بار دیگر فرار یزدگرد به خارج ایران
یزدگرد وقتی شنید که خاقان تمام سپاهیان خود را فراخوانده و با سپاه خود از جیحون گذشته و او را در برابر سپاه اسلام تنها گذاشته است، در یک حالتی از رعب و هراس به غلامان و نزدیکانش دستور داد که تمام خزاین شهر [۱۸۵۳]و تمام طلا و جواهراتی که از مداین، شهر به شهر با خود آورده بود و مدتها آنها را در مرکز این استان مرزی مخفی کرده بود همه را جمع و بستهبندی کنند، تا این بارهای طلا و جواهرات را برای ادامه دادن به زندگی شاهانه خود به کشور خاقان یا فغفور چین ببرد اما اهل شهر وقتی از قصد او باخبر شدند، شدیداًبر او اعتراض کردند و به او گفتند: «اگر بنا باشد که خزاین کشور ایران به دشمنان برسد بهتر است به دشمنی برسد که در میان ماست و بر ما حکومت میکند» و وقتی یزدگر با اعتراض آنها توجهی نکرد عموم اهل شهر مرو شاهجان بر او شوریدند و تمام خزاین و طلا و جواهرات را از تصرف او خارج [۱۸۵۴]کردند و یزدگرد ناچار با دست خالی و رنجیده خاطر از مرو خارج و همراه معدودی از سپاهیان خود به بلخ فرار کرد و بعد از چند روزی از جیحون رد و در ماوراءالنهر و فرغانه مقر حکومت خاقان پناه برد [۱۸۵۵].
پس از فرار یزدگرد تمام سر و صداها خاموش گردید و نمایندگان شهرهای غرب خراسان از جمله بَدَخشان و طخارستان و هرات و بلخ (در عمق خاک افغانستان فعلی) و شهر مرو (در عمق خاک جمهوری ارمنستان شوری سابق) به سوی احنف شتافتنند و با او قرارداد صلح منعقد نمودند و پرچم اسلام بر تمام آنها افراشته گردید و احنف در حالیکه سپاهیان اسلام در زیر همین پرچمها و در تمام سواحل غربی رود جیحو ن (آمودریا) از مرزهای جدید جهان اسلام حراست میکردند خبر این پیروزی را همراه خمس غنایم برای امیرالمومنین فاروق فرستاد، فاروق از خواندن این نامه بسی مسرور گردید و مطمئن گردید که بعد از تسلط سپاه اسلام بر تمام متصرفات شاهنشاهی ایران و بعد از به زانو درآمدن امپراتوری روم و طرد نیروهای آن در خاورمیانه عربی و در تمام افریقا، دیگر هیچ خطر خارجی وجود ندارد که پیروان دین اسلام را تهدید نماید، اما به نظر فاروق محتمل بود که یک خطر داخلی بر اثر تغییر روش مسلمانان [۱۸۵۶]و انحراف برخی از آنان از فرامین خدا و روش رسولالله جو پیدایش اختلاف و تفرقه در بین آنان، پیروان دین اسلام را به پراکندگی و نابودی و اضمحلال تهدید نماید [۱۸۵۷]و با توجه به این مسائل فاروق پس از وصول نامه مردم مدینه ار از مهاجر و انصار و غیره در مسجد جمع نمود [۱۸۵۸]و نامه احنف را برای آنان خواند و ضمن یک سخنرانی مفصل بعد از حمد و شکر خدا و درود بر پیامبر جدر رابطه با اوضاع رضایتبخش فعلی جهان اسلام و سپس در رابطه با نگرانیهایی که نسبت به آینده مسلمانان دارد چنین گفت:
«سپاس برای خدایی که وعده خود را به جا آورد و سپاهش را پیروز کرد، خدایی که محمد جرا برای هدایت جهان بشریت برانگیخت، و به پیروانش وعده داد که خیر و سعادت این جهان و آن جهان را به آنان عطا فرماید و خدا فرمود: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ٣٣﴾[التوبة: ۳۳ و الصف: ۹] و آگاه باشید که خدا رژیم مجوسی را یکباره سرنگون کرد و جمعیت آنان را متلاشی نمود، و از کشور خویش یک وجب [۱۸۵۹]را دارا نمیباشند که به وسیله آن بتوانند ضرری به مسلمانان برسانند و آگاه باشید که خدا به این خاطر شما را وارث زمینها و شهرها و داراییها و فرزندان آنها نمود تا شما را آزمایش کند که رفتار و کردار شما چطور خواهد بود، پس سعی کنید با یک حالتی از تقوا و ترس از خدا فرمانهای خدا را اجرا کنید تا خدا آنچه وعده داده به شما عطا فرماید، به هیچ وجه روش خود را تغییر ندهید و الا خدا قوم دیگری را به جای شما مینشاند و من درباره امت اسلام از هیچ چیز نگران نیستم مگر اینکه از ناحیه خودشان و اختلاف [۱۸۶۰]داخلی بلایی بر سر آنها بیاید».
[۱۸۵۳] همان [۱۸۵۴] الکامل، ج ۳؛ ص ۳۶ و طبری، ج ۵، ص ۲۰۰۲. توجه: در الکامل گفته شده که اهالی شه رآ» خزاین را به احنف دادند و با صلحی که با سپاه اسلام کردند از زمان سراها خیلی مرفهتر و شادمانتر شدند، و مطلب دیگر اینکه شبلی نعمانی دانشمند محقق در کتبا خود الفاروق، ج ۲، ص ۲۱۴، قضیه اسرات دختران یزدگرد را در عصر فاروق با دلایل قطعی تکذیب میکند و میگوید تنهازمخشری در بیعالابرار و ابن خلکان به نقل از زمحشری آن را نقل کرده سات و اساسرت خانواده یزدگرد، بعداز کشتن یزدگرد در سال سیهجری و در عصر عثمانبن عفان اتفاق افتاده است و به علاوه به هنگام فتح شهرهای فارس در سال ۱۷ حسین دوازده ساله بود و آن بهای بسیار هنگفتی که برای دختر یزدگرد گویا مقرر کردهاند علی مرتضی با اینهمه زهد و کم ثروتی تونایی پرداخت آن را نداشته است مراجعه فرمایید». [۱۸۵۵] مرجع سابق [۱۸۵۶] الکامل، ج ۳، ص ۳۷۷. [۱۸۵۷] مرجع سابق [۱۸۵۸] الکامل و البدایه، و طبری. [۱۸۵۹] مرجع سابق. [۱۸۶۰] الکامل و البدایه، و طبری.