سیمای صادق فاروق اعظم عمر بن خطاب رضی الله عنه

فهرست کتاب

هیئت اعزامی سپاه اسلام به دربار ایران

هیئت اعزامی سپاه اسلام به دربار ایران

سعد بلافاصله سپاه اسلام را از شراف به قادسیه منتقل می‌کند و چهارده‌ نفر [۸۳۶]را، که بیشتر اهل درک و حکمت و صلابت و بصیرت می‌باشند به مدائن اعزام می‌دارد، مدائن از قادسیه هفتاد کیلومتر فاصله [۸۳۷]دارد، و هیئت اعزامی پس از طی این مسافت از دروازه بزرگ شهر وارد خیابان‌های مدائن می‌شوند و مردم پایتخت با تعجب و حیرت حرکت آن‌ها را به سوی دربار شاهنشاهی نظاره می‌کنند [۸۳۸]، سپاهیانی هستند لاغر اندام، و با چهره‌های آفتاب زده، که قطیفه‌های ساده را بر دوش، و پاپوش‌هایی را به پا دارند که کف آن‌ها یک قطعه چرم و به وسیله تاسمه‌هایی به پای آن‌ها بند شده است و سوار بر اسب‌های نجیب عربی با متانت و وقار به سوی دربار باعظمت شاهنشاهی در حال حرکت هستند [۸۳۹]و این قیافه‌های ساده با این چهره‌های نیم سوخته در قلب مردم پایتخت چه ابهت و عظمتی دارند زیرا این‌ها نمایندگان سپاه اسلام هستند که تا حال چندین مرتبه عظیم‌ترین سپاه ایران را در صحنه‌های [۸۴۰]جنگی تارومار کرده‌اند، و قهرمانانی مانند گابان و مهران و غیره را به قتل رسانیده‌اند. هیئت اعزامی در دربار حضور می‌یابد [۸۴۱]، یزدگرد شاه جوان در حالی که بر تخت مرصع شاهنشاهی تکیه داده، و تلألؤ تاج طلایی و برق جواهرات مدال‌ها و بازوبندهای شاهنشاهی چشم‌ها را خیره کرده است به وسیله مترجمین خویش با این قیافه‌های صحرایی و آفتاب زده وارد بحث می‌شود و در اوج غرور به آن‌ها می‌گوید: «گمان می‌کنم شایعه اختلافات داخلی کشور ما موجب گشته باشد که امثال شما جرأت تجاوز به حریم شاهنشاهی را در مغز خود بپرورانید [۸۴۲]» در این اثنا نعمان بن مقرن، رئیس هیئت اعزامی به سخن آمده و در جواب یزدگرد می‌گوید: «ما به نمایندگی از طرف سپاه اسلام قبول دین اسلام را به تو پیشنهاد می‌کنیم، اگر دین اسلام را قبولو کنید ما کتاب خدا را به دست شما می‌دهیم و کشور ایران را کمافی السابق در اختیار خودتان باقی می‌گذاریم، و اگر دین اسلام را قبول نکنید باید به سپاه اسلام جزیه پرداخت نمایید [۸۴۳]، و سپاه اسلام نیز علاوه بر آزاد کردن شما در مراسم دینی خودتان، در برابر هر نوع تهاجم خارجی از شما دفاع خواهد کرد و در غیر این دو صورت باید برای جنگ با سپاه اسلام آماده باشید». یزدگرد در حالی که از شنیدن این حرف‌ها به شدت عصبانی گشته است [۸۴۴]، با صدای مملو از قهر و خشم بر آن‌ها فریاد می‌کشد: «من قومی از شما پراکنده‌تر و گرسنه‌تر و بدبخت‌تر و ضعیف‌تر در روی زمین ندیده‌ام، حالا اگر مأمورین ما تا حال شما را اذیت کرده‌اند به آن‌ها دستور می‌دهم از این پس شما را اذیت نکنند، و اگر فقر و تنگدستی بر شما فشار آورده است سعی می‌کنیم مواد غذایی را به حد کافی و به صورت جیره و مقرری برای شما حواله کنیم و رئیسان شما را بیشتر گرامی بداریم [۸۴۵]» پس از بیانات یزدگرد یک سکوت بر فضای ایوان کسری حکمفرما می‌گردد که ناگاه مغیره بن شعبه، یکی از اعضای هیئت نمایندگی، به پا می‌خیزد و خطاب به یزدگرد می‌گوید: «هر چه درباره ما گفتی مربوط به قبل اسلام است و اما بعد از تشرف به اسلام برخلاف حرف‌های شما ما قومی هستیم در نهایت غنا و بی‌نیازی و در نهایت قدرت و وحدت و مجدداً به شما اخطار می‌کنیم که اگر اسلام را یا پرداخت جزیه را قبول نکنید ضربت [۸۴۶]شمشیرهای ما را حتماً بر وجود خویش احساس می‌کنید، و اگر جان سالم را می‌خواهید جز تسلیم شدن در برابر سپاه اسلام هیچ راه دیگری را ندارید».

