فاروق در جنگ احد
در هفتم شوال سال سوم هجری، قریش در جهت تلافی شکست بدر، با سپاه مجهزی (سههزار مرد جنگی، هفتصدنفر زرهدار، دویست اسب، سههزار شتر) [۲۸۰]در راه حمله به مدینه به کوه احد رسیدهاند، و پیامبر جدر راس سپاه خود (هفتصد نفر از مسلمانان، صد نفر زرهدار، پنجاه نفر کماندار و دو اسب [۲۸۱]) برای دفع تهاجم آنها راهی منطقه گردیده است. پیامبر جتمام کمانداران را تت فرمان (عبدالله بن حُبَیر) بر لب درّه شیبداری که بمیدان جنگ منتهی میشود، میگمارد، و به آنها دستور اکید میدهد که مواظب باشید دشمن از پشت و از لب همین دره بما حمله نکند، و ما پیروز شویم یا شکست بخوریم ابداً از جای خود تکان نخورید [۲۸۲].
پیامبر جدر حالیکه زره پوشیده و بر یکی از اسبها سوارست همراه سپاه از دره سرازیر میشود، و پس از رویارویی با سپاه کفر و صفآرایی و جنگهای تنبهتن بناگاه، دو سپاه در هم میریزند، و شمشیرها در دست جنگآوران اسلام، مانند داس ساقههای ریز و درشت را درو میکند و پرچمداران کفر یکی بعد از دیگر از پای در میآیند تا آنجا که دیگر کسی جرأت نمیکند این پرچم شوم را بردارد، و رعب و هراسی در دل آنها بوجود آمده که عموماً فرار میکنند و از تپهها و کوهها بالا میروند، و دره اُحُد را با کشته و غنایم بسیار برجای میگذارند [۲۸۳]، و سپاهیان اسلام سرگرم جمعکردن غنایم هستند و کمانداران بالای دره نیز وقتی سپاهیان را در چنین حالی میبینند از دستور فرمانده خویش سرپیچی کرده و بجز فرمانده و چند نفر، بقیه عموماً برای جمعآوری غنایم به دامن درّه سرازیر شداند [۲۸۴]، در این هنگام خالد بن ولید، فرمانده دویست سوار مکه فرصت را غنیمت شمرده و به یکی از کوههای دوری زده، و از پشت خود را بمقر کمانداران رسانیده است و این چند کماندار را از پیش خود بداشته و از بالای دره و از پشت با فریاد و رجزخوانیها به سپاه غافل شده مسلمانان حمله کرده، و غرّش او سپاهیان شکست خورده و فراری و پراکنده قریش را بار دیگر به صحنه آورده است [۲۸۵]، و در عین اینکه با شمشیر و تیر و نیزه عموماً به سپاه پراکنده و غافلگیر مسلمانان حمله میکنند و هفتاد نفر از سپاه را بدرجه شهادت میرسانند، یک باند خطرناکی، با شرکت(ابن قمئه) و (عبدالله بن شهاب) و عتبه بن ابی وقاص [۲۸۶]با شمشیرهای عریان، به شخص پیامبر جهجوم بردند و با اینکه پیامبر جبیباکانه و در نهایت شجاعت از خود دفاع میکند، سنگاندازی عُتبه دندان او را شکسته و لب او را زخمی کرده است، و ابن شهاب پیشانی او را زخمی میکند و ابن قَمئه با شمشیر رخسار او را مجروح کرده و چند حلقه زر در آن زخم فروو برده است [۲۸۷]و در حالی که از مشاهده بیباکی و نهایت شجاعت پیامبر دچار دلهره و هراس و جنون روانی شدهاند، دیوانهوار پراکنده میشوند، و ابن قمئه فریاد میکشد: محمد را کشتم [۲۸۸]!!
[۲۸۰] اسلام شناسی، ص۱۷۳ و ۱۷۵. [۲۸۱] همان [۲۸۲] ابن اثیر، ج۱ص۱۷۰و۱۷۱ و تاریخ طبری، ج۳، ص۱۰۲ و البدایه و النهایه، ج۴، ص۲۵. [۲۸۳] حیاة محمد، هیکل،ص ۲۹۸و ابن اثیر، ج۱، ص۱۷۳ و ابن هشام، ج۲، ص۱۰۳و طبری، ج۳، ص۱۰۳۳. [۲۸۴] همان [۲۸۵] همان [۲۸۶] ابن هشام، ج۲، ص ۱۰۴و کامل ابن اثیر ج۱،ص۱۷۴ و طبری،ج۳، ص۱۰۳۰، بنابر تحقیقات تمام مورخین و از جمله همین منابع، فاروق در جنگ احد جز همین لحظه هیچ توقفی نداشته است و توقف این لحظه نیز نوعی اغما و بیحسی و بعلت حساسیت او نسبت به خبر وفات پیامبر بوده است، همچنانکه بار دیگر خبر رحلت پیامبر او را بیحس میکند. به البدایه و النهایه، ابوالفداء، ج۴، ص۲۳ مراجعه شود. [۲۸۷] همان [۲۸۸] همان