سیمای صادق فاروق اعظم عمر بن خطاب رضی الله عنه

فهرست کتاب

نماینده سپاه اسلام در شهر نهاوند

نماینده سپاه اسلام در شهر نهاوند

و اینک مغیره با ریش بلند [۱۶۵۰]و کاکل نسبتاً دراز، و دارای چشمانی بینا [۱۶۵۱]، با ظاهری بسیار تمیز و ساده و باطنی خیلی عمیق، به شهر بزرگ و صنعتی نهاوند وارد گشته، و به وسیله گاردهای محافظ که با قهر و خشونت او را هل می‌کنند و مانند مرتکبین جرم‌های سیاسی با او رفتار می‌کنند [۱۶۵۲]به تالار فرماندهی فیروزان راهنمایی می‌گردد و مغیره که احساس کرده این بی‌تربیتی امری است فرمایشی و به دستور فیروزان و به خاطر مرعوب کردن او به عمل آمده است در چند قدمی تخت فیروزان در کمال بی‌باکی ظاهراً بر گاردها و در حقیقت بر فیروزان فریاد می‌کشد و به گاردها می‌گوید: «من برحسب دعوت خودتان به این جا آمده‌ام و بدرفتاری با سفرای کشورهای خارجی مخالف اصول تربیتی و اخلاقی همه ملت‌ها است و من به شما اطمینان می‌دهم که در میان قوم خویش از این فرمانده شما (اشاره [۱۶۵۳]به فیروزان) والاترم». فیروزان تحت تأثیر بیانات متهورانه مغیره قرار گرفته و به گاردها فرمان می‌دهد که مزاحم او نشوند [۱۶۵۴]، و مغیره در جایی می‌نشیند و می‌بیند که فیروزان در لباس زربفتی ظاهر گشته و بر تخت طلایی نشسته و تاج زرین و مرصعی بر سر نهاده [۱۶۵۵]است و امرای ارتشی با دست‌بندها و بازوبندهای طلا و مدال‌هایی از جواهرات و شمشیرهای مرصع درگرداگرد او در حال خبردار نظامی بدور او حلقه زده اند و سکوت همانند بالهای کرکس بر سر آن‌ها سایه انداخته است و فرمان‌های فیروزان فقط به اشاره چشم و ابرو صارد می‌شود، و ماموریتها نیز به حدی سریع و بدون صدای پا انجام می‌شوند، که گویی این مامورین اشباحی متحرک یا از جنس جن و شیاطین [۱۶۵۶]هستند و همانند انعکاس پرتو این‌همه طلاها و زینت‌آلات بر سقف و دیوار صاف و صیقلی تالار، در سکوت مطلق و با حالت لرزان، عرض و طول این تالار را در کمتر از یک لحظه می‌پیمایند!!

مغیره نماینده سپاه اسلام، در حالیکه نگاه تأثرآمیزی، نه نگاهی حاکی از رشک و حسد، به صحن تالار می‌اندازد طبق تفکر و بینش یک مسلمان از مشاهده این اوضاع به کلی منزجر گشته و با خود می‌گوید: «بیچاره مردم [۱۶۵۷]رنجدیده ایران با عرق جبین و کد یمین این همه طلا و نقره را به دست آورده اند و همین زورمداران ستمگر با زور شمشیر آن‌ها را از این مردم زحمتکش گرفته‌اند، این طلا و نقره را چه کسی به دست آورده و چه کسی از آن‌ها استفاده می‌کند؟ راستی سرمایه‌های مردمان رنجدیده ایران چرا در این نوع تالارها زندانی می‌شوند؟‌و چرا در جهت رشد اقتصادی و فرهنگی و شکوفایی زندگی این مردم محروم به کار برده نمی‌شوند؟ و اضافه بر این‌ها، آخر این کله متعفن و پوسیده (فیروزان) به چه مجوزی خود را در این همه طلاها پیچیده، و هر فرمانی را به هر بنده‌ای از بندگان خدا بدهد باید سر از پا نشناخته از او اطاعت کند و بندگی و بعودیت او را قبول کند در حالیکه او خودش نه از خدا و آفریدگار جهان آگاه است و نه از او اطاعت می‌کند؟!»

