فصل دوازدهم: عمرو بن عاص در راه آزاد كردن مصر
و چون این فرمانده نامجو و سیاستمدار برای فتح کشور مصر بسیار حریص است و میترسد مشاورین نزدیک امیرالمؤمنینسبه هنگام برگشتن او به مدینه او را از صدور این فرمان پشیمان کنند سعی میکند هر چه زودتر خود را به خاک مصر [۱۳۷۵]برساند و امیرالمؤمنینسرا در برابر یک عمل انجام شده قرار دهد و راهی برای پشیمان شدن او باقی نگذارد، و عمرو بن عاص در این حدس خویش به خطا نرفته است و هنگامی که در راه مصر مسافتهای طولانی را طی کرده و از (رفح [۱۳۷۶]گذشته ولی به (عریض [۱۳۷۷]نرسیده [۱۳۷۸]است، ناگاه عقبه بن عامل حامل نامه امیرالمؤمنینساز مدینه، خود را به عمرو بن عاص میساند، عمرو بن عاص نمیداند محتوای نامه چیست اما تا حدی نیز نگران است و تا وقتی که احوالپرسی بسیار مفصل از امیرالمؤمنینسو مسلمانان مدینه به عمل نمیآورد و مدت زمانی دیگر همراه سپاه پیش نمیرود نامه را از او نمیگیرد [۱۳۷۹]و وقتی نامه را از او میگیرد سپاه او به حوالی (عریض) میرسد و با یک حالتی از نگرانی نامه [۱۳۸۰]را از دست عقبه میگیرد و بعد از یک نگاه گذرا در حالی که برق شادی بر چهرهاش موج میزند با صدای بلند و با این مضمون نامه را برای افسران خویش میخواند: و بعد ای عاص پسر عاص لحظهای که این نامه به دست تو میرسد اگر هنوز در سرزمین شام هستی بلادرنگ به محل کار خود برگردید و اگر در سرزمین مصر هستی با یاری خدا به راه خود ادامه دهید و منتظر باشید که نیروهای امدادی ما به کمک شما خواهد آمد [۱۳۸۱]و عمرو عاص به حضور حامل همه افسران و سپاهیان را به گواهی میخواند که این نامه در حوالی (عریض) یکی از شهرهای مصر و بعد از طی چند فرسنگ از خاک مصر به دست او رسیده و همین مطلب را در پاسخ امیرالمؤمنینسمینویسد [۱۳۸۲]و چون عریض پادگان چندان مهمی ندارد بسیار زود در مقابل حمله سپاه اسلام تسلیم میشود،
[۱۳۷۵]ـ الفتوحات الاسلامیه، ص۶۸ و زندگانی عمر، الکساندر مازاس، ص۶۸ و الفاروق عمر، ج۲، ص۱۳۰. [۱۳۷۶]ـ رفح: آسایشگاهی است در راه مصر و فاصله آن با مصر دو روز راه است. [۱۳۷۷]ـ عریض: شهری است در کنار دریای مدیترانه و نخستین شهر مصر. معجم البلدان یاقوت حموی. [۱۳۷۸]ـ الفتوحات الاسلامیه، ص۶۸ و زندگانی عمر، الکساندر مازاس، ص۶۸ و الفاروق عمر، ج۲، ص۱۳۰. [۱۳۷۹]ـ همان. [۱۳۸۰]ـ الفتوحات الاسلامیه، ص۶۸ و زندگانی عمر، الکساندر مازاس، ص۶۸ و الفاروق عمر، ج۲، ص۱۳۰. [۱۳۸۱]ـ همان. [۱۳۸۲]ـ همان.