نظرخواهی از مردم درباره فاروقس
ابوبکرسگفت: تاکنون خشونت عمرسبرای تعدیل نرمخویی من بوده است و هرگاه من خشونتی نشان دادهام او برای تعدیل آن نرمخویی را نشان داده است و اگر زمام امور در دست او قرار گیرد خیلی از خشونتها را ترک خواهد کرد سپس به او گفت: فعلاً این مطلب را نزد دیگران بازگو مکن و بعد از بیرون رفتن او عثمان بن عفّانسرا خواند و از او نظرخواهی نمود، عثمانسگفت: در میان ما کسی شایستهتر از عمر بن خطابسبرای زمامداری مسلمانان وجود ندارد و او کسی است که باطنش از ظاهرش به مراتب بهتر است، ابوبکرسبه عثمانسگفت اگر خلاف این مطلب را هم میگفتی من از تو ناراضی نمیشدم و فعلاً این مطلب را به عمر نگویید سپس ابوبکرسبا سعید بن زید و اَسَید بن حُضَیرسو کسان دیگر از مهاجرین و انصار مشورت میکند و عموماً به زمامداری عمرسنظر موافق میدهند [۶۶۴]، در این اثنا خبر نظرخواهی ابوبکرسدر شهر منتشر میگردد، و چند نفر همراه طلحه بن عبدالله بدون دعوت قبلی به منزل ابوبکرسمیشتابند، و طلحه در نهایت آزادی و صراحت در تلاش است که ابوبکرسرا از این فکر منصرف نماید، و به ابوبکرسمیگوید:
مخالفین فاروقسنظر میدهند.
«اگر خدا در این باره که تو عمر بن خطابسرا برای جانشینی خویش قبول میکنی، از تو بازجویی به عمل آورد، در جواب چه خواهی گفت؟ در حالی که تو در طول زمان شاهد سختگیری و تندخوییهای او بودهای، که در زمان تو با مردم با خشونت عمل میکرد، و اگر تو وفات کنی و او تنها در صحنه باقی بماند، آیا فکر نمیکنی که چه وضعی بر سر مردم میآید؟! [۶۶۵]»
ابوبکرسدر جواب این ایراد تکراری و ناموجه (سختگیری عمرس) که سابقاً و به کرات جواب آن را داده بود، چیزی نگفت، و اما از این که طلحه همین اقدام خیرخواهانه او را موجب مسئولیت او در حضور خدا میشمارد، به خشم آمده، و به کسان خود گفت: «بیایید مرا بنشانید» و در حالی که مرض و بیماری او را میلرزاند، با چند تکان پرزحمت بر بستر نشست و بر سینه و دوش کسان خود تکیه داد بر طلحه و چند نفر همراهانیش فریاد کشید و گفت: «آیا شما مرا از بازجویی خدا میترسانید؟ بدبخت کسی است که از امر شما توشهای از ستم داشته باشد!! در جواب سؤال خدایم میگویم: خدایا من بر اهل دین تو، کسی را جانشین خود نمودم، که بهترین اهل دین [۶۶۶]تو بود» سپس رو به طلحه کرد و به او گفت: «آن چه را به تو گفتم به کسانی که پشت سر تو هستند برسانید [۶۶۷]».
ابوبکرسقاطعانه، آخرین حرف خود را زد، و از ناراحتی دراز کشید، و طلحه و همراهانش با کسان دیگری که در آن جا بودند از منزل ابوبکرسبیرون رفتند، و سکوت سراسر شهر مدینه را فرا میگیرد، و ابوبکرسدر بستر خویش همین شب و فردای آن منتظر است که یکی از این دو (پیک اجل، یا عکسالعمل مردم درباره نظر او) یکی پیش از دیگری به نزد او بیاید،
[۶۶۴]ـ حیاه عمر، شبلی، ص۷۰، و اخبار عمر، ص۵۹، و فاروق اعظم، هیکل، ج۱، ص۹۲. [۶۶۵]ـ ابن اثیر، ج۲، ص۱۷۴، توجه: تاریخ طبری از انتقاد طلحه بحث نکرده است و درباره انتقاد علی مرتضی یا موافقت او هیچ تاریخی چیزی ننوشته است ولی در ابن الجوزی، ص۳۷، این مطلب دیده میشود که جمعی بعد از انتشار انتخاب عمرساز طرف ابوبکرسبه نزد علی مرتضیسرفتند، و نگرانی خود را از این انتخاب اظهار داشتند، و برای این که ابوبکر را از این انتخاب منصرف نمایند همراه علی مرتضی به نزد ابوبکر آمدند اما بعد از آن که مطلب را با ابوبکر در میان آوردند و نظر خود را درباره عمر بیان کردند و دیدند ابوبکر در تصمیم خویش جدی است بحث دیگری نکردند. توجه: اخبار عمر، ص۶۱، علی مرتضی درباره نامه ابوبکر گفت: «ما جز به عمر به کسی دیگر راضی نیستیم». [۶۶۶]ـ ابن اثیر، ج۲، ص۷۴. [۶۶۷]ـ ابن الجوزی، ص۳۷ و فاروق اعظم، ج۱، ص۹۳ و حیاه عمر، ص۷۰ و اخبار عمر، ص۶۰.