مهمترین اصل بهداشتی و جلوگیری از سرایت امراض مسری
و روایت این حدیث در آن لحظه موجب وحدت نظر همه مهاجرین [۱۳۱۹]و انصار در آینده و مأخذ مهمترین اصل بهداشتی و جلوگیری از سرایت وباء و بقیه امراض مسری گردید، هم چنان که استدلال عقلی امیرالمؤمنینسو تجزیه و تحلیل او از مسئله قضا و قدر الهی در قرنهای آینده مشعل فروزان راه فلاسفه و متفکرین اسلامی و غیراسلامی گردید، و امیرالمؤمنینسبعد از توصیههای لازم در میان اندوه و تأثر به مدینه برمیگردد و شبها و روزها در فکر و اندیشه و دعا و تضرع و زاری است و به شدت نگران است که این بیماری مرگبار و هولناک به تمام شهرهای شام و به شهرهای عراق سرایت کند و سرداران سپاه اسلام یکی بعد از دیگری به کام مرگ فرو روند و سپاه اسلام نابود و متلاشی گردد و دیگر اثری از جهاد رهاییبخش اسلام باقی نماند و بانگ نوای قرآن خاموش و باقیمانده مسلمانان اسیر و مناطق آزاد شده مجدداً به تصرف ایران و روم درآیند! و مسیر تاریخ بشریت یک مرتبه عوض گردد!
امیرالمؤمنینساین خطر بزرگ را به خوبی احساس کرده بود ولی در راه مبارزه با آن هیچ چارهای ندارد جز این که قبل از هر چیز سرداران سپاه شام و به ویژه ابوعبیده را از این خطر بیرون بیاورد [۱۳۲۰]و طی نامه فوری ابوعبیده را به مدینه میخواند و چون مطمئن است ابوعبیده به خاطر رهایی از مرگ محل مأموریت خود را ترک نمیکند در نامه مطلب را از او مخفی مینماید و برای او مینویسد: «ای ابوعبیده چون کار مهمی پیش آمده است بدون این که این نامه را بر زمین بگذارید فوری به سوی ما بشتابید [۱۳۲۱]» اما ابوعبیده مقصود او را میفهمد [۱۳۲۲]و در حالی که این جمله تشکرآمیز را (خدا امیرالمؤمنین [۱۳۲۳]را بیامرزد) زیر لب زمزمه میکند، در جواب نامه او مینویسد: «اما بعد، من فهمیدم که چه کاری با من داری، و چون خواست قلبی من این است که در میان سپاهیانم باقی بمانم تا خدا هر حکمی را که بخواهد درباره من و درباره آنها اجرا فرماید، بنابراین از امیرالمؤمنین مصرانه تمنا مینمایم که درباره احضار من به مدینه صرفنظر فرماید و اجازه دهد که در میان سپاهیانم بمانم [۱۳۲۴]».
امیرالمؤمنینسوقتی نامه ابوعبیده را میخواند و عظمت روحی و ایثارگری او را بیش از پیش احساس میکند، از تصور فقدان چنین شخصیتی به شدت میگرید و وقتی که اطرافیان با حالتی از نگرانی و دلهره از او میپرسند: «چه شده؟ ابوعبیده وفات کرده است؟!» در جواب در حالت گریه و با صدای آمیخته به تأثر شدید میگوید: نخیر هنوز نه، اما مثل این که ... و بار دیگر گریه و زاری و اشکهای درشت او در یک سکوت رعبآور عمق حادثه وفات ابوعبیده را به اطرفیان نشان میدهد [۱۳۲۵]، و وقتی امیرالمؤمنینساحساس میکند که ایثارگری و فداکاری سرداران سپاه اسلام بالاتر از آن است که از ترس مرگ سپاهیان تحت فرمان خود را جا بگذارند، برای یک چاره عمومی یک جلسه مشورتی را از اشخاص باتجربه و اهل نظر و اطلاع در مسائل امراض مسری و مخصوصاً وبا تشکیل میدهد [۱۳۲۶]و بعد از کسب نظر از آنها به این مضمون نامهای به ابوعبیده مینویسد: «اما بعد تاکنون که مردم در درهها و در دشتهای پست به سر بردهاند، از همین لحظه تمام مردم را به بالای کوهها و نقاط مرتفع و جاهای پاک و خوش آب و هوا منتقل کنید [۱۳۲۷]».
ابوعبیده به محض رسیدن این نامه فعالیت شبانهروزی خود را برای انتقال دادن مردم به نقاط مرتفع شهرهای شام آغاز میکند [۱۳۲۸]، اما بعد از آن که گروههایی را به ارتفاعات انتقال داده و برای انتقال دادن بقیه در حال فعالیت است ناگاه عوارض و آثار سرایت وبا در او ظاهر میگردد و در حین انجام دادن وظیفه و نجات دادن مردم و سپاهیان خود.
[۱۳۱۹]ـ همان [۱۳۲۰]ـ همان [۱۳۲۱]ـ همان [۱۳۲۲]ـ همان [۱۳۲۳]ـ همان [۱۳۲۴]ـ همان [۱۳۲۵]ـ همان [۱۳۲۶]ـ حیاة عمر س، شبلی، ص۲۵۲ و الفاروق عمر س، هیکل، ج۱، ص۲۹۴. [۱۳۲۷]ـ طبری، ج۵، ص۱۸۶۹ و ۱۸۷۰ و الکامل، ج۲، ص۵۵۹. [۱۳۲۸]ـ همان