مدت‌ها جر و بحث عبدالرحمن پیشنهاد کرد که سه نفر حق خود را به سه نفر دیگر حواله کنند و زبیر حق خود را به علی و طلحه حق خود را به عثمان و سعد حق خود را به عبدالرحمن واگذار کرد [۳۴۲۹]، آن گاه عبدالرحمن گفت: «کدام یک از شما نیز از حق خویش دست برمی‌دارد، در حالی که خدا و دین را بر خود ناظر بداند و یکی از دو نفر بقیه را انتخاب [۳۴۳۰]نماید؟» عثمان و علیبهر دو سکوت کردند و هیچ کدام برای این کار آماده نشدند [۳۴۳۱]و عبدالرحمن گفت: «من خودم برای این کار حاضرم و خدا و دین را بر عملکرد خویش ناظر می‌دانم و در انتخاب بهترین از شما تلاش خود را به کار می‌اندازم» عثمان و علیبهر دو موافقت کردند [۳۴۳۲]و با این که عبدالرحمن از همین لحظه می‌توانست یکی از آن دو را انتخاب کند ولی چون انتخاب مربوط به همه مسلمانان بود بدون مراجعه به آراء عمومی و تحقیق و مشورت با مسلمانان از انتخاب یکی از آن دو خودداری کرد و تمام ساعات شب و روزهای باقیمانده را در نظرخواهی از فرماندهان [۳۴۳۳]سپاه و بزرگان اصحاب مهاجر و انصار و اقشار مختلف مردم از زنان و مردان و حتی [۳۴۳۴]نوجوانان مصروف نمود و برایش معلوم شد که اکثریت قاطع مسلمانان، بیشتر به امارت کدام یک از این دو نفر (علی و عثمانب) تمایل دارند [۳۴۳۵]، و در آخرین ساعت‌های شب چهارم، که مدت انتخابات [۳۴۳۶]پایان یافته بود، عبدالرحمن، علی و عثمانشرا به منزل خواهرزاده‌اش (مسوَر [۳۴۳۷]پسر مخرمه) دعوت کرد، و مجدداً از آنان تعهد گرفت، که بعد از لحظات دیگر، هر کدام از آنان را انتخاب کرد دیگری باید راضی و از انتخاب شده اطاعت [۳۴۳۸]نماید آن گاه عبدالرحمن همراه علی و عثمانبدر تاریکی سحرگاه روز چهارم راهی مسجد پیامبر جگردید [۳۴۳۹]، و چون قبلاً عبدالرحمن تمام مسلمانان را برای اعلام نتیجه انتخابات به مسجد دعوت کرده بود، وقتی همراه علی و عثمانببه مسجد وارد شدند جمعیت به حدی فشرده و چسبیده به هم نشسته بودند که عثمانس، که مرد کم‌رویی بود، در قسمت پائین مسجد جایی پیدا کرد و نشست [۳۴۴۰]و جمعیت مسلمانان در حالی که موج می‌زد نماز صبح [۳۴۴۱]را به امامت صهیب انجام دادند و عبدالرحمن در حالی که شمشیری را حمایل خود کرده و همان عمامه‌ای که پیامبر جبه او بخشیده بر سرش پیچیده بود، چند پله از منبر بالا رفت، و بعد از کمی توقف و خواندن چند جمله دعا، که مردم آن‌ را نمی‌شنیدند، خطاب به عموم گفت: «ای مردم من در این مدت چه به طور سری و چه به طور آشکار، درباره خلافت یکی از این دو (علی و عثمانب) از همه شماها نظرخواهی کرده‌ام، و حالا باید یکی از آنان را انتخاب کنم» آن گاه با صدای بلند گفت: «ای علیسبیا جلو» علیسجلو آمد و در زیر منبر [۳۴۴۲]ایستاد، و عبدالرحمن دست او را گرفت و به او گفت: «با من تعهد می‌کنی که اگر تو را انتخاب کنم، به کتاب خدا و سنت پیامبر جو روش ابوبکرسو عمرسرفتار کنی؟ [۳۴۴۳]» علیسدر جواب گفت: «اللّهُمَّ لا، وَ لَكُنْ عَلی جُهْدی مِنْ ذلِكَ وَ طاقَتی» خدایا نه، و بلکه تعهد می‌کنم به اندازه توانایی خویش و تلاش‌هایی را که در این راه مبذول می‌دارم، رفتار کنم» عبدالرحمن دست علیسرا رها کرد و گفت «عثمانسبرخیز [۳۴۴۴]بیا جلو» و عبدالرحمن دست او را گرفت و گفت: «با من تعهد می‌کنی که اگر تو را انتخاب کنم، به کتاب خدا و سنت پیامبر جو روش ابوبکرسو عمرسرفتار کنی؟» عثمانسدر جواب گفت: «اللهُمَّ نَعَمْ [۳۴۴۵]= خدایا بلی» و عبدالرحمن بعد از شنیدن این جواب در همان حالی که دست عثمانسرا گرفته بود، سرش را به سوی سقف مسجد بلند کرد و سه مرتبه گفت: «اللّهُمَّ اسْمَعْ [۳۴۴۶]وَاشْهَدْ» خدایا تو بشنوید و شاهد باشید» آن گاه با صدای بلند گفت: «اللّهُمَّ اِنّی قَدْ خَلَعْتُ ما في رَقَبَتی مِنْ ذلِكَ في رَقَبَةِ عُثمانَ [۳۴۴۷]» خدایا: اینک آن چه را در این باره بر ذمه من بود، از ذمه خویش جدا و بر ذمه عثمان گذاشتم» و مردم با شنیدن این جمله‌ها برای بیعت با عثمانسبه سوی [۳۴۴۸]منبر هجوم آوردند، و عثمانسرا در زیر منبر پوشانیدند در این هنگام عبدالرحمن از پله‌های منبر بالا رفت و در جای پیامبر جنشست و عثمانسنیز در پایین او بر پله دوم نشست [۳۴۴۹]و مردم با او بیعت می‌کردند و علی مرتضیسطبق تعهد خود نخستین کسی بود که با او بیعت کرد [۳۴۵۰]و برخی می‌گویند در آخر مردم با او بیعت نمود و پس از آن که مسلمانان با عثمانسبیعت کردند نخستین قضیه‌ای که می‌بایستی به عنوان امیرالمؤمنین درباره آن دستوری صادر نماید مجازات عبیدالله بن عمر بود که به ناحق هرمزان و جفینه و دختر کوچک ابولؤلؤ را به قتل رسانیده بود و عثمانسوقتی درباره مجازات عبیدالله در مسجد با اصحاب مهاجر [۳۴۵۱]و انصار مشورت کرد علی مرتضیسگفت [۳۴۵۲]: «طبق دین اسلام باید قصاص شود» و اکثر مهاجرین نیز بر این عقیده بودند ولی برخی قتل عبیدالله را روا نمی‌داشتند و می‌گفنتد: «دیروز پدرش و امروز خودش چه طور کشته شود» و به درخواست عمرو بن عاص [۳۴۵۳]که گفت: «این قضیه در دوران خلافت تو روی نداده است» عثمانساز مال خود دیه آن‌ها را داد [۳۴۵۴]و عبیدالله را بخشید.

[۳۴۲۴]ـ الکامل، ج۳، ص۶۷ و طبری، ج۵، ص۲۰۸۳. [۳۴۲۵]ـ همان [۳۴۲۶]ـ همان [۳۴۲۷]ـ الکامل، ج۳، ص۶۸ و طبری، ج۵، ص۲۰۶۹ و ۲۰۷۰ و البدایه و النهایه، ج۷، ص۱۴۵. [۳۴۲۸]ـ همان. [۳۴۲۹]ـ صحیح بخاری در شرح ارشاد ساری، ج۶، ص۱۱۴ و الکامل، ج۳، ص۶۸ و البدایه و النهایه، ج۷، ص۱۴۵. [۳۴۳۰]ـ همان [۳۴۳۱]ـ همان. [۳۴۳۲]ـ همان [۳۴۳۳]ـ البدایه و النهایه، ج۷، ص۱۴۶ و طبری، ج۵، ص۲۰۷۱. [۳۴۳۴]ـ همان [۳۴۳۵]ـ همان [۳۴۳۶]ـ طبری، ج۵، ص۲۰۷۱. [۳۴۳۷]ـ البدایه و النهایه، ج۷، ص۱۴۶. [۳۴۳۸]ـ همان [۳۴۳۹]ـ الکامل، ج۳، ص۷۰ و البدایه و النهایه، ج۷، ص۱۴۶. [۳۴۴۰]ـ همان [۳۴۴۱]ـ طبری، ج۵، ص۲۰۷۲، در تاریخ طبری نوشته شده بعد از آن که نماز صبح را انجام دادند عبدالرحمن مردم را به مسجد دعوت نمود. [۳۴۴۲]ـ البدایه و النهایه، ج۷، ص۱۴۶ و ۱۴۷ و الکامل، ج۳، ص۷۱ و تاریخ طبری، ج۵، ص۲۰۸۲. [۳۴۴۳]ـ همان [۳۴۴۴]ـ همان [۳۴۴۵]ـ البدایه و النهایه، ج۷، ص۱۴۶ و ۱۴۷ و الکامل، ج۳، ص۷۱ و تاریخ طبری، ج۵، ص۲۰۸۲. [۳۴۴۶]ـ همان [۳۴۴۷]ـ همان [۳۴۴۸]ـ البدایه و النهایه، ج۷، ص۱۴۷ و طبری، ج۵، ص۲۰۸۲. [۳۴۴۹]ـ همان [۳۴۵۰]ـ همان [۳۴۵۱]ـ طبری، ج۵، ص۲۵۸۳ و الکامل، ج۳، ص۷۵ و البدایة و النهایة، ج۷، ص۱۴۸. [۳۴۵۲]ـ همان [۳۴۵۳]ـ همان [۳۴۵۴]ـ همان