رسیدگی به شکایتها و اقدام به عزل و نصبها
فاروقسدر این سمینار عظیم که مانند کوهی از ابهت و شکوه معنوی در جایی نشسته بعد از استماع گزارش همه فرماندهان نظامی در حالی که دستی به تازیانهاش میکشد و دسته تازیانهاش را زیر چانه عمود کرده است به شکایات مردم از استانداران و فرمانداران و مأمورین دارایی و قضات دادگاهها رسیدگی کرده و طبق معمول هر ساله به عزل و نصبهای جدید اقدام میکند و بزرگترین استانداران و پرقدرتترین فرماندهان نظامی را به اشاره همین تازیانه، مانند مهرههای شطرنج از صحنه خارج یا آنها را تعویض و جابجا میکند و اما آیا چه سری در این تازیانه هست و چه رازی [۳۲۱۹]در او نهفته است و اساساً از چه ساخته شده و از کجا به دست این صحابی زندهدل و پشمینهپوش و بیآلایش و بیتشریفات رسیده است، که در سایه این تازیانه دو قاره عظیم آسیا و افریقا را حول محور قرآن و سنت پیامبر ج، میچرخاند و از بیم همین تازیانه شاهنشاه ایران (یزدگرد) دیوانهوار به شکاف کوهها پناه برد و امپراتوری روم در روز و در شب خواب و استراحتی ندارد، و خاقان چین نیز با عجله و شتاب به آن سوی جیحون برگشته و در لاک خود از کشور چین به سوی مدینه گردن کشیده و هر آن منتظر است که حرکت این تازیانه بساط قدرت و شکوه و عظمت او را نیز به هم [۳۲۲۰]بزند، ولی حقیقت این است که این تازیانه از همان تازیانههای معمولی است اما در دست کسی قرار گرفته، که در راه نشر فرمانهای خدا و فرمودههای رسول الله ج، خود را مستمد از نیروی لایزال خداوندی میداند، و در یک فرازی از ایمان و خداپرستی، آن چنان به جهان جاودانه چشم میدوزد که همه نیازها و خیر و خوشیها و درد و رنجهای جهان مادی را پشت [۳۲۲۱]سر گذاشته و در نتیجه به نیروهای مجرد و بینیازی مبدل گشته که هر قدرت نیازمندی از او ضربهپذیر است و یا باید تسلیم فرمانهای او بشود یا با حالتی از رعب و هراس به کوهها پناه برده یا در جای خویش دچار خوف و اضطراب گردد.
امیرالمؤمنینسپس از استماع گزارش فرمانهان سپاه و رسیدگی به شکایتها [۳۲۲۲]محل سمینار عظیم منی را ترک کرده و با یک حالتی از شادی و شکرگزای خدا و ریختن اشکهای شوق که با تلاش شبانهروزی او در مدت ده سال، پرچم دین اسلام از طرف غرب در مرز تونس و بر کوههای مشرف بر دریای سیاه، و از طرف شرق در کنارههای رود جیحون و در شهر بلخ (در اعماق خاک افغانستا فعلی) و از طرف شمال در کرانههای بحر خزر و از طرف جنوب در کرانههای اقیانوس هند، به اهتزاز [۳۲۲۳]درآمده است و بر روی شنهای داغ منی چند گامی برمیدارد [۳۲۲۴]و ناگاه در نقطهای میایستد و تودهای از همین شنهای داغ را جمع کرده و عبایش را بر آن میگستراند و بر روی آن رو به آسمان دراز میکشد و با عبارات زیر با خدای خود راز و نیاز میکند:
«خدایا سنم بالا رفته، و توان و نیرویم پائین آمده، و ملتم در جهان پراکنده شدهاند، خدایا مرا به سوی خودت فراخوان [۳۲۲۵]به طوری که کسر و نقصی در اجرا و ثوابم پیدا نشود، خدایا شهادت در راه خودت را به من عطا فرما، خدایا مرگ مرا در شهر پیامبرتج(مدینه) مقدر [۳۲۲۶]فرما» و کسی جز خدا نمیداند که در مدت کمتر از سه هفته دیگر همه این دعاهای امیرالمؤمنینس، مورد قبول خدا واقع میشوند به همین جهت ام المؤمنین حفصهل، وقتی این دعاها را از او میشنود به او میگوید: «ای پدرم تو که فعلاً در منی هستی چطور ممکن است در مدینه به شهادت نائل شوید؟» فاروقسدر جواب میگوید: «دخترم خدا هر گاه بخواهد مرا به مدینه برمیگرداند [۳۲۲۷]».
