سیمای صادق فاروق اعظم عمر بن خطاب رضی الله عنه

فهرست کتاب

قبطی‌ها قدرت به دست گرفتن حکومت خود را ندارند

قبطی‌ها قدرت به دست گرفتن حکومت خود را ندارند

و در گذرگاه این همه جریان‌های سیاسی و قرن‌ها تسلط بَطالِسه یونان و قرن‌ها امپراتوری روم و حتی در بحبوحه جنگ ایران و روم و تسخیر مصر به وسیله ارتش ایران، هرگز برای آزاد کردن مصر جنبشی از خود نشان نداده‌اند و برای در دست گرفتن مقدرات کشور خویش شورشی را برپا نکرده‌اند، و تاکنون همواره قدرت‌های بیگانه این کشور را دست به دست کرده‌اند و مردم نجیب مصر!! فقط ناظر این صحنه‌ها بوده‌اند و هم اکنون نیز هرگاه سپاه اسلام به تقاضای تلویحی آن‌ها پاسخ مثبت بدهد و حاکمیت مطلق را به دست مردمان مصر بسپارد، در کمترین مدت نیروهای مسلح ارتش روم که در اسکندریه در کمین هستند و از خاطره شیرین لقمه‌های چرب سفره‌های مصری دهن‌های پرآبی دارند به تصرف این مناطق می‌پردارند و این همه تلاش و فداکاری سپاه اسلام و خون‌های پاک شهدای اسلام به هدر می‌روند [۱۴۸۵]، و عمرو بن عاص برای دفع این سنگ‌اندازیها و غبارپراکنی‌ها تنها چاره را در این می‌بیند که توهم عظمت‌های پوشالی ناشی از بیماری رومی‌زدگی آن‌ها را در سه صحنه معالجه نماید.

صحنه اول: جمع زیادی از معتمدین و شخصیت‌های مصری همراه برخی از مأمورین شهربانی و کارمندان فرمانداری، که در حکومت رومیان این سمت‌ها را یافته‌اند از طرف عمرو عاص به میهمانی دعوت می‌شوند و هنگام صرف غذا عمرو عاص و همه سرداران و افسران در یک لباس ساده [۱۴۸۶]و بدون رعایت مراتب و بدون هیچ گونه تکلف و تعارفی با میهانان خویش بر سر سفره می‌نشینند و بر این سفره جز آب و گوشت چیز دیگری وجود ندارد که فرماندهان سپاه عموماً با دست‌های سیاه و سوخته مانند آهن‌ربا! کاسه‌های مسی را به سوی خود می‌کشند و در حال حرف زدن تکه‌های نان را در آن‌ها می‌اندازند و می‌خورند [۱۴۸۷]، و استخوان‌های گوشت شتر را، مانند مسواک در دهان خویش می‌چرخانند و قبطی‌های آداب‌شناس که با لباس‌های قیمتی و زیبا و با رعایت مراتب یکدیگر بر سر این سفره نشسته‌اند، از این مهمانی بی‌آب و رنگ جز جویدن چند تکه نان خشک (آن هم به خاطر رعایت اصول مهمان بودن!) چیز دیگری صرف نمی‌کنند و بعد از چند نگاه تمسخرآمیز به سرداران سپاه، جلسه مهمانی را ترک کرده و به منازل خویش برمی‌گردند و در عرض راه چند مرتبه با صدای بلند این جمله را تکرار می‌کنند: «راستی برای مردم نجیب مصر چقدر ننگ است [۱۴۸۸]که تحت حکم و فرمان این هیولاهای بی‌معرفت و بی‌فرهنگ و ناآگاه از ساده‌ترین اصول معاشرت زندگی می‌کنند، چه عجب فرماندهانی!! فهم لباس پوشیدن و صرف شام و ناهار را ندارند!!

صحنه دوم: چند روز از مهمانی اول گذشته است و بار دیگر همان معتمدین و شخصیت‌ها و مأمورین و کارمندان قبطی از طرف عمرو عاص به مهمانی دعوت شده‌اند، اما در این مرتبه با کمال تعجب می‌بینند که همه چیز تغییر کرده است:

