سیمای صادق فاروق اعظم عمر بن خطاب رضی الله عنه

فهرست کتاب

امیرالمؤمنینسغذایی می‌خورد که هر فقیری به آن دسترسی دارد

امیرالمؤمنینسغذایی می‌خورد که هر فقیری به آن دسترسی دارد

امیرالمؤمنینسمی‌گوید: به چند خریده‌ای؟ یرفاء می‌گوید: «چهل درهم» امیرالمؤمنینسمی‌گوید: «هنوز قیمتش زیاد است و هر فقیری چهل درهم ندارد که آن را بخرد، پس من نمی‌توانم آن را بخورم آن را در بین فقرا تقسیم کن [۱۲۹۲]» امیرالمؤمنینسنه ماه [۱۲۹۳]تمام در جهت مبارزه با هیولای مرگبار قحطی هیچ وسیله و سبب عادی را باقی نگذاشت که از آن استفاده نکند، و طبق روش پیامبر جلحظه توکل و فریاد عمومی از خدا فرا رسید که این بار برای قطع ریشه بی‌بارانی و خشکسالی نماز اِسْتِسقاء اسلامی را ترتیب دهد [۱۲۹۴]، و به دنبال فریادهای دورگه و مهیب از استانداران و فرماندهان و بندگان متمول، این بار ندای ضعیف و نوای تضرع و زاری امیرالمؤمنینسدر میان توده‌های ستمدیده و مردمان بی‌گناه و قحطی‌زده به خدای همه بندگان و به آفریدگار تمام جهان و جهانیان برسد [۱۲۹۵]، و اینک ساکنان شهر مدینه از مرد و زن و خرد و کلان، در حالی که هر یک قطیفه‌ای را بر دوش گرفته و در پیشاپیش آن‌ها خویشان نزدیک و یاران سالخورده پیامبر جبا محاسن سفید و در هاله‌هایی از اندوه و تأثر گام برمی‌دارند، از مدینه بیرون آمده و راهی صحرا شده‌اند، و این صحابی لاغر و قدبلند، که سوء تغذیه ماه‌های قحطی چهره سفید او را تاریک کرده و در حالی که قطیفه رسول الله جرا بر دوش گرفته و با خشوع و زاری از جلو همه به سوی محل نماز استسقاء می‌شتابد، امیرالمؤمنینساست که بعد از وصول به محل رو به قبله می‌ایستد و صفوف فشرده مسلمانان رنجدیده نیز در پشت سر او می‌ایستند و طبق روش رسول‌الله جدو رکعت نماز طلب [۱۲۹۶]باران را با خشوع و خضوع انجام می‌دهند. آن گاه امیرالمؤمنینسخطبه‌های مختصری را ایراد کرده سپس در حالی که بر زانو نشسته است و دست‌های نیمه سوخته را بر آسمان برافراشته است، با حالتی از تضرع و زاری مناجات و دعاهای خود را آغاز می‌کنند: «خدایا! به تو پناه آورده‌ایم و جز تو کس دیگری نیست که به او پناه ببریم و درِ دیگری نیست که به او رو آوریم، کسانی که امید به کمک آن‌ها داشتیم از کمک به ما ناتوان ماندند و خودمان نیز از کمک به خود درماندیم و جز به حول و قوه تو به هیچ کس و هیچ چیز دیگر هیچ امیدی نداریم، خدایا آب به ما عطا بفرما و بندگانت را و مناطق آن‌ها را زنده بفرما [۱۲۹۷]» و امیرالمؤمنینسدر اوج دعا و تضرع و زاری و در حالی که تحت تأثیر دعا و زاری او فریاد گریه و زاری این جمعیت عظیم در فضا طنین‌انداز گشته است و گریه و زاری عباس عموی پیر پیامبر جو قطره‌های اشکی که بر ریش سفید او جاری گردیده است بیش از هر چیز این جمعیت را تحت تأثیر قرار داده است، دست عباس [۱۲۹۸]را می‌گیرد و با فریاد آمیخته به گریه بار دیگر دعاهای خود را آغاز می‌کند «خدایا! این عم پیر و رنجدیده پیامبر توست جما به این عموی پیر پیامبر جاز تو تقرب می‌جوییم [۱۲۹۹]و فرمان توست در قرآن: ﴿وَأَمَّا ٱلۡجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَٰمَيۡنِ يَتِيمَيۡنِ فِي ٱلۡمَدِينَةِ[الكهف: ۸۲] « و اما آن دیوار متعلق به دو پسر بود که در شهر یتیم بودند»که تو به خاطر پدر نیکوکار آن‌ها را از خطر گرسنگی و بی‌چیزی نجات دادی، خدایا تو پیامبرت جرا در رابطه با عمویش مورد مرحمت قرار فرما خدایا ما عموماً از گناهان خویش طلب آمرزش می‌کنیم و از عباس عموی پیر پیامبر جمی‌خواهیم که با دعا و زاری خویش به درگاه تو شفیع [۱۳۰۰]ما بشود و دعاهای او همراه فریاد و دعاهای ما قرین اجابت و سبب دفع این گرفتاری بگردد» و عباس در همین حال که دستش در دست امیرالمؤمنینساست و اشک از چشمانش جاری است و ریش سفیدش می‌جنبد به درخواست امیرالمؤمنینسدعا و زاری را آغاز و با ندای آمیخته با گریه می‌گوید [۱۳۰۱]: «خدایا تو شبان و نگهبان همه ما هستی، گم‌شدگان را کنار مگذار و دل شکسته ما را در محل فنا نگاه مدار، خدایا از این حادثه هولناک، کوچکان به گریه و زاری و بزرگان به دلهره و رعب و هراس افتاده‌اند و تو خود بر همه آشکار و نهان آگاه هستی و می‌دانی که فریاد عموم و آه و ناله همگان طنین‌انداز گشته است، خدایا با بی‌نیازی خود آن‌ها را بی‌نیاز بگردان قبل از آن که مأیوس شوند و به هلاکت برسند زیرا جز مردمان باایمان هیچ کسی از رحمت تو مأیوس نخواهد شد [۱۳۰۲]» و در این اثنا که فریاد و ناله‌های جان‌گداز از این سیمای رقت‌آور و تأثربخش عموی پیر رسول‌الله جهمراه با دعا و تضرع و زاری امیرالمؤمنینسدر میان امواجی از فریاد و گریه زنان و اطفال معصوم و نوای دلخراش پاره جگرهای اصحاب بدر، و حنین و تبوک و خیبر، آمیخته با گریه و زاری مادران مستمند و رنج‌دیده در این فضای خشک و سوزان طنین‌انداز می‌شوند ناگاه ابرهای ضخیم و سیاه [۱۳۰۳]در آسمان عربستان ظاهر می‌شوند و پس از چند فقره غرش‌هایی که زمین و فضا را به لرزه درمی‌آورند بارش‌هایی را با قطرات درشت و پی‌درپی و پرپشت بر زمین فرود می‌آورند و هر یک از نمازگزاران، و از جمله امیرالمؤمنینس، تنها این فرصت را دارند که هر چه زودتر رداها و قطیفه‌ها را از زمین برداشته [۱۳۰۴]و با عجله از کنار جوی‌های آب روان و زیر ضربات پی‌درپی باران در نهایت شادی به شهر مدینه برگردند [۱۳۰۵]، و با همین باران تمام زمین‌های مزروعی و چراگاه‌ها آبیاری گشته و خطر قحطی و خشکسالی به کلی رفع می‌گردد، و دیری نمی‌پاید که ارزاق و مواد خوراکی با قیمت نازل در دست همه قرار می‌گیرد و زمان سوگند امیرالمؤمنینسنیز سپری می‌شود و بر اثر تناول گوشت و روغن و لبنیات به نرخ عادی و تغذیه درست و فکر آرام چهره صاف و سفید و براق سابق خود را می‌یابد و با مشاهده چهره شاد و براق امیرالمؤمنینسهمه می‌فهمند که دیگر هیچ اثری از قحطی باقی نمانده است و اوضاع از هر حیث به حال عادی برمی‌گردد و روستائیان و صحرانشینانی که در حالت شدت قحطی عموماً به شهرها مهاجرت کرده‌اند به دستور امیرالمؤمنینساجباراً به جای خویش برگردانده [۱۳۰۶]می‌شوند و کسانی که در زمان قحطی از زکات و بدهی‌های مالی معاف شده‌اند مجدداً به پرداخت بدهی‌های خویش در آینده ملزم می‌گردند [۱۳۰۷].

