فاروقسدر راه اجرای فرمان فرمانده خود
ابوبکرسدر پاسخ پیام اسامه گفت: «به خدا قسم، اگر بر اثر نبودن نیروی محافظ، گرگها و سگها [۵۴۷]، بدن ما را بدراند و پاره پاره کنند، باز مأموریتی که پیامبر جبه این سپاه داده است باید اجرا گردد»، و در پاسخ پیام سپاهیان انصار مبنی بر عزل اسامه، ابوبکرسبه حدی عصبانی شد که از جای خویش برخاست، و ریش [۵۴۸]فاروقسرا به تندی گرفت و بر او فریاد کشید که: «ای پسر خطاب مادرت به عزایت بنشیند! اسامه فرماندهای است که رسول الله جاو را فرمانده این سپاه کرده است، حالا تو میگویی من او را برکنار کنم!!»
فاروقس، این اعجوبه با ابهت و زورمند،»تا ریش خود را از دست ابوبکرسبیرون آورد، فوراً به اردوگاه برگشت و وقتی از او پرسیدند چه کردی؟ در جواب گفت: «مادرانتان به عزایتان بنشیند، بروید دور شوید، که از خلیفه پیامبر جدرباره گفتههای شما چهها دیدم!! [۵۴۹]» و طولی نکشید که ابوبکرسخلیفه پیامبر جهمراه چند نفر دیگر وارد اردوگاه میشود، و فرمان حرکت سپاه را صادر میکند و در حالی که خود پیاده است و عبدالرحمن بن عوف [۵۵۰]جلو اسب او را در دست دارد در رکاب فرمانده سپاه (اسامه) که سوار است، تا نقطه دور از اردوگاه سپاه را بدرقه میکند، آن گاه توصیههای پیامبر جرا به یاد اسامه میآورد و دستور مهمی به او میدهد، و در آخرین لحظه وداع از سپاه ابوبکرسبه اسامه میگوید: «اگر اجازه دهید و موافق باشید عمر بن خطابس [۵۵۱]را برای همکاری خویش در اتخاذ تصمیمات لازم به شهر برمیگردانم، اسامه با پیشنهاد ابوبکرسموافقت کرده و فاروقسدر خدمت ابوبکرسبه شهر برمیگردد، و کسی هم تعجب نمیکند، که یک سرباز صفر در سپاه اسامه ناگاه به پست وزارت [۵۵۲]و مقام معاونت خلیفه پیامبر جنائل آمده است زیرا در حکومت اسلام پستها و مقامهای عالی هیچ گونه مزیت مادی را ندارند، وزیر و معاون و استاندار و فرماندهان نظامی نه بالاتر مینشینند، نه ماهانه و جیره بیشتری دارند نه القاب و تشریفات خاص و نه امر و فرمان مخصوص به خود دارند، و بلکه ابزار و ادوات و پیچ و مهره دستگاه متحرکی هستند، که نظم و سرعت و حرکت این دستگاه ایجاب میکند هر ابزاری و هر پیچ و مهرهای در هر جای آن قرار گیرد باید در همان نقطه به کار گمارده شود،و فاروقساز آن ابزار و پیچ و مهرههایی است، که به درد خیلی از جاهای این دستگاه میخورد، و هم چنان که از این حیث که به نظم و انضباط علاقه عجیبی دارد، و فرمانهای نظامی را تا گرو گذاشتن ریش [۵۵۳]خویش اجرا میکند، شایسته وظیفه سربازی است، از این حیث هم که در طرح تاکتیکهای جنگی مهارت کامل [۵۵۴]دارد شایسته وظیفه فرماندهی است و هم چنان که از حیث درک و هوش و فراست و صراحت شایسته وظیفه وزارتت و معاونت است، از حیث صلابت حقخواهی و عدالتجویی شایسته وظیفه قضاوت است، و از همین جهات است که عمر بن خطابسگاهی سرباز سپاه اسامه است، و گاهی فرمانده ستونهای نظامی و گاهی وزیر خلیفه پیامبر جاست و گاهی قاضی شهر مدینه [۵۵۵]و روزی امیرالمؤمنین میشود که دو قاره عظیم جهان (افریقا و آسیا) در زیر تازیانه او قبضه میگردند، اما در همه حالها عمرسهمان عمرساست که در عین این که جز رضای خدا و رضای پیامبر خدا جهیچ خواسته دیگری را ندارد، نسبت به مافوق خود در نهایت انضباط و احترام، و نسبت به زیردستان خویش در نهایت ترحم و تواضع و عدالت و مساوات عمل نماید».
[۵۴۷]ـ تاریخ جریر طبری، ص۱۳۵۲، ج۴، و ابن اثیر، ج۲، ص۲۶. [۵۴۸]ـ همان [۵۴۹]ـ طبری، ص۱۳۵۳، ج۴، و البدایه و النهایه، ج۵، ص۳۰۵. [۵۵۰]ـ همان [۵۵۱]ـ تاریخ ابن اثیر، ج۲، ص۲۷، و تاریخ طبری، ج۴، ص۱۳۵۳. [۵۵۲]ـ حیاه عمر، محمود شبلی، ص۵۸ و فاروق اعظم، هیکل، ص۸۱، فاروق در مقام وزارت ابوبکر، تنها مغز متفکر و گوش اطاعت و زبان بیان نداشت بلکه قدرت و اختیارات او گاهی فراتر از قدرت ابوبکرسظاهر میگردد از حمله: «عبید در کتاب الاموال، ص۲۷۶، به نقل اخبار عمر، ص۱۱۶، نقل میکند ابوبکر با نوشتن فرمنی یک قطعه زمین خالصه را به طلحه داد و طلحه فرمان را برای امضاء به نزد فاروق آورد و فاروق گفت: من آن را امضاء نمیکنم چرا این قطعه زمین برای تو باشد مگر یکایک مسلمانان یک قطعه زمین دارند؟ طلحه به نزد ابوبکر برگشت و گفت: تو خلیفه هستی یا عمر؟ ابوبکر گفت: بلکه عمر و چون او موافق نبوده زمین مال تو نیست». [۵۵۳]ـ تاریخ جریر طبری، ص۱۳۵۲، ج۴، و ابن اثیر، ج۲، ص۲۶. [۵۵۴]ـ اخبار عمر، طنطاوی، ص۷۴. [۵۵۵]ـ الاستیصاب، ج۲، ص۲۱۵، و اخبار عمر، ص۲۱۵، و تاریخ جریر طبری، ج۴، ص۱۴۷۸.