فرمان عزل و مجازات خالد بلال مأمور اجرای فرمان امیرالمؤمنینس
و امیرالمؤمنینستصمیم میگیرد که خالد را از تمام پستهای دولتی، چه نظامی و چه کشوری، عزل نماید و در مقابل این خیرهسری و خودخواهیها، او را طوری مجازات کند که هیچ کدام از سرداران دیگر جرئت بیاعتنایی نسبت به حکومت مرکزی و اوامر امیرالمؤمنینسرا نداشته باشند و صدای این زنگ خطر در تمام جهان اسلام خاموش گردد، و برای این منظور حامل نامهای [۱۲۴۰]را: (بلال) همراه فرمان عزل و مجازات خالد به مرکز فرماندهی کل سپاه در جبهه شام به نزد ابوعبیده اعزام میدارد و ابوعبیده [۱۲۴۱]فوراً خالد را از قنسرین [۱۲۴۲]به مرکز فرماندهی احضار و در اختیار بلال قرار میدهد،
و بلال طبق دستور امیرالمؤمنینسبه حضور فرمانده کل سپاه و جمع دیگری از فرماندهان نظامی از خالد بازجویی به عمل آورد و از او پرسید: «وجه هنگفتی را که به اشعث دادهای از کجا آوردهای؟ [۱۲۴۳]» خالد به سؤال بلال پاسخ نداد و بلال از جای خود برخاست و خطاب به خالد گفت: «من اوامر امیرالمؤمنینسرا درباره تو اجرا میکنم» آن گاه دستار خالد را از سرش برداشت و بعد کلاهش را نیز برداشت و دستار را به گردن و دست خالد بست و بار دیگر از خالد بازجویی کرد و از او پرسید بگو ببینم وجه هنگفتی را که به اشعث دادهای از دارایی خاص خودت یا از غنایم اسلامی بوده است؟ خالد ناچار گردید که جواب بدهد و گفت: «از دارایی خودم بوده است [۱۲۴۴]» بلال پس از دریافت جواب به دست خود کلاه و دستار پیچیده را از سر خالد جدا و او را آزاد کرد [۱۲۴۵]، و ابوعبیده حکم عزل خالد را از تمام پستهای دولتی به ابلاغ نمود و او را برای حساب به نزد امیرالمؤمنینسفرستاد [۱۲۴۶]و در نتیجه محاسبه خالد طبق اعتراف خویش بیست هزار درهم [۱۲۴۷]، معادل دو هزار مثقال طلا، بدهی پیدا کرد و امیرالمؤمنینساین وجه را از او گرفت و به بیتالمال واریز نمود و چون عزل و مجازات مفاصه حساب خالد، در جهت مصلحت کلی حاکمیت اسلام، و جلوگیری از هرج و مرج داخلی و خودسری و خودمحوری سرداران قدرتمنمد بوده، و مبنی بر عداوت و اغراض شخصی نبود، امیرالمؤمنینسبعد از مفاصه حساب معادل وجهی را که از خالد ضبط کرده بود به او پس [۱۲۴۸]داد، و علاوه بر این که در حضور او سوگند یاد کرد که تو نزد من عزیز و گرامی هستی و از ته قلب تو را دوست دارم و از این به بعد از من گله نخواهید داشت طی نامههای مشابهی به همه استانها و شهرستانها اطلاع داد، که من خالد را به خاطر هیچ خیانتی که مستوجب خشم من شود عزل نکردهام [۱۲۴۹]، و بلکه به این خاطر او را عزل کردم که صیت و آوازه پیروزیهای او در جبهههای شرق و شمال فضای ذهن مسلمانان را به حدی فراگرفته بود که بیش از اندازه بر او متکی بوده و او را تعظیم مینمودند [۱۲۵۰]و نگران شدم که وجود او موجب اغوا و فریب مردم و سبب شورش و بلوا و بینظمی در حاکمیت اسلام گردد، و با عزل او خواستم به مردم بفهمانم که تمام کارها در دست خدا هستند و مسلمانان به جای اتکا به افراد مخصوص بر خدا توکل نمایند.
