فصل یازدهم: زنگهای خطر داخلی
امیرالمؤمنینساز جابیه به مدینه برمیگردد و شبها و روزهایی را به آرامش فکر میگذرانند که زنگهای خطر توطئه دشمنان نه در جبهه شرق و نه در جبهه شمال به صدا درنیامدهاند و در رابطه با خارج جهان اسلام خطری را احساس نمیکند اما ناگاه این آرامش خاطر او به هم خورده و در داخل جهان اسلام از چندین نقطه زنگهای خطر به صدا درمیآیند!! و اخبار زیر مبنی بر پوسیدگی برخی از نظامیان و ضعف اخلاقی دو نفر از فرماندهان برجسته سپاه اسلام به او میرسند، و امیرالمؤمنینسدر حالی که این خطر داخلی را از خطر خارجی هولناکتر میشمارد با قدرت و قاطعیت تمام این پوسیدگی و ضعف را برطرف و سپاه اسلام را کاملاً تصفیه کرده و آن را از هر نوع سقوط اخلاقی مصون میدارد و اخباری که به او رسیده است عبارتند از:
۱ـ ابوعبیده [۱۲۲۰]، فرمانده کل سپاه اسلام در جبهه شمالی ضمن نامهای به امیرالمؤمنینسگزارش داده، که جمعی از سپاهیان جوان در برخی از شهرهای شام مشروب را به دست آورده و نوشیدهاند و به هنگام بازجویی گفتهاند ما در نوشیدن مختار هستیم [۱۲۲۱]زیرا خدا در قرآن میفرماید ﴿فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ٩١﴾[المائدة: ۹۱] آیا شما به این عمل خاتمه نمیدهید؟ امیرالمؤمنینسپس از مشورت با اصحاب پیامبرجبه ابوعبیده دستور میدهد، فوراً آنها را در محلی جمع و با شمشیرهای عریان آنها را محاصره نظامی کرده و در یک کلام از آنها بپرسید «آیا مشروب را حلال میدانی یا حرام؟» و اجازه چانهزدن به آنها ندهید و اگر گفتند حلال میدانیم گردن آنها را بزنید و اگر گفتند حرام میدانیم فوراً هر یک را هشتاد تازیانه بزنید [۱۲۲۲]» و ابوعبیده فرمان امیرالمؤمنینسرا اجرا کرده و به حدی همراه تهدید و ارعاب آنها را مجازات میکند که دیگر احدی خیال نوشیدن مشروب را نخواهد کرد و زنگ این خطر پوسیدگی و هواپرستی در میان سپاه اسلام به کلی خاموش میگردد [۱۲۲۳].
۲ـ از جبهه شرق، پاگان بصره، به امیرالمؤمنینسگزارش شد، که استاندار بصره، مغیره بن شعبه [۱۲۲۴]با زن نامحرمی به نام امجمیل که برای کاری به منزل او مراجعه کرده است، همبستر شده است و چهار نفر حاضرند بر این امر شهادت بدهند امیرالمؤمنینسبا یک فرمان کوتاه فوراً مغیره را عزل و همراه شهود او را به مدینه احضار [۱۲۲۵]و ابوموسی اشعری را به جای او نصب میکند [۱۲۲۶]و وقتی مغیره همراه شهود به مدینه جلب و به شدت زیر بازجویی امیرالمؤمنینسقرار گرفت [۱۲۲۷]و مغیره این قضیه را به کلی انکار کرد و گفت: فقط با زن و همسر خودم همبستر شدهام و نصاب شهود هم تکمیل نبود، امیرالمؤمنینساز سنگسار کردن او خودداری کرد و در مقابل شهود را با تازیانه خود زد [۱۲۲۸]، و وقتی در این اثنا مغیره گفت: انتقام مرا از اینها بگیرید، امیرالمؤمنینسبه شدت بر او فریاد کشید و به او گفت: خاموش باش خدا نفس تو را خاموش کند، اگر نصاب شهود تکمیل میبود به خدا همین حالا تو را سنگسار میکردم [۱۲۲۹]» و همین تردید و ارعاب موجب گردید که زنگ خطر ضعف اخلاقی به کلی در جبهه شرقی و در میان سپاهیان اسلام خاموش گردد.