آری خدا خواست و امیرالمؤمنینسبعد از پایان مراسم حج و عمره همراه امهاتالمؤمنین و جمعیت بیشمار اصحاب و یاران پیامبر جبه مدینه برگردید و چند روزی گذشت و رفع خستگی کرده بود، که روز جمعه فرا رسید [۳۲۲۸]و به هنگام نماز مانند همیشه امواج خروشان مسلمانان به سوی مسجد سرازیر شدند و امیرالمؤمنینسخطبهها را با حمد و ستایش خدا و درود بر پیامبر جو ذکر خیر ابوبکر صدیقسآغاز و با توصیه مردم به تقوا و پرهیزگاری و تشویق آنها به فداکاری در راه خدا و ترسانیدن آنها از قهر و عذاب خدا [۳۲۲۹]، خطبهها را ادامه داد و در خطبههای این جمعه شنیدن دو مطلب در این خطبهها به حدی مشتاقانه و با وجد و علاقه درودها بر [۳۲۳۰]پیامبر جفرستاد و از ابوبکرس [۳۲۳۱]ذکرهای خیر کرد که گویی در حال مسافرت و دیداربینی از آنها است و چند صباح دیگر به حضور آنها میرسد و دوم این که در اثنای خطبهها گفت: «در خواب دیدم که خروسی [۳۲۳۲]دو مرتبه نوک خود را به من زد و مرا زخمی کرد، و من این خواب را این طور تعبیر کردهام که به این زودیها به دست یک نفر ایرانی شهید خواهم شد، زیرا خروس در خواب رمز ایرانی [۳۲۳۳]بودن است».
اکثر مسلمانان با این که از صحت رؤیای امیرالمؤمنینسو آگاهی او از تعبیر رؤیاها اطمینان داشتند، با این حال تأثر آنها از عمق این فاجعه هولناک اجازه نمیداد که این جریان را قبول کنند و با خود میگفتند: «هیچ کسی تا این حد از انسانیت و مروت دور نیست، و احدی تا این اندازه درندهخو نیست که نسبت به امیرالمؤمنینسسوءقصد در سر داشته باشد و به علاوه از آغاز جنگ با ایران امیرالمؤمنینسورود اسیران بالغ ارتش ایران [۳۲۳۴]را به مدینه ممنوع اعلام کرده است و فعلاً در مدینه افراد غیر مسلمان ایرانی، به جز ابو لؤلؤ غلام مغیره، که امیرالمؤمنینسبه خواهش و اصرار مغیره و به خاطر انجام دادن کارهای صنعتی مردم او را به مدینه راه [۳۲۳۵]داده است، کسی از ایرانیان غیر مسلمان وجود ندارد، و برخی نیز بعید نمیدانستند که ابو لؤلؤ چنین سوءقصدی در سر داشته باشد، زیرا چندی قبل همین ابو لؤلؤ شکایت پیش فاروقس [۳۲۳۶]آورد که مغیر روزی دو درهم [۳۲۳۷]بر ذمه من گذاشته،» و وقتی فاروقساز شغل و درآمد او سؤال کرد معلوم شد که نقاش و نجار و آهنگر و آسیاساز و غیره [۳۲۳۸]است، به او گفت: «در مقابل این درآمد دو درهم زیاد نیست» ابو لؤلؤ به غایت عصبانی شد، و زیر لب این جمله را چند بار زمزمه کرد: «واعجبا با