معرفی خالد بن ولید
خالد بن ولید یکی از جنگاوران بسیار شجاع و ورزیده قریش بود که در جنگهای بسیار شجاع و ورزیده بود در جنگهای بدر، احد و خندق در صف مشرکین قرار داشت و گرفتاریهایی را برای مسلمانان به وجود آورد [۵۷۸]و یک سال بعد از (حدیبیه) و دو سال قبل از فتح مکه حقانیت دین اسلام را درک کرد و علیرغم تهدیدات ابوسفیان و بقیه بزرگ مردان قریش با این جملهها مسلمان شدن خود را در مکه اعلام نمود:
«دیگر برای هر خردمندی روشن گردیده و جای هیچ تردیدی باقی نمانده است که محمّد جنه جادوگر است و نه شاعر، و کلامی که وی به مردم ابلاغ میکند یقیناً کلام پروردگار جانها است بنابراین هر کسی که داری عقل و خرد باشد باید از او پیروی کند [۵۷۹]».
خالد از مکه به مدینه مهاجرت کرد و در صحنههای جنگ، قدرت رزمی و مهارت خود را نشان داد و در جنگ موته پس از شهادت (زید بن حارث و جعفر بن ابیطالب) فرمانده سپاه اسلام گردید [۵۸۰]، و توانست با قدرت رزمی و تاکتیکهای حیرتانگیز جنگی، سپاه اسلام را از خطر حتمی سقوط نجات دهد و پیروزمندانه آن را به مدینه برگرداند، از طرف رسول الله جبه لقب (سیف الله: شمشیر خدا [۵۸۱]مفتخر گردید، و تا دم مرگ این لقب برای او باقی ماند. بیباکی و سرعت عمل و تاکتیکشناسی خالد،آیندهای را نوید میداد که خالد در امر جهانگشایی و آزادسازی کشورهای جهان، راه اسکندر کبیر را پیش بگیرد و هانیپال و ناپلئون [۵۸۲]را یدک بکشد! و ابوبکر صدیقسکه از ویژگیهای رزمی خالد به خوبی آگاه بود، او را در رأس بزرگترین و مجهزترین سپاههای یازدهگانه به قلع و قمع مدعیان نبوت کاذب و کشتار مرتدین مأمور نمود. و خالد، چنان که انتظار میرفت، در این مأموریت نظامی، سریعاً پیش میرفت و لانههای توطئه و ماجراجویی را یکی بعد از دیگری برمیانداخت و همیشه با ابوبکرسنیز در تماس بود و غنائم جنگی و اسرا را به خدمت او میفرستاد و برای حمله به هر منطقهای دستور لازم را از او دریافت میکرد. پیشرفت سریع و همه جانبه خالد در این همه صحنههای خونین جنگی علاوه بر این که رعب و هراس عجیبی را در دل دشمنان اسلام ایجاد کرده بود، ابوبکرسرا نیز بسیار مسرور و سپاهیان اسلام را روحیهای نیرومند بخشیده بود [۵۸۳]، اما در همین اثنا روزی فاروقسبا یک حالتی از نگرانی به حضور ابوبکرسمیرسد و پس از آن که به او میگوید که: «شمشیر خالد به گناه آلوده شده [۵۸۴]است مالک بن نویره، را به اتهام ارتداد کشته و برخلاف همه عرف و عادتها بلافاصله با زن او ازدواج کرده است» مصرانه به ابوبکرسپیشنهاد میکند که خالد را از سمت فرماندهی سپاه عزل کند، و ابوبکرسفوراً خالد را از جبهه به مدینه احضار میکند، و درباره قتل (مالک بن نویره) و ازدواج با همسرش، خالد را زیر بازجویی قرار میدهد، و خالد در مورد قتل مالک بن نویره ادعا میکند که وی مرتد شده بود، دلائلی را هم در جهت اثبات ارتداد او بیان میکند و قتل او را مجاز میشمارد، و در مورد ازدواج فوری با همسرش، خالد اعتراف میکند که عملی خلاف همه عرف و عادتها انجام داده است اما به هر حال مجاز بوده و خلاف احکام اسلام نبوده [۵۸۵]است، ابوبکرسچون امکان نداشت احساس و استنباط یک فرمانده را در مورد ارتداد یک نفر بدون دلیل قاطعی رد کند عذرهای او را در این مورد پذیرفت ولی در مورد ازدواج با همسر مالک که هنوز خون شوهرش خشک نشده ابوبکرسبرآشفت و شدیداً او را توبیخ کرد [۵۸۶]و خالد در حالی که از عواقب این امر و به ویژه از این که وزیر مشاور ابوبکرس، فاروق س، بار دیگر او را تعقیب کند، شدیداً میترسید از مجلس ابوبکرسخارج و به اردوگاه خود برگشت و منتظر اوامر مجدد ابوبکرسبود، در این اثنا ابو قتاده انصاری [۵۸۷]، که یکی از افسران سپاه خالد است همراه (متمم) برادر مقتول با فاروقسملاقات میکنند و قتاده یکی از دلایل ارتداد قوم مالک را (امتناع از دادن زکات) تکذیب کرد و درباره بقیه دلایل اظهار بیاطلاعی نمود ولی از خالد بدگویی کرد [۵۸۸]، فاروقسهمراه متمم و ابو قتاده به حضور ابوبکرسرسید، و در حالی که اشعار متمم در مرثیه برادرش احساسات او را برانگیخته بود و حرفهای قتاده او را نسبت به خالد بیشتر عصبانی کرده بود، مصرانه به ابوبکرسپیشنهاد کرد که خالد را از فرماندهی سپاه اسلام عزل کرده نماید [۵۸۹]، ابوبکرسبه دلایل زیر از قبول پیشنهاد فاروقسامتناع ورزید،
[۵۷۸]ـ تاریخ ابن اثیر، ج۱، ص۱۷۳، و ابن هشام، ج۲، ص۱۰۳، و طبری، ج۳، ص۱۰۳۳. [۵۷۹]ـ تاریخ ابن اثیر، ج۱، ص۲۰۷ و ابوبکر صدیق، هیکل، ج۱، ص۱۵۲. [۵۸۰]ـ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۱۷۱. [۵۸۱]ـ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۱۷۱ و ترجمه عین عبارت طبری این است: آن گاه پیامبر جفرمود: «خدایا خالد یکی از شمشیرهای توست و تو او را یاری میفرمایی». [۵۸۲]ـ ابوبکر صدیق، هیکل، ج۱، ص۱۵۱. [۵۸۳]ـ تاریخ ابن اثیر، ج۲، ص۴۴ و ۷۲ و الفتوحات الاسلامیه، سید احمد دحلان، ج۱، ص۹. [۵۸۴]ـ تاریخ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۶۳، و تاریخ جریر طبری، ج۴، ص۱۴۰۸ و ۱۴۰۹ و ابوبکر صدیق، هیکل، ج۱، ص۱۹۲ و ۱۹۳. [۵۸۵]ـ تاریخ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۶۳، و تاریخ جریر طبری، ج۴، ص۱۴۰۸ و ۱۴۰۹ و ابوبکر صدیق، هیکل، ج۱، ص۱۹۲ و ۱۹۳. [۵۸۶]ـ همان [۵۸۷]ـ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۴۱۰ و ۱۴۱۱ و تاریخ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۵۸. [۵۸۸]ـ همان [۵۸۹]ـ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۴۱۰ و ۱۴۱۱ و تاریخ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۵۸.