امیرالمؤمنینسغذایی میخورد که هر فقیری به آن دسترسی دارد
امیرالمؤمنینسمیگوید: به چند خریدهای؟ یرفاء میگوید: «چهل درهم» امیرالمؤمنینسمیگوید: «هنوز قیمتش زیاد است و هر فقیری چهل درهم ندارد که آن را بخرد، پس من نمیتوانم آن را بخورم آن را در بین فقرا تقسیم کن [۱۲۹۲]» امیرالمؤمنینسنه ماه [۱۲۹۳]تمام در جهت مبارزه با هیولای مرگبار قحطی هیچ وسیله و سبب عادی را باقی نگذاشت که از آن استفاده نکند، و طبق روش پیامبر جلحظه توکل و فریاد عمومی از خدا فرا رسید که این بار برای قطع ریشه بیبارانی و خشکسالی نماز اِسْتِسقاء اسلامی را ترتیب دهد [۱۲۹۴]، و به دنبال فریادهای دورگه و مهیب از استانداران و فرماندهان و بندگان متمول، این بار ندای ضعیف و نوای تضرع و زاری امیرالمؤمنینسدر میان تودههای ستمدیده و مردمان بیگناه و قحطیزده به خدای همه بندگان و به آفریدگار تمام جهان و جهانیان برسد [۱۲۹۵]، و اینک ساکنان شهر مدینه از مرد و زن و خرد و کلان، در حالی که هر یک قطیفهای را بر دوش گرفته و در پیشاپیش آنها خویشان نزدیک و یاران سالخورده پیامبر جبا محاسن سفید و در هالههایی از اندوه و تأثر گام برمیدارند، از مدینه بیرون آمده و راهی صحرا شدهاند، و این صحابی لاغر و قدبلند، که سوء تغذیه ماههای قحطی چهره سفید او را تاریک کرده و در حالی که قطیفه رسول الله جرا بر دوش گرفته و با خشوع و زاری از جلو همه به سوی محل نماز استسقاء میشتابد، امیرالمؤمنینساست که بعد از وصول به محل رو به قبله میایستد و صفوف فشرده مسلمانان رنجدیده نیز در پشت سر او میایستند و طبق روش رسولالله جدو رکعت نماز طلب [۱۲۹۶]باران را با خشوع و خضوع انجام میدهند. آن گاه امیرالمؤمنینسخطبههای مختصری را ایراد کرده سپس در حالی که بر زانو نشسته است و دستهای نیمه سوخته را بر آسمان برافراشته است، با حالتی از تضرع و زاری مناجات و دعاهای خود را آغاز میکنند: «خدایا! به تو پناه آوردهایم و جز تو کس دیگری نیست که به او پناه ببریم و درِ دیگری نیست که به او رو آوریم، کسانی که امید به کمک آنها داشتیم از کمک به ما ناتوان ماندند و خودمان نیز از کمک به خود درماندیم و جز به حول و قوه تو به هیچ کس و هیچ چیز دیگر هیچ امیدی نداریم، خدایا آب به ما عطا بفرما و بندگانت را و مناطق آنها را زنده بفرما [۱۲۹۷]» و امیرالمؤمنینسدر اوج دعا و تضرع و زاری و در حالی که تحت تأثیر دعا و زاری او فریاد گریه و زاری این جمعیت عظیم در فضا طنینانداز گشته است و گریه و زاری عباس عموی پیر پیامبر جو قطرههای اشکی که بر ریش سفید او جاری گردیده است بیش از هر چیز این جمعیت را تحت تأثیر قرار داده است، دست عباس [۱۲۹۸]را میگیرد و با فریاد آمیخته به گریه بار دیگر دعاهای خود را آغاز میکند «خدایا! این عم پیر و رنجدیده پیامبر توست جما به این عموی پیر پیامبر جاز تو تقرب میجوییم [۱۲۹۹]و فرمان توست در قرآن: ﴿وَأَمَّا ٱلۡجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَٰمَيۡنِ يَتِيمَيۡنِ فِي