سیمای صادق فاروق اعظم عمر بن خطاب رضی الله عنه

فهرست کتاب

عمر به منزل دامادش و خواهرش حمله می‌کند (قبل از اسلام آوردن عمر این اتفاق رخ داده است)

عمر به منزل دامادش و خواهرش حمله می‌کند (قبل از اسلام آوردن عمر این اتفاق رخ داده است)

فاطمه و شوهرش (سعید) که زیر برق شمشیر، و شراراه‏های خشم این مرد تنومند وحشت زده شده‏اند، به او می‏گویند: شما چیزی نشنیده‏ای (ما سَمِعتَ شَیئاً) [۱۵۶]و عمر که خشم گلویش را گرفته جلوتر رفته و بر آن‌ها فریاد می‏کشد: «از این حرف‌ها بس کنید، بخدا گزارش (نُعَیم) [۱۵۷]، که در راه به من گفت، کاملاً صحیح است و شما هر دو مسلمان شده‏اید» عمر در حالی که خشم سراسر وجودش را فرا گرفته است بار دیگر فریاد می‏کشد: «پس قبایل دیگر چطور! در حالی که افراد قبیله من و حتی خویشان نزدیک من خواهرم، دامادم!!» در این لحظه عمر از شدت خشم به نقطه انفجار رسیده و به (سعید) حمله می‌کند و اور ا به زمین می‏کوبد، و فاطمه زیر فشار احساسات همدینی و عاطفه همسری، سریعاً خود را به عمر رسانیده تا شوهرش را از خطر نجات دهد، اما عمر مشت محکمی را بر سر او زده است که خون از سرش جای و چهره وحشت زده فاطمه در لای موهای ژولیده و آغشته به خون، نمایان می‌گردد [۱۵۸]و این اُعجوبه زورمند و مقتدر را، در مقابل ایمان خویش، یک موجود حقیر و ناچیز می‏دانند و هر دو با صدای رسا بر او فریاد می‏کنند که: »آری، ما مسلمان شده‏ایم و تو هم هر چه از دستت بر می‏آید کوتاهی مکن» و عمر در حالی که صلابت و قدرت مقاومت پیروان دین جدید بار دیگر بصورت معمای لاینحلی در جلو چشم او جلوه نموده است، و از طرف دیگر مشاهده جریان خون بر سر و صورت خواهر بیچاره و بی دفاعش عاطفه و ترحم شدید او را بیدار کرده است از خشونت خویش پشیمان گشته و با لحنی آرام و تا حدی دلجویانه به خواهرش می‌گوید: «آن صحیفه‏ای که می‏خواندی به من بدهید تا ببینم آنچه محمد آورده است چیست؟» [۱۵۹]فاطمه در حالی که از تغییر حرف و حالت عمر بر شهامتش افزوده است، با لحن درشتی، به او می‌گوید: «ما به تو اطمینان نداریم که این صحیفه را به تو بدهیم» و پس از آنکه عمر با قسم خوردن، آن‌ها را مطمئن می‌کند که بعد از مطالعه صحیفه را به آن‌ها پس می‏دهد، آن صحیفه را بدست او می‏دهند، [۱۶۰]و عمر که با بی تابی صحیفه را ورق می‏زند، تا ببیند چه مطالبی در آن نوشته شده است، ناگاه در آغاز یک صفحه، که سرآغاز یکی از سوره‏ها است، توجهش را متمرکز کرده است و با تأنی و دقت کامل خواند:

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ

﴿طه١ مَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لِتَشۡقَىٰٓ٢ إِلَّا تَذۡكِرَةٗ لِّمَن يَخۡشَىٰ٣ تَنزِيلٗا مِّمَّنۡ خَلَقَ ٱلۡأَرۡضَ وَٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلۡعُلَى٤ ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥ لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَا وَمَا تَحۡتَ ٱلثَّرَىٰ٦ وَإِن تَجۡهَرۡ بِٱلۡقَوۡلِ فَإِنَّهُۥ يَعۡلَمُ ٱلسِّرَّ وَأَخۡفَى٧[طه: ۱-۷]

«ما قرآن را بر تو فرو نفرستاده‏ایم تا در رنج بیفتی، جز تذکر کافی برای آنکه از خدا می‏ترسد، (قرآن) فرستاده کسی است که زمین و آسمان‌های بالا را آفریده است، آن خدای مهربانی که بر تخت حاکمیت بر همه جهان‌ها تسلط یافته است و تمام آنچه در آسمان‌ها و در زمین و در بین آن‌ها و زیر خاک است، از آن خدای مهربان است.

و اگر به آواز بلند سخن بگویی، همانا او از حرف‌های سری و خفی تر نیز (خیال‌ها) آگاه است، خدا که جز او خدایی وجود ندارد دارای زیباترین نام‌ها و نشانه‏ها است».

[۱۵۶] عبقریه عمر، عقاد، ص:۵۳۸. [۱۵۷] ابن اثیر، ج۱، ص:۹۵ و ابن الجوزی، ص:۹ و فاروق اعظم، هیکل، ج۱، ص:۴۲. [۱۵۸] ابن هشام، ج۱، ص:۲۱۵ و اخبار عمر، ص:۱۹ و حیاة عمر، ص:۱۹ و الفاروق، شبلی نعمانی، ج۱، ص:۳۷. [۱۵۹] ابن الجوزی، ص:۹ و ابن اثیر، ج۱، ص:۹۵. [۱۶۰] ابن هشام، ج۱، ص:۲۱۵ و تاریخ خمیس، ج۱، ص:۲۹۵ و الروض الانف، ج۱، ص:۲۱۷ به نقل اخبار عمر، ص۲۰، توجه: برخی از مورخین (سبح لله...)و برخی از (اذا الشمس كورت...)نوشته‏اند.