فاروق دایی خود را در بدر به قتل میرساند
با پیشرفت مسلمانان در میدان جنگ، فاروق میبیند که خطر از ستاد فرماندهی دور شده است و بهمین جهت از پیامبر اجازه گرفته و برای زدن کلههای کفر به قلب سپاه قریش حمله میکند و در جمعیت انبوه کسانی که این اعجوبه زورمند و مخوف، گردن آنها را میزند [۲۵۶]، یکی هم (عاصی بن هشام) خالو و دایی فاروق است که بدون تأمل گردن او را هم میزند زیر ایمان فاروق به خدا و پیامبرش، بر فراز همه عواطف و احساسات او قرار دارد، و بعد از قبول اسلام، عضو یک خانواده ایمانی گردیده است، که بلال حبشی، صهیب رومی، و سلمان فارسی برادران او هستند، اما (عاصیبنهشام) دایی او بیگانهای است و حتی، بر اثر کفر، دشمنی است که باید بدون تأمل گردنش را بزند.
پیامبر جدر کنار سایبان (ستاد فرماندهی) بار دیگر آیههای نوید بخش پیروزی را با نوای دلانگیز خویش تلاوت میکند، که با شنیدن آنها هیجان سپاهیان اسلام باوج میرسد، و مانند وزنههای آهنین گداخته صفوف سپاه کفر توخالی و پا در هوا را از هم میپاشد، و از سپاه آنچه باقی ماندهاند و اسیر نشدهاند، صحنه را پشت سر گذاشته و تا هر جا که میتوانند فرار میکنند، و جنگ پایان مییابد، و میدان جنگ خالی میماند و در محل حرکت و جوش و خروش این همه انسانهای مغرور، آنچه باقی مانده است عبارتند از:
۱- تعداد بیشماری اسلحههای جنگی و خواروبار و تجهیزات نظامی و وسایل حمل و نقل، از اسبان و شتران، که برای پیروزی در جنگ طولانی و سرنوشتساز با خود آورده بودند.
۲- هفتاد لاشه [۲۵۷]بیجان از سران کفر مکه، که ابوجهل فرمانده سپاه نیز در بین آنها است.
۳- هفتاد نفر [۲۵۸]اسران جنگی، که عباس عموی پیامبر و ابوالعاص داماد پیامبر و شوهر زینب، در میان آنها بودند [۲۵۹].
۴- با نهایت جنازه چهارده شهید [۲۶۰]راه خدا در بدر، که هشت نفر از انصار، و شش نفر از مهاجرین بودند [۲۶۱]و (خُنیس [۲۶۲]داماد عمر و شوهر حفصه سالم، و مِهجَع غلام آزاده شده عمر در میان این شهدای مهاجرین بودند.
اما آنچه در مشاهده این صحنه بیش از هر چیز دیگر جلب توجه میکرد، عبارت بود از غلبه حق بر باطل و غلبه خداگرایی بر ماده گرایی، که بر پیشانی زمانه نقش بست و برای همیشه باقی ماند.
پیامبر جبا احترامات و مراسم خاصی شهدای بدر را بخاک سپرد، و نخستین قافله شهدای اسلام را در نزول به بهشت و رضای خدا، در محل بدر، تودیع نمود، سپس دستور داد لاشه بیجان سران کفار را در گودالهایی که کنده بودند بیندازند و به اندازه کافی هم خاک بر سر آنها بریزند تا اگر توانسته اند در حال حیات با روح ومتعفن خویش انسانها را اذیت کنند و در حال ممات نتوانند با لاشههای متعفن خویش مردم را اذیت نمایند [۲۶۳].
پیامبر جاسیران را با توصیه نهایت خوشرفتاری با یاران خود سپرده و همراه آنها پیروزمندانه راه مدینه را پیش گرفت و در عرض راه، بر بالای تپهای غنایم جنگی را عادلانه در بین یاران خویش تقسیم نمود، و بعد از ورود به مدینه، در مورد اسرای بدر در اندیشه فرو رفت، درباره رفتار با اسیران وحی فرود نیامده بود، و آزاد کردن آنها موجب میگردید که شمشیرکاران آنها بار دیگر و با کینه بیشتر به جنگ مسلمانان بیایند، و کشتن آنها نیز سبب عداوت بیشتر میشد [۲۶۴]از این رو ترجیح میداد که نه آن درجه نرمی، و نه این درجه شدت و بلکه چیزی در بین این دو حالت، همه آنها را در فدیه مناسب آزاد نماید اما چون در این مورد وحی نازل نگردیده است، این مطلب را در بین یاران خویش به مشورت میگذارد و قبل از همه، با ابوبکر صدیق مشورت مینماید.
[۲۵۶] ابن هشام، ج۲، ص۳۶. حیاة عمر، شبلی، ص۲۳ و الفاروق، شبلی، ص۴۸. [۲۵۷] ابن اثیر، ج۲، ص۱۳۶، شبلی نعمانی، ج۱، ص۴۷، در الکامل ابن اثیر، ج۲، ص۱۳۲، نوشته: «ابولهب تقریباً یک هفته بعد از انتشار خبر پیروزی سپاه اسلام و کشته شدن و اسارت جمعی از سپاه قریش بر اثر شدت غم و تأسف به هلاکت رسید» و البدایه و النهایه ج۳ ص۳۰۰. [۲۵۸] ابن اثیر، ج۲، ص۱۳۶، شبلی نعمانی، ج۱، ص۴۷، در الکامل ابن اثیر، ج۲، ص۱۳۲، نوشته: «ابولهب تقریباً یک هفته بعد از انتشار خبر پیروزی سپاه اسلام و کشته شدن و اسارت جمعی از سپاه قریش بر اثر شدت غم و تأسف بهلاکت رسید» و البدایه و النهایهج۳ ص۳۰۰. [۲۵۹] همان [۲۶۰. - بنقل از صحیح بخاری تعداد اسرا و کشتهشدهگان قریش و تعداد شهدای مهاجر و انصار را همانطوریکه در این کتاب میباشد نوشته است. [۲۶۱. - الفاروق، شبلی نعمانی، ج ۱، ص۴۷. [۲۶۲. - اخبار عمر، ۴۰۱، خنیس داماد فاروق طبق اکثر تواریخ در جنگ بدر شرکت داشته ولی در این جنگ شهید نشده است و بعد از برگشتن به مدینه وفات یافته است. [۲۶۳] ابن هشام، ج۲، ص۳۷. و ابن اثیر، ج۲، ص۱۳۶، [۲۶۴] حیاة محمد، هیکل، ص۲۷۱.