ٱلۡمَدِينَةِ﴾[الكهف: ۸۲] « و اما آن دیوار متعلق به دو پسر بود که در شهر یتیم بودند»که تو به خاطر پدر نیکوکار آنها را از خطر گرسنگی و بیچیزی نجات دادی، خدایا تو پیامبرت جرا در رابطه با عمویش مورد مرحمت قرار فرما خدایا ما عموماً از گناهان خویش طلب آمرزش میکنیم و از عباس عموی پیر پیامبر جمیخواهیم که با دعا و زاری خویش به درگاه تو شفیع [۱۳۰۰]ما بشود و دعاهای او همراه فریاد و دعاهای ما قرین اجابت و سبب دفع این گرفتاری بگردد» و عباس در همین حال که دستش در دست امیرالمؤمنینساست و اشک از چشمانش جاری است و ریش سفیدش میجنبد به درخواست امیرالمؤمنینسدعا و زاری را آغاز و با ندای آمیخته با گریه میگوید [۱۳۰۱]: «خدایا تو شبان و نگهبان همه ما هستی، گمشدگان را کنار مگذار و دل شکسته ما را در محل فنا نگاه مدار، خدایا از این حادثه هولناک، کوچکان به گریه و زاری و بزرگان به دلهره و رعب و هراس افتادهاند و تو خود بر همه آشکار و نهان آگاه هستی و میدانی که فریاد عموم و آه و ناله همگان طنینانداز گشته است، خدایا با بینیازی خود آنها را بینیاز بگردان قبل از آن که مأیوس شوند و به هلاکت برسند زیرا جز مردمان باایمان هیچ کسی از رحمت تو مأیوس نخواهد شد [۱۳۰۲]» و در این اثنا که فریاد و نالههای جانگداز از این سیمای رقتآور و تأثربخش عموی پیر رسولالله جهمراه با دعا و تضرع و زاری امیرالمؤمنینسدر میان امواجی از فریاد و گریه زنان و اطفال معصوم و نوای دلخراش پاره جگرهای اصحاب بدر، و حنین و تبوک و خیبر، آمیخته با گریه و زاری مادران مستمند و رنجدیده در این فضای خشک و سوزان طنینانداز میشوند ناگاه ابرهای ضخیم و سیاه [۱۳۰۳]در آسمان عربستان ظاهر میشوند و پس از چند فقره غرشهایی که زمین و فضا را به لرزه درمیآورند بارشهایی را با قطرات درشت و پیدرپی و پرپشت بر زمین فرود میآورند و هر یک از نمازگزاران، و از جمله امیرالمؤمنینس، تنها این فرصت را دارند که هر چه زودتر رداها و قطیفهها را از زمین برداشته [۱۳۰۴]و با عجله از کنار جویهای آب روان و زیر ضربات پیدرپی باران در نهایت شادی به شهر مدینه برگردند [۱۳۰۵]، و با همین باران تمام زمینهای مزروعی و چراگاهها آبیاری گشته و خطر قحطی و خشکسالی به کلی رفع میگردد، و دیری نمیپاید که ارزاق و مواد خوراکی با قیمت نازل در دست همه قرار میگیرد و زمان سوگند امیرالمؤمنینسنیز سپری میشود و بر اثر تناول گوشت و روغن و لبنیات به نرخ عادی و تغذیه درست و فکر آرام چهره صاف و سفید و براق سابق خود را مییابد و با مشاهده چهره شاد و براق امیرالمؤمنینسهمه میفهمند که دیگر هیچ اثری از قحطی باقی نمانده است و اوضاع از هر حیث به حال عادی برمیگردد و روستائیان و صحرانشینانی که در حالت شدت قحطی عموماً به شهرها مهاجرت کردهاند به دستور امیرالمؤمنینساجباراً به جای خویش برگردانده [۱۳۰۶]میشوند و کسانی که در زمان قحطی از زکات و بدهیهای مالی معاف شدهاند مجدداً به پرداخت بدهیهای خویش در آینده ملزم میگردند [۱۳۰۷].
