سیمای صادق فاروق اعظم عمر بن خطاب رضی الله عنه

فهرست کتاب

وقوع آتش‌فشانی در کنار مدینه

وقوع آتش‌فشانی در کنار مدینه

و امیرالمؤمنینسدر همان حالی که خود را آماده کرده که همراه جمعی شخصاً به شام برود و با فیصله دادن منازعات ارثی از این جنگ داخلی جلوگیری کند ناگاه یک خبر هول‌انگیز دیگر، مربوط به شهر مدینه، قلب او را تکان می‌دهد و چند نفر از اعراب بادیه، آن‌ها دامن کوه لیلی در نزدیکی مدینه، نفس‌کشان و با چشمان حیرت‌زده، خود را به منزل امیرالمؤمنینسمی‌رسانند و با حالتی از دلهره و لکنت زبان به او خبر می‌دهند که «کله کوه لیلی شکافته شده است! و به اندازه ده‌ها تنور دهانه پیدا کرده و از دهانه آن مرتب توده‌های دود غلیظ به آسمان مواد گداخته مذاب را به اطراف دور پرتاب می‌کند، و هر چه زودتر دستور دهید مردم، شهر مدینه را تخلیه کنند، تا طعمه حریق این آتش بی‌امان نشوند [۱۳۴۷]» امیرالمؤمنینسدر نهایت متانت و صلابت و شکیبایی همراه چند نفر از یاران پیامبر جبه نزدیکی کوه لیلی می‌رود، و بعد از نگاه‌های عمیق و مستمر به تصاعد توده‌های دود و زبانه‌های آتش آن درمی‌یابد که اوج آتشفشانی سپری گشته و فوران آتش و مواد گداخته در حالت فروکش می‌باشد و برای شهر خطری ندارد، بنابراین به مردم مژده می‌دهد که بدون احساس ترس و نگرانی در شهر بمانند و برای این که خدا این خطر را به کلی دفع نماید به مردم دستور داد که از دارایی خویش به فقرا و مستمندان کمک کنند [۱۳۴۸]، مستمندان کمک‌های شایانی را دریافتند و کوه لیلی نیز که گویی به خاطر برداشتن قدم دیگر در راه مساوات و برابری مردم، آتش از دهانه‌اش می‌جهید، به کلی خاموش گردید و تخته سنگ‌های سرد و سیاهی را (به سان قلب استثمارگران!) از خود به جا گذاشت که اعراب آن‌ها را حره می‌نامیدند و از این تاریخ به بعد به جای (کوه لیلی) می‌گفتند (کوه حَرَّه۱۳۴۹لَیلی).

امیرالمؤمنینسپس از خاموش شدن آتشفشانی کوه لیلی، علی مرتضی را در مدینه به جای خویش می‌نشاند [۱۳۵۰]و همراه جمعی از یاران پیامبر ج، به منظور حل معضلات ارثی و حقوقی و استقرار امنیت داخلی به سوی شام روان می‌گردد و در راه به حدی می‌شتتابد که پیراهن پنبه‌ای و سفیدش زاویه چاک‌هایش تا نزدیک شانه‌هایش پاره گشته و دو قسمت پیشین و عقبی آن از هم جدا می‌شوند [۱۳۵۱]و در محل اَیلَه۱۳۵۲از اسب خود پیاده گشته و به نشانه ابراز صمیمیت و محبت پیوند کردن و باز دوختن و شستن پیراهن خود را به کشیش بزرگ ایله می‌سپارد [۱۳۵۳]، و کشیش بعد از دقایقی یک پیراهن تازه دوخت را همراه پیراهن شسته و پیوند کرده خودش برای او می‌آورد [۱۳۵۴]

[۱۳۴۷]ـ الکامل، ج۲، ص۵۶۳ و طبری، ج۵، ص۱۸۱۹ و البدایه و النهایه، ج۷، ص۶۶. [۱۳۴۸]ـ همان [۱۳۴۹. ـ حره لیلی: کوهی است متعلق به بنی مره و حجاج هنگام ورود به مدینه از کنار آن می‌گذرند. معجم البلدان، یاقوت حموی. [۱۳۵۰]ـ طبری، ج۵، ص۱۸۷۳ و الکامل، ج۲، ص۵۶۱ و الفاروق عمر، ج۱، ص۲۹۶. [۱۳۵۱]ـ همان [۱۳۵۲. ایله: به فتح اول و سکون دوم شهری است در کنار دریای احمر در آخرین مرز حجاز و نخستین نقطه مرزی شام واقع است. معجم البلدان، یاقوت حموی. [۱۳۵۳]ـ طبری، ج۵، ص۱۸۷۳ و الکامل، ج۲، ص۵۶۱ و الفاروق عمر، ج۱، ص۲۹۶. [۱۳۵۴]ـ همان