در حالیکه مغیره در همین فکرهای است، ناگاه فریاد خشن و آ«رانه فیروزان خطاب به مغیره سکوت تالار را می‌شکند و می‌گوید: «شما عرب‌ها از تمام مردمان روی زمین گرسنه‌تر [۱۶۵۸]و بدبخت‌تر و بی‌فرهنگ‌تر هستید، و اگر بیم آن نمی‌داشتم که خون کثیف [۱۶۵۹]و لاشه متعفن شما خاک پاک ایران زمین را آلوده می‌کند به افسران ارشد خویش دستور می‌دادم که در رأس یکصد و پنجاه هزار مرد جنگی به شما حمله کنند و در عرض یک ساعت تمام افراد سپاه شما را نقش زمین نمایند و حالا نیز اگر از جان خویش بیزار نیستند هرچه زودتر خاک ایران را ترک کنید» [۱۶۶۰]

مغیره نماینده سپاه اسلام بدون کمترین توجهی به این بلوف‌های نظامی با کمال تهور و متانت در جواب فیروزان می‌گوید: «سپاس به خدا و درود بر پیامبرش محمد جو بعد آنچه درباره عرب‌ها گفتی نسبت به ماقبل اسلام کاملاً‌درست است اما بعد از آنکه خدا بوسیله بعثت پیامبرش محمد جما را بدین اسلام هدایت کرد اوضاع به کلی تغییر کرد [۱۶۶۱]و ذلت و بدبختی ما به عزت و قدرت و خوشبختی مبدل گردید، و ما ماموریت داریم که امثل شما ستمگران از خدا بی‌خبر را از اریکه قدرت و حاکمیت به خاک مذلت پایین بیاوریم [۱۶۶۲]مگر اینکه در سرزمین شما کشته شویم».

مغیره پس از این پاسخ از جای خود برخاست و تالار فرماندهی را ترک نمود و به سوی سپاه اسلام برگشت و فیروزان پس از رفتن مغیره لحظه‌ای در سکوت فرو رفت و سپس چند مرتبه سرخود را بالا و پایین نمد و تلویحا [۱۶۶۳]به اطرافیان خویش فهماند که این عرب حرفش درست و حقیقت همان است که او گفت.

نعمان پس از برگشتن مغیره و شنیدن گزارش او، به منظور اتخاذ تصمیم شورایی [۱۶۶۴]را تشکیل داد، عمروبن معدی [۱۶۶۵]کرب نظر داد که بدون توجه به استحکامات نظامی به شهر حمله کنند، اما اکثریت با او مخالفت کرده و گفتند: «شجاعت باید در مقابل انسان‌ها باشد نه در برابر سنگ و آهن و استحکامات غیرقابل نفوذ» و طلحه‌بن خویلد گفت: «محاصره نظامی نیز فایده‌ای ندارد [۱۶۶۶]و برای بیرون آوردن آن‌ها از شهر چاره این است که چند دسته از سواره نظام ما از شهر نزدیک شوند و پس از مدتی درگیری با آن‌ها ناگاه در مقابل آن‌ها فرار کنند و سپاه ما نیز همزمان با هزیمت آن‌ها با یک عقب‌نشینی تاکتیکی به پشت این کوه‌ها و تپه‌ها منتقل شود، و سپاه ایران نیز به خیال تعقیب ما یکجا از حصار شهر بیرون می‌آید و رد قلب وسیع این صحراها در مقابل سپاه اسلام قرار می‌گیرد» اهل جلسه عموماً ‌این نظر را قبول کردند و وقتی دسته‌هایی از سپاه به سرکردگی قعقاع پس از مدتی جنگ و زد و خورد فرار کردند و گزارش به فیروزان رسید که سپاه اسلام عموماً از محل خویش حرکت کرده و فرار نموده‌اند، چون برای فرار آن‌ها توجیه معقولی پیدا نکردند اینطور حدس زدند و شایع کردند که حتماً خبر وفات امیرالمومنین به سپاه رسیده [۱۶۶۷]است و مسلمانان دچار اختلاف و نزاع گشته‌اند و در چنین شرایطی فرصت بسیار خوبی است که ارتش نیرومند ایران سریعاً را به پادگان‌های بصره و کوفه رسانیده و نیروهای مسلح را در تمام بین‌النهرین تار و مار کرده و مداین (پایتخت شاهنشاهی ایران) را، در این فرصت مناسب از تصرف اجانب خارج نمایند.