«سرداران سپاه اسلام و بقیه فرماندهان، در زیباترین لباس‌های مصری [۱۴۸۹]در حالی که به ترتیب سوابق خدمت رده‌بندی شده‌اند [۱۴۹۰]و درجات و علائم ارتشی بر دوش راست و چپ آن‌ها و بر پیشانی کلاه زیبای آن‌ها می‌درخشد هر یک در جای خویش با رعایت مراتب آرام نشسته‌اند و فرمانده کل سپاه (عمرو عاص) که بالاتر از همه بر کرسی مزینی نشسته است و بالاترین درجات ارتشی و مدال‌های طلایی (تیودور و ارطبون) بر سینه او آویزان است و برق چشمان درشت و سیاهش زیر لبه کلاه زربفت و مطلای رومی، که با برق شمشیر مرصع و حمایل زربافت او آمیخته شده است، آن‌چنان شکوهی را به او داده [۱۴۹۱]که تمام فرماندهان و سپاهیان را غرق در سکوت، و تمام پیروزی‌های این فرمانده در جنگ با ارتش روم را مستدل می‌دارد! و این فرمانده در میان این همه شکوه و عظمت به مهمانان اجازه ورود داده، و با یک اشاره شاهانه همه افسران سپاه و همه مهمانان را بر سر سفره‌ای که قبلاً چیده شده است می‌خواند، اما سفره به حدی رنگین است و غذاها به اندازه‌ای متنوع هستند و وسایل صرف آن‌ها و ترتیب تناول آن‌ها و رعایت سابق و لاحق آن‌ها به حدی مبهم و پیچیده هستند که مهمانان قبطی تمام هوش و حواس خود را متوجه فرمانده کل و بقیه فرماندهان کرده‌اند تا ببینند آن‌ها اول از کدام غذا و با چه شکلی ترتیب پیچیده تناول این غذاها را آغاز می‌کنند و به وسیله تقلید و پیروی از آنان به تناول غذاها پرداخته و نگذارند سپاهیان اسلام بفهمند که مردمان نجیب مصر حتی به اصول تناول غذاها هم آشنایی ندارند! و مهمانان مصری بعد از صرف ناهار در حالی که از شکوه و ابهت فرمانده کل و لیاقت سرداران سپاه اسلام غرق در تعجب شده‌اند و از متانت و وقار و ظرافت و آداب‌شناسی و اطلاع دقیق [۱۴۹۲]همه آن‌ها از برترین آداب معاشرت آگاهی یافته‌اند، به منزل‌های خویش برمی‌گردند و در عرض راه چندین مرتبه این جمله را تکرار می‌نمایند: «راستی این فرمانده کل چقدر با شکوه و عظمت است و فرماندهان سپاه او چه شخصیت‌های آداب‌شناس و آگاه و بامعرفت می‌باشند! و این‌ها با همین شکوه و عظمت و این فرهنگ مترقی توانسته‌اند تمام پادگان‌های روم را در شام و فلسطین و مصر به سقوط بکشانند و این لیاقت را دارند که نه تنها بر مصر، بر کشورهای دیگر نیز حکومت کنند [۱۴۹۳]».

صحنه سوم: پس از گذشت چند روز از این مهمانی بار دیگر معتمدان و شخصیت‌های پرنفوذ قبطی از همه شهرها و روستاها به پادگان بابلیون دعوت می‌گردند و به حضور آن‌ها سپاه مقتدر اسلام در برابر فرمانده کل رژه می‌دهد و گردان تخریب قلعه‌ها همراه منجنیق‌های کوه‌شکن و گردان‌های سواره‌نظام شمشیرکار و تیرانداز و تیپ‌های پیاده‌نظام شمشیرزن به ترتیب تمرینات نظامی مخصوص به خود را ارائه می‌دهند [۱۴۹۴]، و قدرت شگفت‌انگیز سپاه اسلام را در کوبیدن قلعه‌ها و تار و مار کردن ارتش‌های بیگانه و سقوط پادگان‌های دشمن، به نمایش می‌گذارند [۱۴۹۵]و پس از پایان تمرینات،

[۱۴۸۵]ـ منظور این است که هدف جنگ‌های صدر اسلام و مخصوصاً در عصر فاروقسفقط رهایی‌بخش ملت‌ها از سلطه رژیم‌های مستبد و مستکبرین جهانی بوده و هرگز به قصد استثمار ملت‌ها نگنجیده‌اند و جزیه مالیاتی کمی بوده که در مقابل تأمین امنیت و آبادی و معافیت از سربازی گرفته شده و اصل حاکمیت هم هدف این جنگ‌ها نبوده زیرا به محض اطمینان از قدرت و لیاقت زمامداری ملت‌ها حکومت را به آن‌ها واگذار کرده‌اند. [۱۴۸۶]ـ الکامل، ج۲، ص۵۶۶ و طبری، ج۵، ص۱۹۲۶ و الفاروق، ج۲، ص۱۷۴ و حیاة عمر س، ص۳۳۱. [۱۴۸۷]ـ همان. [۱۴۸۸]ـ همان. [۱۴۸۹]ـ همان. [۱۴۹۰]ـ همان. [۱۴۹۱]ـ همان. [۱۴۹۲]ـ همان. [۱۴۹۳]ـ همان. [۱۴۹۴]ـ همان. [۱۴۹۵]ـ همان.