امیرالمؤمنینسپس از پایان یافتن آثار قحطی و خشکسالی برای بار سوم از مدینه به سوی شام رهسپار گردید [۱۳۰۸]، تا بعد از بازدید پادگان‌ها، جهاد رهایی‌بخش اسلام را که بر اثر حادثه قحطی بیش از ده ماه متوقف گشته بود مجدداً در جبهه شمال و برای آزاد ساختن کشور مصر به راه اندازد، اما وقتی در سرحد حجاز به محل (سَرْغ [۱۳۰۹]رسید و سرداران سپاه اسلام همراه ابوعبیده فرمانده کل سپاه اسلام به استقبال او آمدند و به او اطلاع دادند که مدتی است در محلی از فلسطین به نام (عِمْواس [۱۳۱۰]بیماری طاعون بروز کرده [۱۳۱۱]و کم و بیش این بیماری به شهرهای شام نیز سرایت کرده است و جمعی از مهاجرین و انصار که همراه امیرالمؤمنینسبودند به او گفتند تو که به خاطر رضای خدا در این راه گام گذارده‌ای روا نیست بروز طاعون، تو را از این سفر خیر باز دارد، و جمعی هم گفتند که این بیماری فنا و نابودی را به بار می‌آورد و به هیچ وجه مصلحت نیست که سفر خود را ادامه دهید امیرالمؤمنینسوقتی می‌بیند آن‌ها اتفاق‌نظر ندارند به آن‌ها می‌گوید برخیزید و جلسه مشورتی را تعطیل کنید و پس از لحظاتی فقط از مهاجرین فتح از مردم قریش دعوت نموده [۱۳۱۲]و با آن‌ها مشورت می‌کند و این مهاجرین به اتفاق آراء نظر می‌دهند که امیرالمؤمنینساز همین نقطه مدینه برگردد [۱۳۱۳]، و ابوعبیده که در این جلسه مشورتی اخیر حضور نداشته وقتی از تصمیم امیرالمؤمنینسآگاه می‌گردد خطاب به او می‌گوید: «اِفَراراً مِنْ قَدَرِ اللهِ یا عُمَرُ!»ای عمر! مگر تو از قضا و قدر خدا می‌گریزی [۱۳۱۴]؟» و امیرالمؤمنینسدر حالی که نگاه عمیق و متعجبانه‌ای به ابوعبیده می‌کند، در جواب می‌گوید: «لَوْ غَیرُكَ یقُولُ هذا یا اباعُبَیدَ! نَعَمْ فِراراً مِنْ قَدَرِ اللهِ اِلی قَدَرِ اللهِ»ای ابوعبید! [۱۳۱۵]کاشکی جز تو کس دیگری این حرف را می‌زد، آری من از قضا و قدر خدا می‌گریزم» سپس امیرالمؤمنینساضافه می‌کند «شما خوب توجه کنید، اگر مردی همراه گله‌های خود به دره فرود آید که در مجاورت آن دو تپه (یکی سبز و خرم و دیگری خشک و لم یزرع) وجود داشته باشند، شبان گله‌های خود را چه در این تپه و چه در آن تپه بچراند در هر صورت از حکم قضا و قدر خارج نگشته است [۱۳۱۶]!» امیرالمؤمنینسپس از این بحث و تحقیق با ابوعبیده خلوت می‌کند و راجع به اوضاع شام و جلوگیری از طاعون با او بحث می‌نماید و در همین اثنا عبدالرحمن بن عوف به میان جمعی از مهاجرین و انصار می‌رود و مشاهده می‌کند که با تردید و اضطراب و دلهره از برگشتن امیرالمؤمنینسبه