یزدگرد از شنیدن این جملات قاطع و سراسر تهدید، به حدی خشمناک می‌شود که بر آن‌ها فریاد می‌کشد: «اگر مقررات مصونیت نمایندگان را محترم می‌دانستیم همین حالا فرمان می‌دادیم که جلادان سر از تن شما جدا نمایند، بیرون بروید دیگر هیچ حرفی با شما ندارم [۸۴۷]».

یزدگرد بعد از اخراج هیئت اعزامی از دربار به مأمورین خویش دستور می‌دهد که در جهت تحقق نفرین ایرانیان ظرفی پر از خاک را بر سر بزرگترین آن‌ها بگذارند و آن‌ها را از دروازه مدائن اخراج کنند تا به فرمانده سپاه خویش بگویند: «شاهنشاه ایران به زودی رستم را در رأس سپاه عظیمی به سوی آن‌ها می‌فرستد و همه افراد سپاه اسلام را در خندق قادسیه دفن می‌نماید و بلایی بر سر آن‌ها می‌آورد که شاپور ذوالاکتاف!! را به یاد بیاورند [۸۴۸]».

هیئت اعزامی در حالی که (عاصم بن عمرو ظرفی پر از خاک ایران را بر دوش دارد و آن را به فال نیک می‌گیرد که به زودی خاک ایران در اختیار سپاه اسلام قرار می‌گیرد) از مدائن به سوی قادسیه برمی‌گردند و نتایج مأموریت خود را به اطلاع سعد می‌رسانند و یزدگرد بلادرنگ رستم را به دربار احضار کرده و به او می‌گوید: «تجاوز اعراب به کشور شاهنشاهی به مرحله بسیار حساسی رسیده است و مسئله بقا و فنای شاهنشاهی [۸۴۹]ایران به میان است و اگر تو شخصاً به جبهه نروی و کار اعراب متجاوز را یک سره نکنید من باید شخصاً [۸۵۰]به جبهه بروم و رستم به فرمان یزدگرد سپاه عظیم و مجهز ایران را از ساباط به محل قادسیه منتقل می‌نماید و در محلی مستقر می‌گردد که فقط رودخانه فرات در بین سپاه اسلام و در بین سپاه ایران فاصله است و پس از چند روز توقف و اطلاع از کمیت و کیفیت سپاه اسلام سعی می‌کند با یکی از فرماندهان سپاه اسلام (زهره) در خیمه خویش به طور خصوصی ملاقات کند و به وسیله تهدید و تطمیع او در بین سرداران سپاه اسلام تفرقه و دودستگی به وجود آورد و زمینه شکست سپاه اسلام را فراهم کند، [۸۵۱]» اما زهره به هنگام ملاقات حقایقی را درباره اسلام بر زبان می‌راند که رستم را از این خیال واهی پشیمان می‌کند [۸۵۲]و رستم که از این سیاست تفرقه بینداز بهره‌ای نمی‌برد به این خیال می‌افتد که تا شرایط مناسب‌تری با سپاه اسلام از راه توافق و سازش درآید و به سعد بن وقاص فرمانه سپاه اسلام پیام می‌فرستد که کسی را به نمایندگی خویش برای مذاکره [۸۵۳]با او بفرستد سعد، ربعی بن عامر را برای مذاکره با رستم می‌فرستد و ربعی سوار بر اسب راهوار خویش از پل عبور کرده و با کمال بی‌اعتنایی [۸۵۴]به ستاد فرماندهی رستم وارد می‌گردد و وقتی نگهبانان به او دستور می‌دهند: «اسلحه‌ات را بر زمین بگذار و بدون اسلحه به ستاد فرماندهی وارد شو» ربعی در نهایت بی‌اعتنایی بر آن‌ها فریاد می‌کشد: «اگر در اطاعت امثال شما می‌بودم به عنوان نماینده سپاه اسلام به نزد شما نمی‌آمدم [۸۵۵]» و به دستور رستم ربعی با اسحله خویش به محل ستاد فرماندهی وارد می‌گردد و رستم به وسیله ترجمان خویش خطاب به او می‌گوید: «شما از ما چه می‌خواهید و با چه انگیزه‌ای به این دیار آمده‌اید؟» ربعی در پاسخ می‌گوید: «اللهُ جاءَ بِناء، وَ هُوَ بَعَثَنا لِنُخْرِجَ مَن یشاءُ مّنْ عِبادِهِ مِنْ ضَیقَ الدُّنیا اِلی سِعَتِها، وَ مِنْ جَوْرِ الادیانِ الی عَدْلِ الاسلامِ» [۸۵۶]