البته این اقدام حکیمانه فاروق اعظمسگوشمالی بود که صدای زنگ خطر خودسریها و خودمحوریها را در تمام جهان اسلام خاموش کرد و فرماندهان و استانداران مقتدی هم چون عمرو بن عاص و معاویه و قعقاع و سعد بن وقاص و غیره هرگز جرئت نکردند سوداهای نافرمانی و خودمحوری را در سر بپرورانند و مانند دوران آخر خلافت عثمانسهیچ اثری از شورش و بینظمی و نافرمانی مشاهده نگردید و در همان زمان نیز تمام کسانی که از شم مسائل سیاسی بهرهای داشتند و در جامعهشناسی آن عصر اطلاعاتی داشتند، اقدام داهیانه و توجیه حکیمانه فاروقسرا پسندیدند و بر کار او ایراد نگرفتند به استثنای خالد که طرف اصل قضیه بود و به استثنای ابوعمر [۱۲۵۱]عموزاده خالد و مسلمان سادهاندیش که با استفاده از کمال آزادی رأی که فاروقسبه مردم داده بود، در شهرک جابیه به امیرالمؤمنینسگفت [۱۲۵۲]: «من توجیه و عذر تو را قبول نمیکنم زیرا تو شخصیتی را از کار برکنار کردی که رسولاللهجاو را بر سر کار آورده بود، و پیامبر جشمشیری را به غلاف کشیدی که پیامبر جاو را از غلاف بیرون کشیده [۱۲۵۳]بود، و بنایی را تخریب نمودی که پیامبر جآن را تأسیس کرده بود و به علاوه رعایت حق خویشاوندی را نکردی [۱۲۵۴]، و آشکارا بر عموزادگان خود حسد بردی [۱۲۵۵]» امیرالمؤمنینسبا توجه به اصل آزادی رأی در حالی که لهیب آتش خشم این جوان سپاهی را از شرارههای چشمانش احساس میکرد در نهایت خونسردی و آرامی همه اتهامات وارده را به این چند جمله پاسخ داد و به او گفت: «تو از خویشان خیلی نزدیک خالد هستی [۱۲۵۶]، و جوان کمتجربه و سادهاندیشی نیز میباشی و من کاملاً به تو حق میدهم که به خاطر عموزادهات از من عصبانی شدهای [۱۲۵۷]».
[۱۲۴۰]ـ الکامل، ج۲، ص۵۳۶ و البدایه و النهایه، ج۷، ص۸۰ و طبری، ج۵، ص۱۸۷۷ و الفاروق عمر س، ج۱، ص۲۷۳ و حیاة عمر س، شبلی، ص۲۲۱. [۱۲۴۱]ـ همان [۱۲۴۲]ـ همان [۱۲۴۳]ـ الکامل، ج۲، ص۵۳۶ و طبری، ج۵، ص۱۸۷۷ و حیاة عمر س، شبلی، ص۲۲۲ و البدایه و النهایه، ج۷، ص۸۰ و الفاروق عمر س، هیکل، ج۱، ص۲۷۳. [۱۲۴۴]ـ همان [۱۲۴۵]ـ همان [۱۲۴۶]ـ همان [۱۲۴۷]ـ طبری، ج۵، ص۱۸۷۸ و الکامل، ج۲، ص۵۳۷ و البدایه و النهایه، ج۷، ص۸۱ و عبقریه عمر س، عقاد، ص۶۶۷ و الفاروق عمر س، ج۱، ص۲۷۹. در این مرجع اخیر این روایت را صحیح شمرده که امیرالمؤمنینسوجه ضبط شده را به خالد پس نداد و در همه روایات وجوه باقی مانده دارایی خالد شصت هزار درهم (معادل شش هزار مثقال طلا) بوده است. [۱۲۴۸]ـ همان [۱۲۴۹]ـ همان [۱۲۵۰]ـ همان [۱۲۵۱]ـ ابن الجوزی، ص۱۳۵ و الاصابه، ج۴، ص۱۳۹ که نسایی آن را تخریج نموده به نقل اخبار عمر، طنطاوی، ص۴۲۸. [۱۲۵۲]ـ همان [۱۲۵۳]ـ همان [۱۲۵۴]ـ همان [۱۲۵۵]ـ همان [۱۲۵۶]ـ همان [۱۲۵۷]ـ ابن الجوزی، ص۱۳۵ و الاصابه، ج۴، ص۱۳۹ که نسایی آن را تخریج نموده به نقل اخبار عمر، طنطاوی، ص۴۲۸.