بار دیگر مقوقس در صحنه سیاست ظاهر میگردد
و با موافقت مرتینا کسانی را میفرستد که هر چه زودتر (مُقَوْقَس) را از تبعیدگاه به دربار بازگردانند، و بعد از عودت مقوقس یکی از کارشناسان مسائل نظامی را از اسکندریه [۱۵۱۹]به دربار خوانده و طبق راهنمایی او سپاه بسیار عظیمی را با تمام تجهیزات و مهمان جنگی تدارک دیده و مقوقس را در رأس این سپاه به امداد پادگانهای اسکندریه اعزام میدارند، اما همان روزی که مقوقس میخواهد همراه این سپاه از راه دریا به سوی اسکندریه حرکت کند، ناگاه خبر فوت ناگهانی قسطنطین [۱۵۲۰]در پایتخت منتشر و اضطراب و آشوب و نگرانی، طوری دربار را فرا میگیرد که حرکت مقوقس متوقف میگردد، زیرا به محض انتشار این خبر ملکه مرتینا قویاً در محل اتهام قرار میگیرد. و گفته میشود که برای یکسره کردن حکومت و قدرت برای پسرش، توطئه قتل قسطنطین را چیده است، و جمع کثیری نیز به دور (کنستانتین) پسر قسطنطین جمع میشوند و او را برای کشتن مرتینا و پسرش به انتقام خون پدرش و سپس در دست گرفتن قدرت تحریک میکنند و طرفداران مرتینا نیز برائت او را با صدها دلیل از این جنایت ثابت میکنند،
[۱۵۱۹]ـ الفاروق عمر، هیکل، ج۲، ص۱۷۹ و زندگانی عمر، الکساندر مازاس، ص۸۸. [۱۵۲۰]ـ همان