سپاه اسلام در جبهه شمال
سپاه اسلام در جبهه شمال پس از آزاد کردن شهرهای اردن به فرمان امیرالمؤمنینسبه دو شاخه تقسیم گردید: شاخه اول زیر فرمان ابوعبیده [۱۱۵۶]و خالد تا سال پانزدهم هجری تمام شهرهای شام (سوریه) را تا آخرین شهرهای آن (انطاکیه) [۱۱۵۷]به زیر پرچم اسلام آورد و شاخه دوم زیر فرمان عمرو بن عاص [۱۱۵۸]و شُرَحْبیل مأموریت یافتند که فلسطین را از زیر سلطه استعمار امپراتوری روم بیرون آورند اما عملیات نظامی برای این شاخه دچار اشکالاتی گردید، زیرا امپراتوری روم، با توجه به اهمیت وجود (ایلیا = قدس) در فلسطین، ارطبون [۱۱۵۹]را در رأس نیرومندترین سپاه روم در فلسطین مستقر کرده بوکد و ارطبون همان سپهسالار قدرتمند رومی بود که چند سال قبل کشورهای مصر و شام را با تدابیر جنگی و قدرت بازو از ارتش شاهنشاهی ایران گرفته بود و صلیب بزرگ، همان آرم موجودیت دنیای مسیحیت، را با زور شمشیر از دشمن گرفته و در میان فریادهای شادی و غریو غرور به قدس آورده بود، و به محض اطلاع از پیروزی سپاه اسلام در یرموک، تمام شهرهای فلسطین را زیر شبکهای از نیروهای مسلح خویش قرار میدهد، بخشی از نیروها را در (رَمْلَه [۱۱۶۰]و قسمت اعظم آن را در (ایلیا [۱۱۶۱]= قدس) و برخی را در (نابُلُس [۱۱۶۲]و قسمتی را در (سِبْسَطیه) و مجهزترین قسمت نیروهای خود را در دو بندر (قیساریه [۱۱۶۳]و غَزّه) و (اَجْنادَین) را ستاد فرماندهی کل سپاه خویش قرار میدهد و منطقه فلسطین را به یک دژ نفوذناپذیر تبدیل میکند و به همین جهت عمرو بن عاص با وجود این همه کارایی و هوش و فراست رزمی از پیشروی در خاک فلسطین فرو میماند و با ارسال نقشه جغرافیایی منطقه جنگی و استقرار نیروهای دشمن و کارنامه ارطبون از امیرالمؤمنینسکسب تکلیف مینماید [۱۱۶۴]، و امیرالمؤمنینسوقتی در نامه او به آن نقطه میرسد که ارطبون را با یک رعب و هراسی توصیف کرده است در یک حالتی از خونسردی تبسمی بر لب ظاهر نموده و زیر لب این جمله را بر زبان میآورد:
[۱۱۵۶]ـ الکامل، ج۲، ص۴۹۳ـ ۴۹۸. [۱۱۵۷]ـ همان [۱۱۵۸]ـ الفتوحات الاسلامیه، ص۵۵ و الکامل، ج۲، ص۴۹۸ و الفارق عمر س، هیکل، ج۱، ص۲۴۵ و ۲۴۶. [۱۱۵۹]ـ نام این سپهسالار رومی در تاریخ طبری و تاریخ البدایه و النهایه و اکثر تاریخها (ارطبون) گفته شده و به نقل هیکل مورخ غربی (بتلر) آن را (اریطون) گفته و هیکل و جمعی دیگر (اطربون) گفتهاند. [۱۱۶۰]ـ همان [۱۱۶۱]ـ همان [۱۱۶۲]ـ همان [۱۱۶۳]ـ همان [۱۱۶۴]ـ حیاة عمر س، شبلی، ص۱۹۳ و الفارق عمر س، ج۱، ص۲۴۶، ج۲ و البدایه و النهایه، ص۴۹۸ و ص۵۱.