سیمای صادق فاروق اعظم عمر بن خطاب رضی الله عنه

فهرست کتاب

کسی بر ابوبکرساعتراض نمی‌کنند

کسی بر ابوبکرساعتراض نمی‌کنند

اما از هیچ کدام خبری نیست و مسلمانان در این فضای آزاد به هیچ اقدامی مبادرت نمی‌ورزند. آری فضا کاملاً آزاد است، زیرا طرف مقابل جامعه بزرگ و مسلح اسلام از ابوبکرسو پیرمردی است که بر بستر مرگ قطعی افتاده است و با نیروی چند نفر از کسانش بر بستر نشانده می‌شود، و افراد خانواده و قبیله‌اش علاوه بر این که از یکایک بزرگان اصحاب کمترند در خلافت او دارای هیچ مقام و منصبی نبوده و نیستند. پس ابوبکرسفاقد هر گونه قدرت مادی است و نه تنها شخصیت‌های قدرتمند و پرزور، بلکه هر یک از افراد عادی و ناتوان می‌تواند در مقابل او قد علم ‌کند، و با نظر او کاملاً مخالفت نماید، و علیه او تبلیغات کند، زیرا به فرض این که ابوبکرساز این بیماری هم شفا یابد، و هم چنان قدرت را در دست گیرد، ماهیت حکومت اسلام طوری است که مخالفت‌های صریح و آشکار با نظر قاطع زمامداران اسلام، هیچ گونه مجازاتی ندارد، نه قتل نه تبعید و نه دستگیری و نه زندانی و حتی از کمترین حقوق اجتماعی هم محروم نمی‌گردد، سعد بن عباده [۶۶۸]صریحاً و آشکارا با خلافت ابوبکرسمخالفت کرد و در تمام دوران خلافت او به صورت فرد ناراضی از حکومت ابوبکرسدوری کرد، و احدی از او ابرو در هم نکشید و هم چنین طلحه [۶۶۹]و ابوسفیان [۶۷۰]و دیگران که در روزهای اول آشکارا علیه خلافت ابوبکرسبه گرمی تبلیغات کردند، و وقتی ابوبکرسبه قدرت رسید، نه تنها هیچ کدام را مجازات نکرد، بلکه به روی آن‌ها هم نیاورد، و از حقوق اجتماعی آن‌ها ذره‌ای کم نگردید و مبنی بر همین اصل، بزرگان اصحاب، وقتی ابوبکرسدرباره عمر بن خطابسبا آن‌ها مشورت می‌کند عموماً غیبی را که در عمرسمی‌بینند (سختگیری و خشونت) با صراحت بیان می‌کند و طلحه (عنصر مخالفت‌ها) جرأت می‌کند تا این اندازه با زمامدار فعلی مخالفت کند و نسبت به زمامدار آینده افشاگری و مخالفت نشان دهد که در حضور جمع کثیری به ابوبکرسمی‌گوید: ‌«اقدمام تو در این باره که عمرسرا جانشین خود می‌کنی، چنان جرمی است که تو را در حضور خدا زیر سؤال قرار می‌دهد» و ترسی از این هم ندارد که این جرأت صریح و آشکار او در شرایط فعلی یا در آینده، کوچک‌ترین دردسری برای او فراهم آورد، بنابراین فضای بحث و نظر و فضای رد و قبول نظر ابوبکرسکاملاً آزاد است‌، و با وجود چنین فضای آزاد، شهر مدینه، مرکز جهان اسلام، بعد از شنیدن نظر ابوبکرسشب‌ها و روزها غرق در سکوت می‌شود چرا گروهی و حتی احدی، به جای عمرسشخصیت دیگری را برای جانشینی ابوبکرسپیشنهاد نمی‌کنند؟ چرا مردم در مجالس خصوصی خویش نام کسان دیگری را بر زبان نمی‌آورند؟ طلحه این بار چرا مانند روز سقیفه از علی مرتضی نام نمی‌برد؟ ابوسفیان چرا مانند روز سقیفه به منزل علی نمی‌شتابد تا او را به جای عمرسبرای جانشینی ابوبکرسپیشنهاد کند، و به او قول بدهد که برای همکاری با او تمام کوچه‌های شهر مدینه را پر از سواره نظام می‌کند؟ چرا قبایل اطراف مدینه و ساکنین شهر طائف مهر سکوت بر لب زده‌اند و برای جانشین ابوبکرسنام کسی را نمی‌برند؟ چرا طلحه (عنصر مخالفت‌ها در تمام دوره‌ها) به وسیله سواران چابک و تندرو این خبر را به (مثنی و قعقاع) فرماندهان نظامی در حیره نمی‌رساند تا آن‌ها جز عمرسشخص دیگری را به ابوبکرسپیشنهاد کنند؟ و چرا طلحه شخصاً سوار بر اسب بادپای خویش، سریعاً خود را به خالد بن ولید (فرمانده کل نیروهای اسلام در جبهه شمال) نمی‌رساند، تا به او هشدار دهد که اگر با یک کوتادی نظامی ابوبکرسرا از این نظر منصرف ننمائید و عمرسجانشین او بشود فوراً تمام تصمیمات خود را در مورد تو اجرا می‌نماید؟! و چرا جهان اسلام در این دو هفته که ابوبکرسبر بستر مرگ قطعی است و به ویژه در این روزها و شب‌ها که نظر ابوبکرسدرباره جانشین خود به مردم رسیده است، تا این اندازه خاموش و بی‌سرو صداست؟

