ترحم و عطوفت فاروقسبا نزدیکان
۱ـ فاروقسنسبت به فرزندانش: اعم از دختر و پسر مهر و عطوفت زیادی داشت نخستین فرزند او پنج سال قبل از بعثت [۲۷۲۶]به دنیا آمد و نام او حفصه بود و فاروقسبه خاطر ابراز عطوفت با این نخستین فرزند، کنیه خود را [۲۷۲۷](ابوحفص) و خود را پدر حفصه خواند، و بعد از اسلام و در زمان خلافت خود، برخلاف عادت اشراف عرب، پسر کوچکش را در آغوش میگرفت و چند مرتبه او را [۲۷۲۸]میبوسید، و در اثنای نوشتن ابلاغ فرمانداری برای شخصی چون آن شخص از رفتار فاروقستعجب کرد و گفت: «من هرگز فرزندان خود را نبوسیدهام [۲۷۲۹]» فاروقسعصبانی شد و دستور داد ابلاغ فرمانداری او را پاره کنند و به حاضرین گفت: «کسی که نسبت به فرزندان خود مهر و عطوفت نداشته باشد چگونه نسبت به فرزندان مردم اهل ترحم خواهد بود و کسی که نسبت به مردم اهل ترحم و محبت نباشد شایسته مقام فرمانداری نیست [۲۷۳۰]».
۲ـ فاروقسنسبت به خواهر و برادران خویش دارای مهر و عطوفت زیادی بود، و قبل از اسلام خود در روزهایی که با دین اسلام به شدت مبارزه میکرد، و داماد مسلمانش را به زمین کوبید، و خواهر مسلمانش در حال دفاع از شوهرش زخمی برداشت، و فاروقسقطرههای خون خواهرش را دید، به کلی متأثر گردید [۲۷۳۱]و مهر و عاطفهاش جوشید، و آتش قهر و غضب او را خاموش کرد و در یک حالتی از ندامت و دلجویی با [۲۷۳۲]خواهرش بحث کرد و منتهی به اسلام او گروید [۲۷۳۳].
فاروقسدو برادر (یکی زید پدری و مادری [۲۷۳۴]و دیگری برادر مادری) داشت، و به حدی آنها را دوست میداشت که هرگاه در قلب شبها به یاد آنها میافتاد، از درازی این شبها گله میکرد: «یا طُولِها مِنْ [۲۷۳۵]لَیلَةٍ!!»و در سحرگاه به محض این که نمازش را میخواند بلافاصله به دیدن آنها میشتافت و آنها را در آغوش میگرفت [۲۷۳۶]و وقتی برادرش (زید) [۲۷۳۷]در جنگ هولناک یمامه به درجه شهادت رسید فاروقساز شدت غم و تأثر به حالت بیهوشی درآمد و بعد از گذشت چند سال از شهادت او روزی مرد کوتاه قدی به نزد فاروقسآمد و شعرهایی که در مرثیه برادر خود سروده بود برای فاروقسخواند و شهادت زید به یاد فاروقسآمد و فاروقسدر حالی که به شدت گریه میکرد، میگفت: «ای کاش من هم مثل [۲۷۳۸]شما میتوانستم شعر بگویم و شعرهایی را در مرثیه برادرم (زید) میگفتم!»
۳ـ فاروقسدر میان افراد خانواده نه تنها نسبت به فرزندان و برادران و خواهران خود که آزاری از آنها ندیده بود، نهایت محبت و عطوفت را داشت بلکه نسبت به پدرش (خطاب) [۲۷۳۹]نیز که از دست او کتک بسیار خورده بود و خشونتهای زیادی هم از او دیده بود، باز نهایت محبت و عطوفت و ارادت را داشت و در حال حیات از خدمت و احترام او کوتاهی نمیکرد [۲۷۴۰]و بعد از مرگ نیز همواره از او به نیکی یاد میکرد و تا روزی که رسولالله جصریحاً او را منع نمود همواره به سر پدرش قسم یاد میکرد و میگفت: «بِاَبي [۲۷۴۱]= به پدرم سوگند».
[۲۷۲۶]ـ فتح الباری، ج۷، ص۳۴، به نقل اخبار عمرف ص۲۹۶ و عبقریات، عقاد، ص۶۷۶ و عین عبارت: «وَ حَفْصَةٌ اَكْبَرُ اَوْلادِهِ وَ هِيَ الَّتي كَنّي اَبا حَفْصٍ بِاسْمِها» [۲۷۲۷]ـ همان [۲۷۲۸]ـ عبقریات، ص۶۷۵ و اخبار عمر، ص۱۴۰، به نقل از نزهه المجالس، ج۲، ص۶۹ و ابن الجوزی، ص۱۰۴ و ۱۰۵. [۲۷۲۹]ـ عبقریات، ص۶۷۵ و اخبار عمر، ص۱۴۰، به نقل از نزهه المجالس، ج۲، ص۶۹ و ابن الجوزی، ص۱۰۴ و ۱۰۵. [۲۷۳۰]ـ همان [۲۷۳۱]ـ ابن هشام، ج۱، ص۲۱۵ و اخبار عمر، ص۱۹ و ابن الجوزی، ص۹ و ابن اثیر، ج۱، ص۹۵. [۲۷۳۲]ـ همان [۲۷۳۳]ـ همان [۲۷۳۴]ـ اخبار عمر، ص۴۰۲. [۲۷۳۵]ـ اخبار عمر به نقل ابن الجوزی، ج۱، ص۳۴۶ و ج۲، ص۱۶۶. [۲۷۳۶]ـ اخبار عمر به نقل ابن الجوزی، ج۱، ص۳۴۶ و ج۲، ص۱۶۶. [۲۷۳۷]ـ عبقریات، عقاد، ص۴۹۷. [۲۷۳۸]ـ همان [۲۷۳۹]ـ عبقریات، عقاد، ص۶۷۴ و اخبار عمر، ص۳۳۸، به نقل از الفایق، ج۱، ص۸ و به نقل از صحیحین. [۲۷۴۰]ـ همان [۲۷۴۱]ـ همان