۳ـ صدای زنگ خطر خودمحوری و خیرهسری یکی از سرداران سپاه اسلام در جبهه شمال به گوش امیرالمؤمنینسرسید و اگر با قدرت و قاطعیت این صدا را خاموش نمیکرد ممکن بود همین صدا قویتر و سرداران دیگر با او همصدا و اوامر حکومت مرکزی بیاثر و انفجار و شورش و انقلابی ایجاد گشته و عین ماجراهایی که در اواخر خلافت عثمان و علیباتفاق افتاد در زمان عمر بن خطابسنیز اتفاق بیفتد و در شرایطی که هنوز ارتشهای ایران و روم با کمال قدرت درصدد حمله به سپاه اسلام هستند، جهان اسلام بر اثر شورشهای داخلی و ضعف حکومت مرکزی در درون خویش متلاشی و نابود و به تصرف ارتشهای ایران و روم درآید و خورشید مشعشع هدایت قرآن به چاههای عمیقی کشیده شود، به همین جهت صدای زنگ این خطر (خودمحوری سرداران سپاه) در زمان فاروق اعظمسهرگاه طنینانداز میگردید، بیش از صدای هر زنگ خطر دیگری برای او گوشخراش و فوراً با قدرت و قاطعیت این صدا را خاموش میکمرد و یکی از بارزترین نمونههای آن همین مطلبی است که حالا به شرح آن میپردازیم: و مربوط به معروفترین سردار سپاه اسلام (خالد بن ولید) است.
[۱۲۲۰]ـ الکامل، ج۲، ص۵۵ و طبری، ج۵، ص۱۹۱۱. [۱۲۲۱]ـ همان [۱۲۲۲]ـ الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۵۵۵. [۱۲۲۳]ـ البدایه و النهایه، ج۷، ص۸۱ و الکامل، ج۲، ص۵۴۱ و طبری، ج۵، ص۱۸۸۰ و ۱۸۸۱. [۱۲۲۴]ـ همان [۱۲۲۵]ـ البدایه و النهایه، ج۷، ص۸۲ و الکامل، ج۲، ص۵۴۱. در همین دو مرجع این فرمان عزل و نصب را به عنوان کوتاهترین فرمان چنین نقل کردهاند: «اما بعد فانه بلغنی نبا عظیم فبعثت اباموسی امیراً فسلم ما فی یدک و العجل». [۱۲۲۶]ـ البدایه و النهایه، ج۷، ص۸۲ و الکامل، ج۲، ص۵۴۱ و طبری، ج۵، ص۱۸۸۲ و ۱۸۸۳. [۱۲۲۷]ـ همان توجه: در طول تاریخ مهمترین عامل سیاهروزی ملتها و حتی سرنگونی حکومتها همواره سه عامل بودهاند اول بیعدالتی و ستمگری رئیس حکومت و دوم خودمحوری فرماندهان و فرمانروایان و سوم دیوانسالاری و آغابالاسری کارمندان دولت و فاروق اعظمسدر عین این که خود عادل بود از رشد آن دو عامل دیگر نیز به شدت جلوگیری نمود و این کتاب آینه تمامنمای همین حقایق است و هدف از نوشتن آن نیز همین امر بوده است، ابوبکرسدر مورد اعزام اسامه به محض این که یک حالتی از خودمحوری را در عمرسمشاهده کرد ریش او را محکم در دست گرفت و او را تنبیه کرد و عمرسبه محض مشاهده حالتهایی از خودمحوری در مورد خالد و عمرو بن عاص و معاویه فوراً آنها را تنبیه میکند و کسانی که این عمل را دیکتاتوری مینامند معنی نظام و دیکتاتوری را نمیفهمند. [۱۲۲۸]ـ همان [۱۲۲۹]ـ همان