جواب این همه چراها دو چیز است، اول این که قوانین اسلام در مورد زمامدار و تجربه دو سال و چند ماهه ابوبکرسنشان داده بود، که زمامداری فقط یک تلاش و یک خدمت سنگین و پرمشقتی است و فاقد هر گونه مزایای مادی می‌باشد، یک زندگی بسیار ساده و قانعانه و پرمشقت و بدون داشتن حق امر و نهی شخصی و همه‌اش تلاش در جهت چرخانیدن سریع و منظم چرخ حکومت (مانند یک کارگر شریف و پرکار و همیشه کار و کم‌مزد!) دوم این که زمامدار امور مسلمانان، طبق قوانین اسلام و تجربه چند ساله ابوبکرس، باید کسی باشد، که برای چرخانیدن این چرخ عظیم و پرمشقت، علاوه بر قدرت و مهارت، تاب تحمل مشقت‌های آن را هم داشته باشد، و عمر بن خطابسبعد از ابوبکرستنها کسی بود که پانزده سال تمام در خدمت پیامبر جو در تمام دوران خلافت پرماجرای ابوبکرسدر مقام وزیر مشاور انجام وظیفه کرده بود و برای چرخانیدن چرخ حکومت اسلام از هر کس دیگری ماهرتر بود و در قناعت و قدرت و تحمل مشقت‌ها و خشونت‌های زندگی، که در آن عصر لازمه زمامداری بود کس دیگری به او نمی‌رسید و ابوبکرسبا شناخت کاملی که از عمرسداشت و این دو صفت را در میان خود نمی‌دیدند، هیچ کس دیگری را پیشنهاد نکرد و از هیچ کس دیگری نامی به میان نیامد، و تنها حرفی که همه گفتند این بود که عمرس، در عین این که واجد شرایط زمامداری است و همتایی ندارد، عیبش این است که مرد تندخو و خشنی است، در کارها سختگیری می‌کند و در این فضای کاملاً آزاد، کسی حرف دیگری را نه در حضور ابوبکرسو نه در غیاب او بر زبان نیاورد، کسی نگفت: عمرسعالم و آگاه نیست، عمرسماهر و مقتدر و فعال نیست، عمرسعادل و پرهیزگار نیست، عمرسگاهی از فرمان خدا و فرموده پیامبر جتجاوز کرده است و کسی نگفت در میان ما، در این صفات کسی از عمرسبهتر وجود دارد، و بالاخره در این فضای آزاد و در طول مدت چندین شب و روز تنها حرفی که بر زبان‌ها آرد جز این چیز دیگری نبود که عمرسمرد تندخو و خشنی است و ابوبکرسهم در همان آغاز امر او را مطمئن کرده بود که این تندخویی و خشونت عمرسبرای تعدیل نرم‌خویی من بوده است و به محض این که زمام امور مسلمانان به دست او افتاده، این خشونت هم از بین می‌رود.

[۶۶۸]ـ ابن اثیر، ج۲، ص۲۱، و سیره حلبیه، ج۳، ص۳۹۶ و ابوبکر صدیق، ج۱، ص۸۳. [۶۶۹]ـ البدایه و النهایه، ج۵، ص۲۴۶، زبیر را نوشته است. [۶۷۰]ـ طبری، ج۴، ص۱۳۳۶، ابن اثیر، ج۲، ص۱۳.