اهمیت پادگان بابلیون
۱ـ نیروهای مستقر در این پادگان بالغ بر پنجاه هزار [۱۴۲۴]مرد جنگی و صدها فرمانده و کارشناس مسائل جنگی است و وسعت این پادگان در داخل به حدی است که پنجاه هزار سوارهنظام زیر نظر افسران و فرماندهان خویش عملیات جنگی و تمرینات نظامی را میبینند [۱۴۲۵].
۲ـ حصاری از سنگهای سخت و سیاه به ارتفاع پانزده متر و به ضخامت چهار متر این پادگان را احاطه کرده است، و محل رفت و آمد این پادگان دروازههای آهنین محکمی است که با بستن آنها، به یک دژ پولادین و نفوذناپذیر تبدیل میگردد [۱۴۲۶]، و برای این که امکان نصب نردبانها و صعود از این دیوار را از بین ببرند خندق بسیار وسیع و عمیقی رانیز در اطراف این دیوار حفر کرده و آب نیل را در آن جاری کردهاند و برای رفت و آمد خویش پلهای متحرک بر این خندق نصب کردهاند که فقط از داخل حصار پادگان نصب و جمع میشوند [۱۴۲۷].
۳ـ این پادگان هم چنان که قابل حمله نیست قابل محاصره نظامی نیز نمیباشد، زیرا علاوه بر این که در داخل حصار آن برای مدت مدیدی خواربار و آذوقه و حتی علوفه اسبان ذخیره شده است [۱۴۲۸]، چون دروازه برزگ آن بر لب نیل است هر لحظهای بخواهند به وسیله کشتیهای بیشمار که از هر دو طرف لنگر انداختهاند به آسانی از اسکندریه ارزاق و مهمات و نیروی کمکی به آنها میرسد [۱۴۲۹]و از طرف دیگر و با توجه به استحکامات آن نزدیک شدن از این پادگان و محاصره آن در حکم انتحار و خودکشی است، زیرا بر بالای دیوار حصار این پادگان به فاصلههای نزدیک برجهای محکمی به آسمان گردن کشیدهاند و در طبقه فوقانی آنها مأمورین دیدبانی نقاط شرقی را تا کوه (مُقَطَّم) [۱۴۳۰]و نقاط غربی را تا جیزه و آن سوی اهرام و صحراهای لیبی در کنترل خویش قرار دادهاند و در طبقه تحتانی برجها تیراندازان ماهر و فلاخنکاران ورزیده و گردانندگان دستگاههای منجنیق مستقر گشتهاند و هرگاه مأمورین دیدبانی از دور مشاهده کنند که افراد ناشناسی به سوی پادگان در حال حرکت هستند بلادرنگ مأمورین تیراندازی و سنگاندازی را خبر میکنند [۱۴۳۱]تا هر چه زودتر آنها را پینه زمین کنند».
[۱۴۲۴]ـ زندگانی عمر، الکساندر مازاس، ص۷۵ و ۷۷ و الفاروق عمر، ج۲، ص۱۵۹ و ۱۶۰. [۱۴۲۵]ـ همان. [۱۴۲۶]ـ همان. [۱۴۲۷]ـ زندگانی عمر، الکساندر مازاس، ص۷۵ و ۷۷ و الفاروق عمر، ج۲، ص۱۵۹ و ۱۶۰. [۱۴۲۸]ـ الفاروق عمر، ج۲، ص۱۵۹ و ۱۶۰ و حیاة عمر، ص۳۲۳. [۱۴۲۹]ـ همان. [۱۴۳۰]ـ همان. [۱۴۳۱]ـ الفاروق عمر، ج۲، ص۱۵۹ و ۱۶۰ و حیاة عمر، ص۳۲۳.