همه مردم به عدالت رفتار میکند و تنها بر من ستم روا میدارد! [۳۲۳۹]» و برخی در جهت تقویت این احتمال اتفاقی را که مدتی بعد از این جریان روی داد به یاد میآوردند: «امیرالمؤمنینسدر رهگذری ابو لؤلؤ را دید و به او گفت: «یک آسیاب بادی [۳۲۴۰]را برای ما بسازید». ابو لؤلؤ در جواب گفت: «چشم، یک آسیابی را برای تو بسازم که آوازه [۳۲۴۱]آن در تمام جهان طنینانداز گردد [۳۲۴۲]» فاروقسخطاب به همراهانش گفت: «این غلام مرا تهدید به قتل کرد [۳۲۴۳]» و وقتی همراهانش گفتند: «پس اجازه بدهید تا او را مجازات کنیم» فاروقسگفت: «فعلاً کاری نکرده و محض گفتن حرف تهدیدآمیز نمیشود کسی را مجازات [۳۲۴۴]کرد» و چند روز بعد دو موضوع دیگر اتفاق افتاد که برخی را از تعبیر این خواب بیشتر نگران کرد اول این که (عیینه بن حصن [۳۲۴۵]به فاروقستوصیه کرد که یا چند نفر گارد محافظ برای خود معین کن، یا همه ایرانیان را از مدینه اخراج کن، مبادا یکی از آنها از همین [۳۲۴۶]موضع (اشاره به موضعی کرد که بعداً خنجر ابو لؤلؤ بر او اصابت کرد) آسیبی به تو برساند. دوم این که به امیرالمؤمنینسگفتند: «کعب [۳۲۴۷]الاحبار گفته من فاروقسرا بر دری از درهای جهنم دیدهام!» و وقتی فاروقساو را خواست و جریان را از او پرسید کعب الاحبار گفت: «به خدا این ماه به آخر نمیرسد که تو داخل بهشت [۳۲۴۸]میشوی» فاروقسگفت: «این ضد و نقیض و پراکندهگویی چیست روزی در جهنم و روزی در بهشت؟» کعب الاحبار گفت: «ما در تورات تو را میبینیم که بر دری از درهای جهنم ایستادهای و نمیگذاری کسی از آن داخل جهنم بشود [۳۲۴۹]و وقتی تو بمیری مردم دائماً تا روز قیامت وارد جهنم میشوند» و روز دیگر نیز، کعب [۳۲۵۰]الاحبار به نزد امیرالمؤمنینسآمد و به او گفت: «جانشینی برای خودت معین کن، زیرا تو تا سه روز دیگر وفات خواهید کرد [۳۲۵۱]» امیرالمؤمنینسگفت: «تو از کجا میدانی؟» کعب الاحبار گفت: «در تورات دیدهام» امیرالمؤمنینسگفت: «واعجبا تو عمر بن خطابسرا در تورات دیدهای؟!» گفت: «نه به خدا ولی صفت تو را و این که تو به زودی وفات میکنید، در تورات دیدهام» و فردا کعب الاحبار آمد و گفت: «دو روز از عمر تو باقی مانده» و پس فردا آمد و گفت: «فقط یک روز از عمر تو باقی مانده است [۳۲۵۲]» و باز در همان روزها عبدالرحمن [۳۲۵۳]پسر ابوبکرسناگاه ابولؤلؤ و هرمزان و جُفَینه را در گوشهای میبینند که بسیار سری و خصوصی با هم گتفگو میکنند، و به