دوشنبه، روز وفات پیامبر ج
سحرگاه روز دوشنبه است [۴۷۰]، و در همان حالی که مسلمانان به امامت ابوبکرسنماز صبح میخوانند، پیامبر جپرده در عایشه را بالا میزند، و از این که مسلمانان را با صفوف منظم در حال نماز میبیند تبسم شادی بر لبان او ظاهر میگردد، و ابوبکرسکه احساس میکند پیامبر جبرای نماز به مسجد میآید از محل خویش عقب میرود، و صفها نیز از احساس شادی که پیامبر جبرای نماز به مسجد میآید نزدیک به هم بخورد، اما پیامبر جبا دست خویش اشاره میفرماید که با همین حال نماز خود را به پایان برسانند [۴۷۱]و پرده را پائین انداخته و به اتاق عایشهلبرمیگردد. [۴۷۲]مسلمانان نماز صبح را به پایان میرسانند، و با یک حالتی از شادی که بیماری پیامبر جرو به بهبودی است، از مسجد خارج میشوند، ابوبکرساز پیامبر جاجازه میگیرد که به (سُنْحْ) در حوالی شهر بود و عمرسو علی س [۴۷۳]دنبال کار خویش میروند، اما بعد از گذشت ساعتها، بار دیگر بیماری پیامبر جشدت یافت، و در حوالی [۴۷۴]ظهر، عقربههای ساعت زمان، برای نواختن هولناکترین زنگ خطر! به هم نزدیک شدند، زمان ساکت، و هستی خاموش، و مَلَأ اعلی، در آسمان بام خانه عایشه در حالت انتظار، ناگهان آخرین کلمه وداع پیامبر جاز این جهان و پیوستن به رفیق اعلی. «بَلِ الرَّفیقُ الْأَعْلی»وفات رسول الله را اعلام نمود، [۴۷۵]و شدت گریه و زاری همسران او، این خبر وحشتناک را به مسجد و از مسجد به تمام شهر و اطراف آن رسانید، هولناکترین زنگ خطر به صدا درآمده است که طنین آن نه تنها دلهای مسلمین را میگدازد، بلکه نجد و حجاز و یمن و تمام عربستان را به کوه آتشفشانی مبدل میکند، که در تمام نقاط حساس آن دود غلیظ نفاق و مواد گداخته کفر همراه شرارههای آتش جنگ به سوی مدینه پرتاب میگردد و با انتشار این خبر در شهرهای مکه [۴۷۶]و طائف علیه اسلام شورشهایی برپا میشود و در اطراف شهر مدینه نیز، عشایر و ایلات و همه زورمداران ضربت خورده، برای حمله به مدینه مزدور میگیرند و سپاه جمعآوری میکنند و در چهار نقطه حساس عربستان، در یمن اَسْوَد و غَطْفان طُلَیحَه [۴۷۷]هر یک با سپاه مجهز خویش و همراه انبوهی از گروههای از دین برگشته و مرتدین عرب به تخریب شهر مدینه و انهدام پایگاه اسلام و قتل عام مسلمانان تصمیم گرفتهاند، و سپاه سه هزار نفری اسامه، که به فرمان پیامبر جبه خارج مرزهای حجاز اعزام گردیده است در کی حالت بلاتکلیفی به داخل شهر برگشته است.
[۴۷۰]ـ صحیح بخاری، شرح قسطلانی، ج ۶، ص ۴۶۸، و کامل ابن اثیر، ج، ص ۴۰۱ و تاریخ جریر طبری، ج ۴، ص ۱۳۲۵. [۴۷۱]ـ همان [۴۷۲]ـ همان [۴۷۳]ـ حیاه محمد، هیکل، ص ۵۰۳، البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۲۴۴. [۴۷۴]ـ ابن اثیر، ج ۱، ص ۴۰۳. [۴۷۵]ـ قسطلانی، ج ۶، ص ۴۷۳، و ابن اثیر، ج ۱، ص ۴۰۲، و طبری، ج ۴، ص ۱۳۲۶. [۴۷۶]ـ ابن اثیر، ج ۱، ص۴۰۴، و ابن هشام، ج ۲، ص ۴۳۵، و بامداد اسلام تألیف دکتر زرکوب، ص ۷۲. [۴۷۷]ـ تاریخ طبری، ج ۴، ص ۱۳۷۰.