کتابخانه شهر اسکندریه
و این ساختمان چهارفصلی و مجلل که داغهایی بر پیشانی دارد و از دلسوختگی خویش حکایتهایی را بازگو مینماید زیرا نام آن (کتابخانه اسکندریه) است اما قبل از بازدید سرداران سپاه اسلام از آن، به اسم بیمسمایی مبدل گشته است توضیح این که این کتابخانه در دروه بطالسه (جانشینان اسکندر) بنا گردیده [۱۵۵۱]و آمار کتابهای آن تا سال ۴۷ قبل از میلاد به هفتصد هزار جلد رسیده است [۱۵۵۲]و سال ۴۷ قبل از میلاد در اثنای جنگ (کلئوپاترا، و بَطْلَمیوس) عمارت سلطنتی آتش گرفت و زبانههای آن به این کتابخانه رسید و تمام یا قسمت اعظم آن به کام حریق رفت [۱۵۵۳]و پس از مرور هفت سال در سال چهل قبل از میلاد، دویست هزار جلد کتابهای شاهان [۱۵۵۴]برجو به این کتابخانه اهدا و رونق سابق را یافته، اما در سال ۳۷۸ میلادی (تئودور زاوال) امپراتور بسیار متعصب مسیحی چون علوم و معارف کتابهای این کتابخانه را در تضاد با عقاید عیسوی میدانست اکثر کتابها را از بین برد [۱۵۵۵]و بقیه را نیز یک به طریق پرنفوذ اسکندریه به نام (کبریس کبیر) بر اثر عداوت و دشمنی با فیلسوف عصر (هیپاتی) سوزانید [۱۵۵۶]و هیپاتی را نیز به قتل رسانید، به طوری که در قرن چهار میلادی که یک کشیش مسیحی از طرف امپراتور روم مأمور نابود کردن کتابهای این کتابخانه گردید به هنگام بازگشت از اسکندریه در گزارش خود چنین گفت: «من قفسههای این کتابخانه را به کلی از کتاب خالی دیدم [۱۵۵۷]» و چون تعصب مسیحیت روز به روز بیشتر و تضاد آن با علوم و معارف روشنتر میگردید این کتابخانهها هم چنان از کتاب خالی مانده و به هنگام ورود سپاه اسلام به اسکندریه، در این کتابخانه کتابی وجود نداشته است حال این کتابخانه را با دردهایی که در دل دارد، و با داغهایی که بر پیشانی دارد به جا میگذاریم و چند قدم دورتر ایوان زیبا و باشکوهی را مشاهده مینماییم که چهار صف ستونهای مرمر مزین آن را در آغوش گرفته است، و اسکندر کبیر این ایوان را مزار اَرْمِیای [۱۵۵۸]نبی ÷بنا کرده است و نام آن (التتراپیلوس) است.
[۱۵۵۱]ـ زندگانی عمر، الکساندر مازاس، ص۹۸ و ۹۹ و فاروق اعظم س، دکتر محمدحسین هیکل، ص۲۱۳. [۱۵۵۲]ـ همان [۱۵۵۳]ـ همان [۱۵۵۴]ـ زندگانی عمر، الکساندر مازاس، ص۹۸ و ۹۹ و فاروق اعظم س، دکتر محمدحسین هیکل، ص۲۱۳. [۱۵۵۵]ـ زندگانی عمر بن خطاب س، الکساندر مازاس، ص۹۹. [۱۵۵۶]ـ همان [۱۵۵۷]ـ زندگانی عمر بن خطاب س، الکساندر مازاس، ص۹۹ و فاروق اعظم س، ج۲، ص۲۶۹. البته تا گذشت ششصد سال از فتح اسکندریه هیچ مسلمان یا نامسلمانی نگفت و ننوشت که به هنگام فتح اسکندریه کتابهایی در این کتابخانه وجود داشته است و تنها در سال ۶۰۳ هجری بود که یک نفر عیسوی به نام عبداللطیف بغدادی در کتاب (الافاده و الاعتبار) سر و صدایی را راه انداخته و نوشته که: «عمرو بن عاص به فرمان امیرالمؤمنینستمام کتابهای این کتابخانه را سوختِ و دوازده هزار حمام اسکندریه ساخت و سوخت شش ماه برای دوازده هزار حمام را از کتابهای کتابخانه تهیه نمود» و سپس با این جمله مطلب را خاتمه میدهد: «بشنوید چه جریانی به وقوع پیوسته و تعجب کنید» و بیست سال بعد از این مرد عیسوی، یک طبیب یهودی نیز به نام (ابوالفراج ابن العربی در سال ۶۲۳ در ملاطیه آسیای صغیر در کتاب خویش (مختصر الدُّول) همین افسانه را نقل کرده است و از این پس برخی از نویسندگان خوشباور و ساندهاندیش مانند (قفطی در تاریخ الحکما) و حاج خلیفه در (کشف الظنون) این روایت ساخته و پرداخته مرد عیسوی و طبیب یهودی را در کتابهای خویش نوشتهاند و در دوران غربزدگی ایران (سرجان ملکم) انگلیسی با پر و بال بیشتر این افسانه را در کتابها و مجلات روشنفکرمآبانه نقل نمود و ابراهیمپور داود که با حس ناسیونالیستی کور بر هر چه به عربها منسوب بود تاخت این قصه را پر و بال بیشتری داد و در مقابل این افراد ناآگاه یا مغرض، دانشمندان و محققینی مانند بتلر و گوستا و لوبون و ویلدورانت و از دانشمندان اسلامی مانند شبلی نعمانی در (کتابخانه اسکندریه) و دکتر محمدحسین هیکل در (فاروق اعظم س) و عقاد در عبقریه و استاد مطهری در کتابسوزی ایران و مصر با دلایل بسیار روشن علمی شایعه کتابسوزی اسکندریه را به وسیله مسلمانان به شدت تکذیب کردهاند و الکساندر مازاس نیز در زندگانی عمرساین شایعه را کاملاً تکذیب کرده است و نخستین بار دانشمندان باانصاف عیسوی مانند (بتلر و گوستا و لوبون و ویلدورانت و مازاس) با دلایل علمی این حقیقت را روشن نمودهاند هم چنان که اولین بار نویسندگان مغرض و بیانصاف عیسوی و یهودی (مانند عبداللطیف بغدادی و ابوالفرج) این دروغ را نوشته و بر سر زبانها انداختند. [۱۵۵۸]ـ الفاروق س، ج۲، ص۲۱۳.