محض دیدن عبدالرحمن سریعاً از یکدیگر جدا میشوند و خنجری از دست یکی از آنها به زمین میافتد [۳۲۵۴]، و همین سرنخها نشان میدهد که یک باند خارجی با همکاری مزدوران داخلی توطئه قتل امیرالمؤمنینسرا تدارک دیدهاند و عُتیبه [۳۲۵۵]و کعب هم اگر در این توطئه دستی نداشته باشند دقیقاً از تدارک این توطئه و زمان اجرای آن و حتی محل اصابت ضربت اطلاع داشتهاند [۳۲۵۶]، و اگر نظام قضایی آن زمان اجازه میداد که زیر سایههای تازیانه از عُیینه و کعب الاحبار بازجویی به عمل آید کعب الاحبار اعتراف میکرد که این مطالب را، نه در تورات بلکه در گوشه و کنار مدینه شنیده یا دیده است و عیینه نیز محل اصابت ضربت را از نزدیکترین اعضای باند این توطئه شنیده است ولی نظام قضایی آن زمان به چنین بازجویی اجازه نمیداد و فاروقسدر رأس مسائل بازجویی بارها اعلام کرده بود، که اعترافها و اقرارها در حالت خوف و تهدید هیچ گونه ارزش قضایی [۳۲۵۷]ندارند، به همین جهت فاروقسهمه این سرنخها و بحث و حرفها را نادیده گرفت، و مثل همیشه سرگرم صدور فرمانهای نظامی و حل مشکلات اجتماعی و اجرای برنامههای عمران و آبادانی گردید، و در حالی که حُذیفه را مأمور آبیاری [۳۲۵۸]زمینهای حوزه رودخانه دجله و عثمان بن حنیف را مأمور آبیاری زمینهای [۳۲۵۹]حوزه رودخانه فرات میکند و با دستورات و توصیههای لازم آنها را به محل مأموریت خویش اعزام میدارد، زیر لب این جملهها را زمزمه میکند:
[۳۲۱۹]ـ دانشمند فرانسوی الکساندر مازاس در کتاب خود (عمر بن خطاب) در صفحه ۱۳۳ به نقل از یک نویسنده شرقی میگوید: «دره عمر مهیبتر از شمشیر بسیاری از جانشینان او بود» آن گاه دانشمند نامبرده میگوید: «خلاصه با این دره و تازیانه عجیب بود که عمر شوکت ساسانیان را در هم شکست و رومیان را از سوریه و مصر و لیبی براند». [۳۲۲۰]ـ الکامل، ابن اثیر، ج ۳، ص۳۴ و البدایه و النهایه، ج ۷، ص۱۲۷، و تاریخ طبری، ج ۵، ص۱۹۹۹. [۳۲۲۱]ـ الکساندر مازاس در کتاب زندگانی عمر، ص۱۳۲. [۳۲۲۲]ـ عبقریات، عقاد، ص۵۷۱، و الفاروق، شبلی، ج۲، ص۳۹، که عین عبارت طبری را نقل کرده است: «وَ كانَ مِنْ سُنَّتِهِ اَنْ يَاخُذَ عُمّالَهُ بِمُوافاهِ الحَجَّ كُلَّ سَنَهٍ». [۳۲۲۳]ـ مراجع این مرزهای تازه را در پاورقی صفحههای سابق مطالعه کنید. [۳۲۲۴]ـ اخبار عمر، ص۴۴۰، به نقل از ابن سعد، ج۱، ص۲۴۱، و اسد الغابه، ج۴، ص۷۳، و ابن الجوزی، ص۱۸۲. [۳۲۲۵]ـ اخبار عمر، ص۴۴۰، به نقل