فاروقسجنبه تخریبی شعر را از بین میبرد
فاروقسبه موازات ترویج شعر و شاعری و صدور فرمانها در جهت تعلیم و تعلم و حفظ اشعار، برای از بین بردن جنبه تخریبی شعر و شاعری به اقدامات زیر مبادرت میورزد:
۱ـ در متن فرمانهای تعلیم و تعلم شعر تأکید نمود که فقط اشعار مفید و نیکو، و عفیفترین اشعار را تعلیم و تعلم نمایید و در فرمانی که به استانهای شام فرستاد طی فرمان نوشت: [۲۲۸۰]«وَ رَووَّهُمْ ما حَسُنَ مِنَ الشِّعْرِ»و در فرمانی که برای عراق ارسال کرد، طی فرمان [۲۲۸۱]نوشت: «اَرووا مِنَ الشِّعرا عَفّه»و شعر مفید و نیکو را هم این طور [۲۲۸۲]تعریف کرد: «وَ مَحاسِنُ الشِّعرِ، تَدَلُّ عَلی مَكارِمِ الاَخلاقِ، وَ تَنْهی عَنْ مَساویها»یعنی: «اشعار خوب و مفید همین خاصیت را دارند که مردم را به فضایل اخلاق راهنمائی کرده و آنها را از فساد اخلاق منع مینمایند».
فاروقسبعد از آن که طی بیانیههای صریح و مؤکد مردم را به گفتن و شنیدن و حفظ اشعار سودمند و اثربخش اخلاقی تشویق کرد و آنها را از گفتن اشعار زیانآور و فاسدکننده اخلاق برحذر داشت، آن گاه دِرّه و تازیانه خود را بر سر و کله تمام شاعرانی فرود [۲۲۸۳]آورد که در شعرهای خویش از میو میگساری یا از تغزل و عشقبازی و توصیف زنان نامحرم بحث میکردند، و تفکر بیبند و باری و هوسرانی را در دل کسانی زنده مینمودند، [۲۲۸۴]و هر چه آن نوع شاعران عمل خود را توجیه میکردند و میگفتند: «ما هرگز مینخوردیم و هرگز قصد تجاوز به ناموس دیگران را در سر نداشتهایم، و منظورهای دیگری داشتهایم و ...» به هیچ وجه دِرّه و تازیانه فاروقساز سر و کله آنها رد نمیشد، و بلکه مرتب آنها را میکوبید [۲۲۸۵]. به اسناد و مدارک تاریخی زیر توجه فرمائید:
۱ـ مردی از خانواده (مُزَینَه) در حالی که از دروازه یکی از خانههای انصاریان رد میشد و با صدای بلندی که زن زیبای آن خانه بشنود گفت: «هَلاّ عَلِمْتَ وَ ما اسْتَوْدَعْتُ مَكْتومٌ [۲۲۸۶]= آیا هیچ میدانی از آتش عشق من نسبت به تو که در اعماق قلبم مخفی گشته است» صاحبخانه این جریان را به فاروقسخبر داد و فاروقسفوراً آن شاعر را احضار کرد و در حال بازجویی به او گفت: این شعر عاشقانه را چرا گفتی؟ [۲۲۸۷]شاعر با یک حالتی از خونسردی در جواب گفت: «شعری بود که بر زبانم آمد و جز یک صنعت ادبی و فن و هنر شعری منظور دیگری را نداشتهام [۲۲۸۸]» فاروقسدر حالی که با صدای بلند فریاد میکشید: «مگر شعر و صنعت ادبی مورد دیگری و جای دیگری نداشت؟!» فرمان داد به شدت او را مجازات کنند [۲۲۸۹]، و دستور داد هر شاعری در تشبیب [۲۲۹۰]و عشقبازی شعر بگوید او را تازیانه [۲۲۹۱]بزنند.
۲ـ نعمان بن [۲۲۹۲]عدی مسلمان سالم و پرهیزگاری بود و به همین جهت فاروقساو را استاندار منطقه (میسان) نمود اما ناگاه شنید که اشعاری را با این مضمونها سروده است: «آیا کسی هست که به زنان زیبا خبر دهد که عاشق آنها در (میسان) شراب خالص را در پیالههای ظریف بلور [۲۲۹۳]سر میکشد، و هر گاه دلم بخواهد دختران بزرگان شهر برایم آواز [۲۲۹۴]میخوانند و تارزنان هم برایم تار میزنند و شاید امیرالمؤمنینسخوشش نیاید که ما در کاخهای باستانی با ندیمان خود این سرگرم عیش و عشرت [۲۲۹۵]هستیم». بلافاصله فاروقسبه او نوشت:
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴿حمٓ١ تَنزِيلُ ٱلۡكِتَٰبِ مِنَ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡعَلِيمِ٢ غَافِرِ ٱلذَّنۢبِ وَقَابِلِ ٱلتَّوۡبِ شَدِيدِ ٱلۡعِقَابِ ذِي ٱلطَّوۡلِۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ إِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ٣﴾[غافر: ۱-۳].