مدینه بحث و گفتگو می‌کنند [۱۳۱۷]و گویا دلیل عقلی و عملی امیرالمؤمنینسبرخی از آن‌ها را قانع نکرده است و جویای یک دلیل نقلی و شنیدن آیه یا حدیثی می‌باشند و وقتی عبدالرحمن بن عوف از رسول‌الله جروایت می‌کند که فرمود: ‌«اِذا سَمِعْتُمْ بِهذا لوَباءِ بِبَلَدٍ فَلا تُقْدِسوا عَلَیهِ وَ اِذا وَقَعَ وَ اَنْتُمْ بِهِ فَلا تَخْرَجُوا فِراراً مِنهُ» [۱۳۱۸]هرگاه اطلاع یافتی که این وباء در شهری بروز کرده است به آن جا نروید و اگر در محلی وبا بروز کرد که شما در آن جا بودید از آن بیرون نیایید و به جای دیگر فرار نکنید»

[۱۲۹۲]ـ همان [۱۲۹۳]ـ طبقات شعرانی، ج۱، ص۱۵، به نقل اخبار عمر س، ص۱۱۷. [۱۲۹۴]ـ طبقات ابن اسعد، ج۱، ص۲۳۱، به نقل از اخبار عمر س، ص۱۲۶. [۱۲۹۵]ـ همان [۱۲۹۶]ـ البدایه و النهایه، ج۷، ص۹۲. [۱۲۹۷]ـ طبری، ج۵، ص۹۱۶ و الکامل، ج۲، ص۵۵۷. [۱۲۹۸]ـ الکامل، ج۲، ص۵۵۷ و البدایه و النهایه، ج۷، ص۹۲. توجه: تاریخ طبری، ج۵، ص۱۹۱۶، نماز باران را بحث کرده ولی از عباس بحث نکرده است اما در بخاری، ج۲، ص۱۶ نقل شده است: عمرسگفت: «اَللّهُمَّ اِنّا كُنّا نَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِنَبِيِّنا جوَ اِنّا نَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِعَمِّ ص نَبِيِّنا فَاسْقِنا (قالَ) فَيُسْقَون،اخبار عمر س، ص۱۲۶ و البدایه و النهایه، ج۷، ص۹۲. [۱۲۹۹]ـ همان [۱۳۰۰]ـ همان [۱۳۰۱]ـ الکامل، ج۲، ص۵۵۷ و طبقات ابن سعد، ج۳، ص۲۳۲، به نقل اخبار عمر س، ص۱۲۷. [۱۳۰۲]ـ همان [۱۳۰۳]ـ الکامل، ج۲، ص۵۵۷ و اخبار عمر س، ص۱۲۷. [۱۳۰۴]ـ الکامل، ج۲، ص۵۵۷ و طبری، ج۵، ص۱۹۱۵. [۱۳۰۵]ـ همان [۱۳۰۶]ـ طبقات ابن سعد، ج۳، ص۲۳۲ و ۲۳۳ و اموال عبید، ص۳۷۴، به نقل اخبار عمر س، ص۱۲۸. [۱۳۰۷]ـ همان [۱۳۰۸]ـ طبری، ج۵، ص۸۶۵ و الکامل، ج۲، ص۵۵۹. [۱۳۰۹]ـ سرغ: به فتح اول و سکون دوم و غین منقوطه روستایی است واقع در مرز حجاز و شام. [۱۳۱۰]ـ عمواس: زمخشری به کسر اول و سکون دوم و دیگران به فتح اول و ثانی روایت کرده‌اند استانی از استان‌های فلسطین است، معجم البلدان، یاقوت حموی. [۱۳۱۱]ـ طبری، ج۵، ص۸۶۵ و الکامل، ج۲، ص۵۵۹. [۱۳۱۲]ـ همان [۱۳۱۳]ـ طبری، ج۵، ص۱۸۶۶ و الکامل، ج۲، ص۵۶۰ و حیاة عمر س، شبلی، ص۲۴۲ و الفاروق عمر س، ص۲۹۳. [۱۳۱۴]ـ طبری، ج۵، ص۱۸۶۶ و الکامل، ج۲، ص۵۶۰ و حیاة عمر س، شبلی، ص۲۴۲ و الفاروق عمر س، ص۲۹۳. [۱۳۱۵]ـ همان [۱۳۱۶]ـ همان [۱۳۱۷]ـ همان [۱۳۱۸]ـ طبری، ج۵، ص۱۸۶۶ و الکامل، ج۲، ص۵۶۰ و حیاة عمر س، شبلی، ص۲۴۳ و الفاروق عمر س، هیکل، ص۲۹۳.