[۸۳۶]ـ فتوح البلدان، بلاذری، ص۲۵۷ و کامل ابن اثیر، ص۴۵۶ و تاریخ طبری، ج۴، ص۱۶۴۹. [۸۳۷]ـ الکامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۵۶ نام آن‌ها را نیز نوشته. [۸۳۸]ـ فاروق اعظم، هیکل، ج۱، ص۱۶۳. [۸۳۹]ـ همان [۸۴۰]ـ همان [۸۴۱]ـ فتوح البلدان، بلاذری، ص۲۵۸ و الکامل، ج۲، ص۴۵۶. [۸۴۲]ـ الکامال، ابن اثیر، ج۲، ص۴۵۶ و فاروق اعظم، هیکل، ج۱، ص۱۶۳. [۸۴۳]ـ فاروق اعظم، هیکل، ج۱، ص۱۶۳ و البدایه و النهایه، ج۷، ص۳۹ و۴۲ و الاخبار الطوال، دینوری، ص۱۲۱ و کامل، ج۲، ص۴۵۱. [۸۴۴]ـ فتوح البلدان، بلاذری، ص۲۵۸ و البدایه و النهایه، ج۷، ص۴۱ و الاخبار الطوال، دینوری، ص۱۲۰ و کامل، ج۲، ص۴۵۷ و جریر طبری، تاریخ، ج۴، ص۱۶۵۰. توجه: طبری از این مشاجره بحثی نکرده است و مورخین غربی فقط از ملاقات هیئت اعزامی با رستم بحث کرده‌اند که بعداً اشاره می‌کنیم مورخین غربی از اخبارالطول استفاده کرده‌اند. [۸۴۵]ـ همان [۸۴۶]ـ همان [۸۴۷]ـ الکامل، این اثیر، ج۲، ص۴۵۷ و الاخبار الطول، دینوری، ص۲۱ و فتوح البلدان، بلاذری، ص۲۵۸ و البدایه و النهایه، ابوالفداء، ج۷، ص۴۲. اخبار الطول در ملاقات با رستم این تهدید را نقل کرده است. [۸۴۸]ـ البدایه و النهایه، ج۷، ص۴۲ و الکامل، ج۲، ص۴۵۸ و طبری، ج۴، ص۶۵۶. [۸۴۹]ـ تایخ طبری، ج۵، ص۱۶۷۱. [۸۵۰]ـ فاروق اعظم، هیکل، ج۱، ص۱۶۵. [۸۵۱]ـ الکامل، ج۲، ص۴۶۲ و تاریخ طبری، ج۵، ص۱۶۸۹. [۸۵۲]ـ همان [۸۵۳]ـ البدایه و النهایه، ج۷، ص۳۹ و الکامل، ج۲، ص۴۳۶ و تاریخ طبری، ج۵، ص۱۶۹۱. [۸۵۴]ـ همان [۸۵۵]ـ البدایه و النهایه، ج۷۷، ص۳۹ و الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۴۳۶ و تاریخ طبری، ج۵، ص۱۶۹۱. [۸۵۶]ـ الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۴۳۶ عین این عبارت را نقل کرده ست و البدایه و النهایه، ج۷، ص۳۹. عبارت رساتر و شامل‌تری را نقل کرده است: ربعی گفت: «الله ابتعثنا لنخرج من شاء من عباده العباد الي عباده الله و من ضيق الدنيا الي سعتها، و من جور الاديان الي عدل الاسلام».