پیامبر جفاروق را برای تجزیه و تحلیل قضیه هوازن فرا میخواند
پیامبر ج، بعد از فتح مکه، پانزده روز در آنجا اقامت نموده و در این اثنا به او گزارش دادهاند، که عشایر جنوبشرقی و مردمان شهر طایف، از فتح مکه، وحشتزده شدهاند، و سپاه مجهز و انبوهی را، بقصد جنگ با سپاه اسلام جمعآوری نمودهاند [۳۵۴]، پیامبر برای تحقیق کم و کیف قضیه (عبدالله بن ابیحدرد) را مخفیانه به آن منطقه میفرستد، عبدالله در بازگشت واقعیت امر را (با کمیاغراق و مبالغه) برای پیامبر بازگو نمود، پیامبر جفاروق را خواسته گزارش عبدالله را با او در میان میگذارد [۳۵۵]، فاروق گفت: «عبدالله واقعیت را نگفته است» عبدالله، با ناراحتی، میگوید: «ای عمر این من تنها نیستم که تو تکذیب میکنی تو کسی را که خیلی برتر از من بود دروغگو پنداشتی!» فاروق به خشم آمده و به پیامبر عرض میکند: «مشاهده میفرمایی که این مرد چگونه به من توهین میکند» پیامبر جمیفرماید: «سخن او مربوط به قبل از اسلام تو که آن وقت گمراه بودی و مربوط به بعد از اسلام تو نیست که خدا تو را هدایت داده است [۳۵۶]» و خشم فاروق فرو مینشیند .
پیامبر جدر رأس سپاه اسلام بقصد تار ومار کردن ماجراجویان از شهر مکه بیرون آمده و راهجنوب شرقی را پیشمیگیرد، و وقتی به (حنین) میرسند، طبق روش جنگی پیامبر، شب در آنجا میخوابند، و در آخرین ساعات شب از خواب برخاسته و سپاه در تاریکی و در دره تنگ آرام و فشرده راه میپیماید، پیامبر بر استر سفید خویش سوار و به دنبال سپاه حرکت میکند و در پیشاپیش او سپاه باشکوه و عظمت اسلام، دوازدههزار مرد جنگی مسلح [۳۵۷]که زرههایشان برق میزندو عرب تاکنون نظیر آنرا بچشم خود ندیدهاند، با نظم و هماهنگی پیش میروند و به کثرت و قدرت خویش چنان میبالند که با حالتی از غرور اکثر آنها این جمله را زمزمه میکنند «هیچ سپاهی در برابر این سپاه تاب مقاومت را ندارد».
اما ناگاه، در لحظهای که از تنگنای دره حنین سرازیر میشوند، سپاهیان دشمن از پشت صخرهها بیرون جسته، و تمام تیراندازان ماهر و از جانگذشته هوازن، سیلی از پیکانهای تیر خود را بر روی سپاه اسلام فرو میریزند، و پرش بی امان اینهمه تیرهادر تاریکی، چنان هراس و اضطرابی در سپاه اسلام بوجود آورده است که صفها بهم ریخته و اسبان و شترها تنه به تنه یکدیگر زده و جمعی، همچون اشباح هراسان! در برابر پیامبر، که بر استر خود محکم نشسته [۳۵۸]، میگریزند و برخی روحیه خود را از دست دادهاند که ناشنیدنیها! از آنها شنیده میشود [۳۵۹]و فاروق که تا لحظه وقوع حمله قطره ناپیدایی بود در دریای سپاه اسلام، بمحض پرش نخستین و بصدا در آمدن زنگ خطر! خود را بخدمت پیامبر، محل ستاد فرماندهی، رسانید [۳۶۰]
[۳۵۴] ابن هشام، ج۲، ص۲۹۲ و ابن اثیر، ج۱، ص۳۱۱. [۳۵۵] تاریخ طبری، ج۳، ص۱۲۰۰ و ابن هشام، ج۲، ص۲۹۲، دکتر محمدحسین هیکل، وزیر فرهنگ مصر، در کتاب خود (فاروقاعظم، ج۱، ص۵۹، مینویسد: «پیامبر همیشه سعی میکرد که عمر را از خود جدا نکند تا از جرئت و صراحت و حسن تدبیر او استفاده کند». [۳۵۶] همان [۳۵۷] ابن هشام، ج۲، ص۲۹۳ و ابن اثیر، ج۱، ص۳۱۳ و اسلام شناسی، شریعتی، ص۳۱۸. [۳۵۸. - ابن هشام، ج۲، ص۲۹۳ و ابن اثیر، ج۱، ص۳۱۴ و طبری، ج۳ ص۱۲۰۲. [۳۵۹] همان [۳۶۰] تاریخ طبری، ج۳، ص۱۲۰۰و ابن اثیر، ج۱، ص۳۱۳.