اما بعد شعر تو به من رسید که گفته بودی: «شاید امیرالمؤمنین از این وضع خوشش نیاید» آری قسم به خدا از شنیدن این خبر به غایت متأسف گردیدم و هر چه زودتر به مدینه برگردید و از همین لحظه من تو را از کار برکنار کردهام [۲۲۹۶]» و وقتی نعمان با حالتی از خوف و هراس خود را به فاروقسرسانیدف قسم خورد که در طول زندگیم شراب نخوردهام و من که شاعر هستم فقط به عنوان آزمایش قریحه و یک صنعت ادبی و شعری این اشعار را گفتهام [۲۲۹۷]فاروقسگفت من تو را میشناسم و میدانم که راست میگویی اما به جرم این بدآموزی تا ابد هیچ کاری به تو نمیدهم [۲۲۹۸]و معلوم است که فاروق س، نعمان را سالم و بیآلایش دانسته و الا حد مشروب را هم بر او اجرا میکرد.
۳ـ مُنَخّل [۲۲۹۹]یشکُری مرد مؤمن و باتقوی و پرهیزگاری بود و به همین جهت فاروقساو را فرماندار یکی از شهرها قرار داد و روزی به عنوان آزمایش قریحه شاعری چند شعری را به این مضمون سرود:
«من شراب خالص را با پیاله کوچک و بزرگ آشامیدم و در حال مستی خیال میکردم که صاحب [۲۳۰۰]کاخهای (خُوَرْنَق و سِدیر) میباشم و وقتی به هوش آمدم دیدم من تنها صاحب گوسفند کوچک و شتری هستم» فاروقسفوراً او را از کار برکنار کرد [۲۳۰۱]هر چند این مرد هرگز شراب نخورده بود، و میتوانست بگوید منظور من تصویر و ترسیم حالتهای غفلت و بیهوشی برخی از انسانها بوده است.
[۲۲۸۰]ـ الکامل، ج۱، ص۱۵۵ و عیون الاخبار، ج۲، ص۱۶۸ به نقل اخبار عمر، ص۲۶۱. [۲۲۸۱]ـ جمهوه الاشعار، ص۱۸ به نقل اخبار عمر، ص۲۶۱. [۲۲۸۲]ـ همان [۲۲۸۳]ـ طبقات الشعراء، ص۵۱ به نقل اخبار عمر، ص۱۹۰، التاج فی اخلاق الملوک هامش، ص۴۴ به نقل اخبار عمر، ص۲۷۵. [۲۲۸۴]ـ همان [۲۲۸۵]ـ همان [۲۲۸۶]ـ طبقات الشعراء، ص۵۱ به نقل اخبار عمر، ص۱۹۰. [۲۲۸۷]ـ همان [۲۲۸۸]ـ طبقات الشعراء، ص۵۱ به نقل اخبار عمر، ص۱۹۰. [۲۲۸۹]ـ همان [۲۲۹۰]ـ التاج فی اخلاق الملوک هامش، ص۴۴ به نقل اخبار عمر، ص۲۷۵. [۲۲۹۱]ـ همان [۲۲۹۲]ـ ابن الجوزی، ص۱۰۰ و شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۹۷۱ به نقل از اخبار عمر، ص۱۷۰. [۲۲۹۳]ـ همان [۲۲۹۴]ـ ابن الجوزی، ص۱۰۰ و شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۹۸ به نقل اخبار عمر، ص۱۷۰ و اضافه کرده که در کتاب الف باء، ج۲، ص۹۵ آمده است که نعمان خود از سمت استانداری بیزار بوده و عمداً این اشعار را گفته تا فاروقساو را عزل نماید. [۲۲۹۵]ـ همان [۲۲۹۶]ـ همان [۲۲۹۷]ـ همان [۲۲۹۸]ـ همان [۲۲۹۹]ـ بلوغ الارب، ج۱، ص۲۱۵ به نقل اخبار عمر، ص۱۷۰. [۲۳۰۰]ـ همان [۲۳۰۱]ـ بلوغ الارب، ج۱، ص۲۱۵ به نقل اخبار عمر، ص۱۷۰.