سیمای صادق فاروق اعظم عمر بن خطاب رضی الله عنه

فهرست کتاب

تمام اصحاب با نظر ابوبکرسموافق هستند

تمام اصحاب با نظر ابوبکرسموافق هستند

فردای آن روز، عبدالرحمن به حضور ابوبکرسرسید، به او گفت: «اهل نظر در مورد پیشنهاد تو دو گروه هستند گروهی از آن‌ها عیناً نظر تو را دارند و گروه دیگر به عنوان این که این پیشنهاد موافق نظر تو است آن را پذیرفته‌اند [۶۷۱]و وقتی ابوبکرساز موافقت اهل نظر مطمئن شد، کاتب خود را، عثمان بن عفانس [۶۷۲]را، خواست و به او فرمود بنویسید: «به نام خداوند بخشنده مهربان، این است عهد و وصیت ابوبکر بن قُحافَه در آخرین لحظه‌ای که از این جهان می‌رود، و نزدیک به اولین لحظه‌ای که به جهان دیگر وارد می‌شود که در این لحظات هر کافری ایمان می‌آورد، و هر گناهکاری یقین پیدا می‌کند، و هر دروغگویی صادق می‌شود، من جانشین خود قرار دادم ...» در این هنگام و در این نقطه حساس صدای ابوبکرسخاموش گردید و به حالت اغما و بیهوشی درآمد [۶۷۳]ولی کاتب، عثمان بن عفانس، با سابقه آگاهی قطعی بر منظور ابوبکرستوصیه‌نامه را این طور ادامه داد: «عمر بن خطابسرا» و پس از چند لحظه ابوبکرسبه هوش آمد و به عثمانسگفت: بگو ببینم چه نوشتی؟ عثمانسبرای او خواند: «جانشین خود قرار دادم عمر بن خطاب [۶۷۴]را» ابوبکرسکاملاً مسرور گردید که عثمانسدر حال بیهوشی او عین منظور او را نوشته است، سپس به عثمانسگفت ادامه دهید: «حرف او را بشنوید و از او اطاعت نمائید و من درباره خدا پیامبر خدا جو دین او و درباره خود و درباره شما از هیچ خیر و نیکونگری، دریغ نکرده‌ام، و بعداً هم اگر او به عدالت رفتار کرد این همان است که من درباره او تصور نموده‌ام، و اگر به راه انحراف [۶۷۵]رفت و پس هر کسی بر اثر گناهان خویش حتماً مجازات می‌شود، من جز خیر و نیکویی منظوری نداشته‌ام، از پشت پرده غیب هم آگاهی ندارم ﴿وَسَيَعۡلَمُ ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ أَيَّ مُنقَلَبٖ يَنقَلِبُونَ٢٢٧[الشعراء: ۲۲۷] [۶۷۶].

ابوبکرساین عهدنامه را امضا کرد و آن را بر توده مردم ارائه داد [۶۷۷]و به آن‌ها گفت آیا به شخصی که در این نامه هست بیعت می‌کنید؟ عموماً گفتند: «سَمِعْنا وَ اَطَعْنا»و در حالی که بر چند نفر تکیه داده بود به میان مردم و به مسجد آمد و به آن‌ها گفت «آیا راضی هستید که من جانشینی برای خود تعیین کرده‌ام که با او خویشی ندارم؟ و من عمر بن خطابسرا جانشین خود کرده‌ام، از او اطاعت کنید و حرف او را بشنوید» مردم در مسجد عموماً گفتند [۶۷۸]: «سَمِعْنا وَ اَطَعْنا».

سپس ابوبکرسفاروقسرا خواست و آن چه لازم می‌دانست به او توصیه کرد، ابوبکرسپس از حل این مشکل و حصول اطمینان از این که بعد از او جهان اسلام دچار تفرقه و تجزیه و نابودی نمی‌گردد به فکر کارهای شخص خود افتاد و درباره غسل و کفن و دفن خویش وصیت کرد و ساعت‌های دیگر گذشت و شب‌ها و روزهای دیگر فرا رسیدند، و بیماری او بیشتر شدت یافت، تا روز دوشنبه بیست و دوم [۶۷۹]جمادی الاولی سال سیزدهم هجری، در حالی که ام‌ المؤمنین عایشهلبر بالین او بود، صدای ابوبکرسیار غار پیامبر جبا خواندن این آیه ﴿تَوَفَّنِي مُسۡلِمٗا وَأَلۡحِقۡنِي بِٱلصَّٰلِحِينَ١٠١[يوسف: ۱۰۱] [۶۸۰]» برای همیشه خاموش شد، و به حضور خدا و پیامبر خداجشتافت و طبق وصیت خودش او را غسل و کفن کردند، و بر روی همان نعشی که پیامبر جرا بر آن گذاشته بودند او را به مسجد بردند، و در بین روضه و منبر گذاشتند و فاروقسبر جنازه او، با چهار الله اکبر [۶۸۱]، نماز خواند [۶۸۲]، آن گاه طبق وصیت خودش او را به اتاق عایشهلبردند و در پهلوی پیامبر جاو را به خاک سپردند.

[۶۷۱]ـ تاریخ طیبری، ج۴، ص۱۵۷۲، و فاروق، هیکل، ج۱، ص۹۳. [۶۷۲]ـ تاریخ ابن اثیر، ج۲، ص۱۷۴، و تاریخ طبری، ج۴، ص۱۵۷۱، البدایه و النهایه، ج۷، ص۱۸. [۶۷۳]ـ تاریخ ابن اثیر، ج۲، ص۱۷۴ و تاریخ جریر طبری، ج۴، ص۱۵۷۱ و اخبار عمر، ص۶۰ و حیاه عمر، ص۷۰. [۶۷۴]ـ همان [۶۷۵]ـ تاریخ ابن اثیر، ج۲، ص۱۷۴ و تاریخ جریر طبری، ج۴، ص۱۵۷۱ و اخبار عمر، ص۶۰ و حیاه عمر، ص۷۰. [۶۷۶]ـ ابوبکر صدیق، هیکل، ج۲، ص۲۰۶. [۶۷۷]ـ تاریخ ابن اثیر، ج۲، ص۱۷۴، و فاروق، ج۱، ص۹۳ و اخبار عمر، ص۶۰. در روایتی هست که وقتی ابوبکر از پنجره خانه به مردم گفت: آیا به انتخاب من راضی هستید علی مرتضی گفت: «ما به جز عمر به کس دیگری راضی نیستم». [۶۷۸]ـ البدایه النهایه، ج۷، ص۱۸. [۶۷۹]ـ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۵۶۳، و تاریخ ابن اثیر، ج۲، ص۱۶۵. [۶۸۰]ـ همان [۶۸۱]ـ همان [۶۸۲]ـ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۵۶۵.