فیروزان، در همین رؤیاهای شیرین طی یک فرمان نظامی تمام نیروها را از دروازه‌ای که میخ‌های سه وشه را جمع کرده بودند از حصار شهر خارج و در رأس آن‌ها در تعقیب سپاه فراری راه بین‌النهرین را پیش گرفت. اما همینکه در انتهای دشت جنوبی به دامن کوه‌ها و تپه‌ها رسید ناگاه صدای تکبیر و خروج قهرمانان سپاه اسلام از سینه تپه‌های مجاور، سپاه ایران را به رعب و هراس انداخت و فیروزان یقین پیدا کرد که سپاه اسلام فرار نکرده است و شایعه وفات امیرالمومنین هم بی‌اساس بوده و بلکه سپاه اسلام با یک عقب‌نشینی تاکتیکی سپاه ایران را از پناه استحکامات شهر خارج کرده و در معرض حملات خویش قرار داده است. ناچار دستور می‌دهد سپاه در همان نقطه متوقف و صف‌آرایی را در مقابل دشمن آغاز کند [۱۶۶۸]، و نعمان بن مقرن نیز سپاه اسلام را صف‌آرایی می‌کند.

[۱۶۵۰]ـ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۹۳۵ و الفاروق عمر س، ج۲، ص۳۵ و البدایه و النهایه، ج۷، ص۱۰۹. [۱۶۵۱]ـ همان [۱۶۵۲]ـ همان [۱۶۵۳]ـ همان [۱۶۵۴]ـ همان [۱۶۵۵]ـ طبری، ج۵، ص۱۹۳۵ و الفاروق عمر س، ج۲، ص۳۴. [۱۶۵۶]ـ طبری، ج ۵، ص ۱۹۳۵ و الفاروق عمر، ج ۲، ص ۳۴. [۱۶۵۷]ـ اینکه مغیره این تصورات را داشته و با خود این مطالب را گفته است در هیچ کتابی نوشته نشده است اما با توجه به این مطلب که مغیره و امثال مغیره و یاران پیامبر جتحت تاثیر آیه‌های قرآن و فرموده‌های پیامبر جاز همه شک لهای استثمار و ستم و تفاوت‌های بیجای طبقاتی نفرت پیدا کرده‌اند این تصورات استنابط می‌گردد. [۱۶۵۸]ـ طبری، ج ۵ ۱۹۳۵ و ۱۹۳۶ و البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۱۰۹ و الفاروق عمر، ج ۲، ص ۳۴ و ۳۵ و حیاة عمر، ص ۲۷۵. [۱۶۵۹] همان [۱۶۶۰] البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۱۰۹ و طبری، ج ۵، ص ۱۹۳۶ و حیاة عمر، ص ۲۷۵ و الفاروق، ج ۲، ص ۳۵. [۱۶۶۱] همان [۱۶۶۲] همان [۱۶۶۳] در همین مراجع (البدایه و النهایه و طبری) نقل شده که فرمانده کل سپاه ایران به اطرافیان خویش گفت: «اَما وَاللهِ اَنَّ الاعْوَرَ لَقَد صَدَّقَكُ« ما في نَفْسِهِ»یعنی آگاه باشید به خدا این یک چشم آنچه در دل داشت صریحاً‌ به شما گفت. [۱۶۶۴] طبری، ج ۵، ص ۱۹۵۰ و البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۱۰۹ و حیاة عمر،‌ص ۲۷۶ و الفاروق عمر، ج ۲، ص ۳۶ الکامل، ج ۲، ص ۱۱ در ذیل آینده توضیح می‌دهیم که خود این مطلب نیز شایعه است و اگر سپاه ایران همچنین تصوری داشته باشد بر مبنای خبر از سپاه اسلام نبوده است. [۱۶۶۵] همان [۱۶۶۶] همان [۱۶۶۷] توجه فرمایید تمام کتاب‌هایی که این عقب‌نشینی تاکتیکی را نقل کرده‌اند مانند الفتوحات، الکامل، البدایه و النهایه و تاریخ طبری و حیات ‌عمر و الفاروق عمر و غیره هیچکدام نقل نشده که سپاه اسلام خبر وفات امیرالمومنین را منتشر کرد و تنها در ذیل زندگانی عمر، الکساندر مازاس، ص ۱۲۳ نوشته شده: «بعضی نوشته اند نعمان خبر وفات خلیفه را انتشار داد» و چون این مطلب در هیچ کتاب معتبر تاریخی وجود ندارد، پس شایعه‌ای است بی‌اساس تا بدین وسیله پیروزی مهم نهاوند را بر اساس دروغ (نعوذ بالله) یک یاز یاران پیامبر بنا کنند. [۱۶۶۸] طبری، ج ۵، ص ۱۹۵۲ و فتح‌الفتوح، شمس الدین سیدان، ص ۷۲ به نقل از تاریخ اعثم کوفی، ص ۱۰۵.