عمر در مقابل قدرت با زور بازو، حق آزادی عقیده را میگیرد
ناگاه عمر صف مهاجمین را شکافته و بسوی، عُتبه بن ربیعه، حمله میکند و با یک تکان او را بزمین میکوبد، و بر سینه او مینشیند، و دو انگشتش را مانند سرنیزهها در حدقه چشم او فرو میبرد، [۱۸۵]و فریاد عتبه به آسمان میرسد و سیل مهاجمین با زور دسته جمعی عمر را از سینه عتبه بر میدارند، در این هنگام پیرمرد محترمی، در یک جامه یمنی و پیراهن [۱۸۶]حاشیهدار ظاهر میگردد از علت این زد و خورد سئوال میکند باو میگویند: «عمر از دین قریش خارج گشته و دین دیگری اختیار کرده است» آن پیرمرد، که عاص بن وایل است به آنها میگوید: «از او دست بکشید، مردی است که برای خود راهی را انتخاب کرده است، [۱۸۷]از جان او چه میخواهید؟ مگر شما از فرزندان بنی عدی (قبیله عمر) نمیترسید که بطور دسته جمعی او را مورد حمله قرار میدهید؟ دست از او بردارید، او در انتخاب عقیده آزاد است».
مهاجمین که برای متارکه در پی بهانهای بودند، عاص بن وایل هم مرد شریف و محترمی بشمار میآمد، با شنیدن توصیههای این مرد محترم از زد و خورد دست کشیده و در کوچههای اطراف کعبه پراکنده شدند، و عمر نیز روبروی کعبه نشسته، و در حالی که دردهایی در بدن خویش احساس میکند، و از شدت خستگی تند تند نفس میکشد، به نتایج مبارزه خویش تا آن لحظه، میاندیشد، و کاملاً راضی و خشنود بنظر میرسد، زیرا با راه انداختن این سر و صداها و درگیریها و زد و خوردهای شدید:
[۱۸۵] الریاض النضره، ج۱، ص:۱۹۶ و اخبار عمر، ص:۲۴. [۱۸۶] ابن هشام، ج۱، ص:۲۱۹. [۱۸۷] کامل ابن اثیر، ج۱، ص:۹۷، و ابن هشام، ج۱، ص:۲۱۹.