امیرالمؤمنینسدر وظیفه شهرداری
۱ـ در نزدیکی بقیع قصابخانه زبیر بن عوام [۲۴۵۵]گوشت شهر مدینه را توزیع میکند و در شهر کشتارگاه دیگری وجود ندارد [۲۴۵۶]و امیرالمؤمنینسشخصاً بر آن نظارت میکند و هر گاه میبیند فرد ثروتمندی برای دو روز متوالی گوشت خریده است، تازیانه خود را بر سر او فرود آورده و فریاد میکشید: «میخواهی از سهم عموزادهگانت شکم خود را گنده کنی». [۲۴۵۷]
۲ـ امیرالمؤمنینسبا سد معبر شدیداً مبارزه [۲۴۵۸]میکند و روزی در حال نظارت بر اوضاع بازار (ایاس بن سلمه) را دید که بر سر راهی ایستاده و عبور بازاریان را به زحمت انداخته است [۲۴۵۹]، امیرالمؤمنینستازیانه خود را بر دوش او فرود آورد و بر او فریاد کشید: «برو راه مردم را خالی کن». [۲۴۶۰]امیرالمؤمنینسدر حال نظارت بر جریانهای بازار در حالی که تازیانه در دست دارد مردم را به صداقت و پرهیزگاری توصیه مینماید. [۲۴۶۱]
۳ـ طلحه صحابی معروفس، چندین مرتبه میبیند که امیرالمؤمنینسدر ساعتهای معینی به یک خانه کوچک قدیمی میرود [۲۴۶۲]، و پس از مدتی از آن خانه خارج میشود، طلحه تعجب میکند و روزی چند لحظه بعد از بیرون آمدن امیرالمؤمنینسبه آن خانه میرود و پیرزنی را در آن خانه میبیند که بر اثر پیری چشمانش کمبینا و تقریباً زمینگیر شده است [۲۴۶۳]و وقتی از اوضاع و احوال او سؤال میکند پیرزن میگوید: «از بیتالمال زندگی من تأمین میشود ولی مدتی بر اثر پیری و ناتوانی وضع نظافت منزل خیلی بد بود [۲۴۶۴]و از چندی قبل مردی عادت کرده است که هر روز در ساعت معینی به منزل من میآید و منزلم را جارو میکند و ظرفها را میشوید و بیرون میرود و چند مرتبه به او گفتهام تو کیستی سکوت کرده است [۲۴۶۵]».
۴ـ ابوسلامه میگوید [۲۴۶۶]: روزی امیرالمؤمنینسرا دیدم که جمعی از زنان و مردان که از یک حوض وضو میگرفتند آنها را با ضربت تازیانه متفرق نمود [۲۴۶۷]وقتی مرا دید فریاد زد: ای ابوسلامه! گفتم بفرما در خدمت هستم، در جواب گفت نخیر نه حاضری، و نه در خدمت مسلمانان هستی، مگر من به تو دستور ندادم که دو حوض، یکی مخصوص مردان و دیگری مخصوص زنان، بسازید!! [۲۴۶۸]سپس به علی مرتضیسرسید و به او گفت: «امروز در حرم چندین نفر را تازیانه زدهام و نگرانم که خدا به شدت مرا مواخذه کند». علی مرتضیسگفت [۲۴۶۹]: «ابداً نگران نباشید زیرا تو مانند شبانی هستی که باید در هر حال مردم را تأدیب نمایید». [۲۴۷۰]
۵ـ امیرالمؤمنینسبه وضع همه خانوادههایی که مردان آنها در جبهههای جنگ یا در خارج شبهجزیره انجام وظیفه میکنند، رسیدگی میکند و هر چند گاهی شخصاً به در آنها میآید و میپرسد چه کار [۲۴۷۱]دارید، و به آنها میگوید اگر میخواهید چیزی را بخرید بچهها را با من به بازار بفرستید تا چیزی که میخواهید من برایتان بخرم مبادا مغبون شوید و بسیار دیده میشود که جمعیت زیادی از بچههای دختر و پسر با قطیفههای خویش به دنبال امیرالمؤمنینسبه بازار میروند و امیرالمؤمنینساجناس سفارش شده را برای آنها خریده و آنها را [۲۴۷۲]به منزل برگردانیده است.
[۲۴۵۵]ـ اخبار عمر، ص۳۶۱ و ۳۶۲، به نقل از ابن الجوزی، ص۶۸ و طبقات شعرانی، ص۱۵. [۲۴۵۶]ـ همان [۲۴۵۷]ـ همان [۲۴۵۸]ـ عبقریه عمر، عقاد، ص۴۳۱. [۲۴۵۹]ـ همان [۲۴۶۰]ـ همان [۲۴۶۱]ـ ابن الجوزی، ص۱۳۶. [۲۴۶۲]ـ اخبار عمر، ص۳۷۱، به نقل از الحیله، ج۱، ص۴۸ و حیاه الحیوان، ص۵۷. [۲۴۶۳]ـ همان [۲۴۶۴]ـ همان [۲۴۶۵]ـ اخبار عمر، ص۳۷۱، به نقل از الحیله، ج۱، ص۴۸ و حیاه الحیوان، ص۵۷. [۲۴۶۶]ـ اخبار عمر، ص۳۴۱، به نقل از ابن الجوزی، ص۴۱. [۲۴۶۷]ـ همان [۲۴۶۸]ـ همان [۲۴۶۹]ـ ابن الجوزی، ص۴۱، به نقل اخبار عمر، ص۳۴۱. [۲۴۷۰]ـ همان [۲۴۷۱]ـ الریاض النضره، ج۲، ص۴ و سراج الملوک، ص۱۰۹ به نقل اخبار عمر، ص۳۶۶. [۲۴۷۲]ـ الریاض النضره، ج۲، ص۴ و سراج الملوک، ص۱۰۹ به نقل اخبار عمر، ص۳۶۶.