شهدای گمنام از نظر امیرالمومنین
و کسان دیگری نیز به شهادت رسیدهاند که امیرالمومنین آنها را نمیشناسد. امیرالمومنین در حالیکه تاثر و غصه گلویش را گرفته بود در جواب گفت: «عمر چکاره است که آنها را بشناسد؟ [۱۷۱۲]مهم این است که خدا آنها را میشناسد و خدا آنها را در راه خویش گرامی داشته است و به شناختن عمر چه نیازی دارند؟» [۱۷۱۳]
امیرالمومنین همراه یاران و سائب به شهر برگشت و روز بعد خمس غنایم در بین مسلمانان تقسیم گردید و سائب دو صندوق پر از طلا و جواهرات را به منزل امیرالمومنین برد و گفت: «این دو صندوق هدیه سپاه اسلام است که برای تو فرستادهاند»، امیرالمومنین گفت: فعلاً آنها را به بیتالمال انتقال دهید بعداً درباره آنها تصمیم میگیریم [۱۷۱۴]و فردای همان روز در کله سحر،
[۱۷۱۲] البدایه و النهایة، ج ۷، ص ۱۱۱ و الکامل، ج ۳، ص ۱۵. [۱۷۱۳] مرجع سابق [۱۷۱۴] البدایه و النهایة، ج ۷، ص ۱۱۲ و الکامل، ج ۳، ص ۱۶. در طبری، ج ۵، ص ۱۹۵۷ نوشته شده که امیرالمومنین در همان لحظه ورود سائب به مدینه وقتی سائب به او گفت این دو صندوق هدیه سپاه اسلام است برای تو امیرالمومنین فوراً در جواب گفت: به خدا آنها فهمیده نبودهاند و تو نیز فهمیده نیستی هرچه زودتر صندوقها را به همانجا که آوردهای برگردان و بر سپاهیان تقسیم کن.