سیمای صادق فاروق اعظم عمر بن خطاب رضی الله عنه

فهرست کتاب

فاروق از جانب پیامبر با مردم بیعت می‌کند

فاروق از جانب پیامبر با مردم بیعت می‌کند

فاروق پایین پای پیامبر نشسته است و از جانب او با مردم بیعت می‌کند [۳۵۰]، نوبت بیعت زنان شد، هند زن ابوسفیان پیش آمد، پیامبر جفرمود با من بیعت کنید بر اینکه بخدا شریک نیاورید و دزدی نکنید، هند گفت اگر از مال ابوسفیان چیزی برداشته باشم نمی‌دانم بر من حلال است یا نه، ابوسوفیان که حاضر بود گفت: آنچه در گذشته برداشته‌اید بر تو حلال باد، در آینده برندارید! پیامبر در اینجا فهمید که [۳۵۱]هند جگرخوار اوست فرمود هند دختر عُتبه‌ای؟ هند جواب داد بلی، از گذشته در گذر که خدا از تو درگذرد [۳۵۲]، پیامبر ادامه داد: «و اینکه زنا نکنید»، هند گفت زن آزاد زنا نمی‌کند. پیامبرجادامه داد «وفرزندانتان را نکشید» هند گفت: فرزندانمان که کوچک بودند ما تربیت کردیم و بزرگ که شدند تو در بدر آن‌ها را کشتی، فاروق، با شنیدن جواب هند از فرط قهر و خشم نسبت به پررویی هند، و شاید مسرتی که از پیروزی حق بر باطل و یاد کشته‌شدگان فریش در بدر برایش حاصل شده، بشدت خنده‌اش گرفت [۳۵۳]، بگذار در حال گریه و پریشانی هند، فاروق بشدت بخندد، و از مشاهده پیروزی حق بر باطل مسرت خود را به قریش نشان دهد، زیرا همین هند در حال گریه و پریشانی فاروق در حادثه شهادت سیدالشهداء(حمزه) نه یک‌بار بارها خندید، قهقهه سرداد و همین قریش در روزهای کم‌قدرتی مسلمانان نه یک بار بلکه بارها به اشکال مختلف مسرت خود را نشان می‌دادند. بگذار همه هواپرستان، و همه از خدا بی‌خبران، و همه ستمگران در آن حالیکه در فساد و فحشاء و بیدادگری غرق هستند، قهقهه‌ خنده‌های آنان در فضاها طنین‌انداز شود اما یقین بدانند که روزی خدا خواهد آمد که در حال گریه و ناله و صدای سوختن استخوان آن‌ها نوای خنده استثمارشدگان و ستمدیدگان و زمزمه مسرت آن‌ها در فضاها طنین‌انداز می‌شود ﴿فَٱلۡيَوۡمَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنَ ٱلۡكُفَّارِ يَضۡحَكُونَ٣٤[المطففين: ۳۴].

[۳۵۰] اسلام شناسی دکترشریعتی، ص۳۰۹ و حین عبارت: « عمر پایین پاری منبر نشسته بود، و از جانب او با مردم بیعت می‌کرد...» این اثیر، ج۱، ص۲۹۹ و تاریخ جریر طبری، ج۳،‌ ص۱۱۹۰. [۳۵۱] طبری،‌ ج۳،‌ ص۱۱۹۰ و ابن اثیر، ج۱، ص۳۰۰. [۳۵۲] حیاة عمر، ص۴۲ و عین عبارت هند: «فاعف عما سلف عفالله عنك». [۳۵۳] اسلام شناسی دکترشریعتی، ص۳۰۹ و ابن اثیر، ج۱، ص۳۰۰ و تاریخ طبری،‌ ج۳،‌ ص۱۱۹۱.