امیرالمؤمنینسپس از پایان یافتن آثار قحطی و خشکسالی برای بار سوم از مدینه به سوی شام رهسپار گردید [۱۳۰۸]، تا بعد از بازدید پادگانها، جهاد رهاییبخش اسلام را که بر اثر حادثه قحطی بیش از ده ماه متوقف گشته بود مجدداً در جبهه شمال و برای آزاد ساختن کشور مصر به راه اندازد، اما وقتی در سرحد حجاز به محل (سَرْغ [۱۳۰۹]رسید و سرداران سپاه اسلام همراه ابوعبیده فرمانده کل سپاه اسلام به استقبال او آمدند و به او اطلاع دادند که مدتی است در محلی از فلسطین به نام (عِمْواس [۱۳۱۰]بیماری طاعون بروز کرده [۱۳۱۱]و کم و بیش این بیماری به شهرهای شام نیز سرایت کرده است و جمعی از مهاجرین و انصار که همراه امیرالمؤمنینسبودند به او گفتند تو که به خاطر رضای خدا در این راه گام گذاردهای روا نیست بروز طاعون، تو را از این سفر خیر باز دارد، و جمعی هم گفتند که این بیماری فنا و نابودی را به بار میآورد و به هیچ وجه مصلحت نیست که سفر خود را ادامه دهید امیرالمؤمنینسوقتی میبیند آنها اتفاقنظر ندارند به آنها میگوید برخیزید و جلسه مشورتی را تعطیل کنید و پس از لحظاتی فقط از مهاجرین فتح از مردم قریش دعوت نموده [۱۳۱۲]و با آنها مشورت میکند و این مهاجرین به اتفاق آراء نظر میدهند که امیرالمؤمنینساز همین نقطه مدینه برگردد [۱۳۱۳]، و ابوعبیده که در این جلسه مشورتی اخیر حضور نداشته وقتی از تصمیم امیرالمؤمنینسآگاه میگردد خطاب به او میگوید: «اِفَراراً مِنْ قَدَرِ اللهِ یا عُمَرُ!»ای عمر! مگر تو از قضا و قدر خدا میگریزی [۱۳۱۴]؟» و امیرالمؤمنینسدر حالی که نگاه عمیق و متعجبانهای به ابوعبیده میکند، در جواب میگوید: «لَوْ غَیرُكَ یقُولُ هذا یا اباعُبَیدَ! نَعَمْ فِراراً مِنْ قَدَرِ اللهِ اِلی قَدَرِ اللهِ»ای ابوعبید! [۱۳۱۵]کاشکی جز تو کس دیگری این حرف را میزد، آری من از قضا و قدر خدا میگریزم» سپس امیرالمؤمنینساضافه میکند «شما خوب توجه کنید، اگر مردی همراه گلههای خود به دره فرود آید که در مجاورت آن دو تپه (یکی سبز و خرم و دیگری خشک و لم یزرع) وجود داشته باشند، شبان گلههای خود را چه در این تپه و چه در آن تپه بچراند در هر صورت از حکم قضا و قدر خارج نگشته است [۱۳۱۶]!» امیرالمؤمنینسپس از این بحث و تحقیق با ابوعبیده خلوت میکند و راجع به اوضاع شام و جلوگیری از طاعون با او بحث مینماید و در همین اثنا عبدالرحمن بن عوف به میان جمعی از مهاجرین و انصار میرود و مشاهده میکند که با تردید و اضطراب و دلهره از برگشتن امیرالمؤمنینسبه مدینه بحث و