از ابن سعد، ج۱، ص۲۴۱، و اسد الغابه، ج۴، ص۷۳، و ابن الجوزی، ص۱۸۲. [۳۲۲۶]ـ اخبار عمر، ص۴۴۰، به نقل از الریاض النضره، ج۲، ص۶۷، و ابن الجوزی، ص۱۸۲. [۳۲۲۷]ـ همان [۳۲۲۸]ـ اخبار عمر، ص۴۳۹، به نقل از تسیر الاصول، ج۲، ص۴۹. توجه: البدایه و النهایه، ج۷، ص۱۳۷ و هم چنین اخبار عمر، ص ۴۴۰ نوشتهاند: «فاروقسبعد از حرکت منی در (ابطح) پیاده شد و از خدا درخواست شهادت کرد و معجم البلدان حموی نوشته (ابطح) ریگزار نزدیکتر به منی تا مکه». [۳۲۲۹]ـ اخبار عمر، ص۴۳۹، به نقل از تسیر الاصول، ج۲، ص۴۹. توجه: البدایه و النهایه، ج۷، ص۱۳۷ و هم چنین اخبار عمر، ص ۴۴۰ نوشتهاند: «فاروقسبعد از حرکت منی در (ابطح) پیاده شد و از خدا درخواست شهادت کرد و معجم البلدان حموی نوشته (ابطح) ریگزار نزدیکتر به منی تا مکه». [۳۲۳۰]ـ اخبار عمر، ص۴۳۹. [۳۲۳۱]ـ همان [۳۲۳۲]ـ اخبار عمر، ص۴۳۹ و عبقریات، عقاد، ص۴۸۴. [۳۲۳۳]ـ همان [۳۲۳۴]ـ اخبار عمر، ص۴۴۰. [۳۲۳۵]ـ اخبار عمر، ص۴۴۰. [۳۲۳۶]ـ الکامل، ابن اثیر، ج ۳، ص۴۹ و البدایه و النهایه، ج ۷، ص۱۳۷، و طبری، ج ۵، ص۲۰۲۶. [۳۲۳۷]ـ همان [۳۲۳۸]ـ همان [۳۲۳۹]ـ همان [۳۲۴۰]ـ همان [۳۲۴۱]ـ همان [۳۲۴۲]ـ الکامل، ابن اثیر، ج ۳، ص۴۹ و البدایه و النهایه، ج ۷، ص۱۳۷، و طبری، ج ۵، ص۲۰۲۶. [۳۲۴۳]ـ همان [۳۲۴۴]ـ اخبار عمر، ص ۴۳۷، به نقل از الریاض النضره، ج۲، ص۷۵. [۳۲۴۵]ـ همان [۳۲۴۶]ـ همان [۳۲۴۷]ـ اخبار عمر، ص ۴۳۵، به نقل از ابن سعد، ج۱، ص۲۴۰. [۳۲۴۸]ـ همان [۳۲۴۹]ـ همان [۳۲۵۰]ـ طبری، ج۵، ص۲۰۲۶ و ۲۰۲۷ و الکامل، ابن اثیر، ج۳، ص۵۰. [۳۲۵۱]ـ همان. [۳۲۵۲]ـ همان [۳۲۵۳]ـ الکامل، ابن اثیر، ج۳، ص۷۵ و تاریخ طبری، ج۵، ص۲۰۸۴ و ۲۰۸۵. [۳۲۵۴]ـ همان [۳۲۵۵]ـ به نظر محققین و از جمله (طنطاویین در اخبار عمر، ص۴۳۳) روایتهای مربوط به عییبه و کعب بهرهای از صحت ندارند زیرا این مطلب مهم چند نفر بیشتر روایت نکردهاند و عینیه یک عرب بیابانی سطحی و به احمق مطاع شهرت یافته است. [۳۲۵۶]ـ این نظر برخی از مورخین است و نظر محققین این است که روایتهای مربوط به عینیه و کعب الاحبار یا اساساً صحیح نیستند یا این که خود آنها بعد از شهادت فاروقسمحض خودستایی این مطلبها را گفتهاند و کسی هم به آنها اعتنا نکرده است و اگر این روایتها صحیح میبود بعد از شهادت فاروقسپسرش (عبیدالله) هم چنان که هرمزان را کشت آنها را نیز بازجویی میکرد. [۳۲۵۷]ـ اخبار عمر، ص۱۸۶. [۳۲۵۸]ـ همان [۳۲۵۹]ـ همان