گفتگو میکنند [۱۳۱۷]و گویا دلیل عقلی و عملی امیرالمؤمنینسبرخی از آنها را قانع نکرده است و جویای یک دلیل نقلی و شنیدن آیه یا حدیثی میباشند و وقتی عبدالرحمن بن عوف از رسولالله جروایت میکند که فرمود: «اِذا سَمِعْتُمْ بِهذا لوَباءِ بِبَلَدٍ فَلا تُقْدِسوا عَلَیهِ وَ اِذا وَقَعَ وَ اَنْتُمْ بِهِ فَلا تَخْرَجُوا فِراراً مِنهُ» [۱۳۱۸]هرگاه اطلاع یافتی که این وباء در شهری بروز کرده است به آن جا نروید و اگر در محلی وبا بروز کرد که شما در آن جا بودید از آن بیرون نیایید و به جای دیگر فرار نکنید»
[۱۲۹۲]ـ همان [۱۲۹۳]ـ طبقات شعرانی، ج۱، ص۱۵، به نقل اخبار عمر س، ص۱۱۷. [۱۲۹۴]ـ طبقات ابن اسعد، ج۱، ص۲۳۱، به نقل از اخبار عمر س، ص۱۲۶. [۱۲۹۵]ـ همان [۱۲۹۶]ـ البدایه و النهایه، ج۷، ص۹۲. [۱۲۹۷]ـ طبری، ج۵، ص۹۱۶ و الکامل، ج۲، ص۵۵۷. [۱۲۹۸]ـ الکامل، ج۲، ص۵۵۷ و البدایه و النهایه، ج۷، ص۹۲. توجه: تاریخ طبری، ج۵، ص۱۹۱۶، نماز باران را بحث کرده ولی از عباس بحث نکرده است اما در بخاری، ج۲، ص۱۶ نقل شده است: عمرسگفت: «اَللّهُمَّ اِنّا كُنّا نَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِنَبِيِّنا جوَ اِنّا نَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِعَمِّ ص نَبِيِّنا فَاسْقِنا (قالَ) فَيُسْقَون،اخبار عمر س، ص۱۲۶ و البدایه و النهایه، ج۷، ص۹۲. [۱۲۹۹]ـ همان [۱۳۰۰]ـ همان [۱۳۰۱]ـ الکامل، ج۲، ص۵۵۷ و طبقات ابن سعد، ج۳، ص۲۳۲، به نقل اخبار عمر س، ص۱۲۷. [۱۳۰۲]ـ همان [۱۳۰۳]ـ الکامل، ج۲، ص۵۵۷ و اخبار عمر س، ص۱۲۷. [۱۳۰۴]ـ الکامل، ج۲، ص۵۵۷ و طبری، ج۵، ص۱۹۱۵. [۱۳۰۵]ـ همان [۱۳۰۶]ـ طبقات ابن سعد، ج۳، ص۲۳۲ و ۲۳۳ و اموال عبید، ص۳۷۴، به نقل اخبار عمر س، ص۱۲۸. [۱۳۰۷]ـ همان [۱۳۰۸]ـ طبری، ج۵، ص۸۶۵ و الکامل، ج۲، ص۵۵۹. [۱۳۰۹]ـ سرغ: به فتح اول و سکون دوم و غین منقوطه روستایی است واقع در مرز حجاز و شام. [۱۳۱۰]ـ عمواس: زمخشری به کسر اول و سکون دوم و دیگران به فتح اول و ثانی روایت کردهاند استانی از استانهای فلسطین است، معجم البلدان، یاقوت حموی. [۱۳۱۱]ـ طبری، ج۵، ص۸۶۵ و الکامل، ج۲، ص۵۵۹. [۱۳۱۲]ـ همان [۱۳۱۳]ـ طبری، ج۵، ص۱۸۶۶ و الکامل، ج۲، ص۵۶۰ و حیاة عمر س، شبلی، ص۲۴۲ و الفاروق عمر س، ص۲۹۳. [۱۳۱۴]ـ طبری، ج۵، ص۱۸۶۶ و الکامل، ج۲، ص۵۶۰ و حیاة عمر س، شبلی، ص۲۴۲ و الفاروق عمر س، ص۲۹۳. [۱۳۱۵]ـ همان [۱۳۱۶]ـ همان [۱۳۱۷]ـ همان [۱۳۱۸]ـ طبری، ج۵، ص۱۸۶۶ و الکامل، ج۲، ص۵۶۰ و حیاة عمر س، شبلی، ص۲۴۳ و الفاروق عمر س، هیکل، ص۲۹۳.