سیمای صادق فاروق اعظم عمر بن خطاب رضی الله عنه

فهرست کتاب

فاروقسهیچ امتیازی برای افراد خانواده خویش قائل نشد

فاروقسهیچ امتیازی برای افراد خانواده خویش قائل نشد

امیرالمؤمنینسدر اجرای عدالت اجتماعی هم چنان که از بروز فئودالیزم و سرمایه‌داران استثمارگر و دیوان‌سالاری و بروکراسی اداری به شدت جلوگیری نمود هم چنین از پیدایش تشکیلات درباری به کلی جلوگیری به عمل آورد و در تمام دوران خلافت خود نه تنها هیچ امتیازی به افراد خانواده خود و به خویشان و وابستگان خود نداد، بکله آن‌ها را بیش از دیگران به تخلف در مقررات می‌ترساند [۲۵۵۱]و در اجرای قوانین مجازات با آن‌ها هم چون دیگران عمل می‌نمود، و هرگاه می‌خواست مردم را از کاری منع کند اول افراد خانواده و وابستگان خود را جمع می‌کرد و به آن‌ها می‌گفت: «مردم طوری به شما نگاه می‌کنند که پرندگان به گوشت نگاه می‌کنند [۲۵۵۲]و اگر شما از مقررات تخلف کردید آن‌ها نیز تخلف می‌کنند و اگر شما پرهیز کنید آن‌ها نیز پرهیز می‌کنند، و قسم به خدا هر یک از شما مرتکب کار خلافی بشود، چند برابر او را مجازات خواهم کرد [۲۵۵۳]، چون او خود را به من نزدیک می‌داند، حالا هر کس می‌خواهد تخلف نماید و هر کس می‌خواهد از تخلف پرهیز کند [۲۵۵۴]».

و مثال‌های زیر نشان می‌دهد که افراد خانواده امیرالمؤمنینسو وابستگان او مشمول همه قوانین مجازات‌ها بوده‌اند و برای هیچ گونه سودجویی مجاز نبوده‌اند.

۱ـ عبدالله بن ارقم می‌گوید [۲۵۵۵]: «به امیرالمؤمنینسگفتم مقدار زیادی از طلا و نقره و زینت‌آلات جلولا در امانت من می‌باشد تکلیف آن‌ها را روشن نمایید و وقتی آن‌ها را در انبانی جلو چشم او گذاشتم و او با چشم عبرت به آن‌ها نگاه می‌کرد [۲۵۵۶]، یکی از پسرانش [۲۵۵۷]وارد شد و از پدرش خیلی التماس کرد که یکی از انگشتری‌ها را به او بدهد، فاروقسبه او گفت: برو پیش مادرت گندم بریان به تو بدهد [۲۵۵۸]و هر چه التماس کرد فایده‌ای نداشت و همه را به بیت‌المال فرستاد» [۲۵۵۹].

۲ـ مُعَیقِب [۲۵۶۰]نگهبان بیت‌المال، روزی کف بیت‌المال را جارو می‌کرد در میان خاک و غبار درهمی را یافت [۲۵۶۱]و آن را به پسر خردسال امیرالمؤمنینسداد، و پس از چند لحظه فرستاده امیرالمؤمنینسدر حالی که همان درهم را در دست [۲۵۶۲]داشت شتابان به نزد معیقب آمد و گفت: امیرالمؤمنینستو را می‌خواهد و معیقب با ترس و دلهره به نزد امیرالمؤمینسرفت و امیرالمؤمنینسدر حالی که خشم بر چهره اش ظاهر شده بود بر معیقب فریاد کشید [۲۵۶۳]تو از من چه می‌خواهی و در درون تو نسبت به من چه عقده‌ای هست؟ تو می‌خواهی در روز قیامت در مورد این درهم امت محمد جرا طرف دعوی من قرار دهی [۲۵۶۴]؟

۳ـ داماد [۲۵۶۵]امیرالمؤمنینسآمد و با اشاره و کنایه از امیرالمؤمنینسخواست که از بیت‌المال مبلغی را برای او حواله کند تا لباس را برای همسرش (دختر امیرالمؤمنینس) و خوراک و لباس را برای فرزندانش (نواده‌های امیرالمؤمنینس) بخرد [۲۵۶۶]، امیرالمؤمنینسدر حالی که شدیداً عصبانی شده بود و این جمله را تکرار می‌کرد «تو می‌خواهی من به صورت یک شاه خائن [۲۵۶۷]به حضور خدایم برسم!» او را از منزل بیرون کرد، ولی پس از چند [۲۵۶۸]روز دیگر، از دارایی شخصی خویش کمک‌هایی به او کرد و او را دلجویی نمود [۲۵۶۹].

۴ـ امیرالمؤمنینسبر تقسیم قواره‌های حریر [۲۵۷۰]و پشم کمیاب در بین زنان اهل مدینه نظارت داشت و یک قواره باقی مانده بود که خیلی زیبا و مرغوب و قیمتی بود [۲۵۷۱]، حاضرین پیشنهاد کردند که این قواره را به همسرت ام کلثوم (دختر علی مرتضیسو از نواده‌های [۲۵۷۲]پیامبر جبدهید امیرالمؤمنینسگفت: «نه (ام سلیط) بیشتر شایسته این پارچه است زیرا او با پیامبر خدا جبیعت کرد، و در اثنای غزوه احد مشک‌های آب را برای مجاهدین می‌آورد [۲۵۷۳]».

۵ـ حفصه ام المؤمنین [۲۵۷۴]و دختر امیرالمؤمنینبشنید که اموال بسیاری را برای امیرالمؤمنینسآورده‌اند، به نزد او رفت و به او گفت: «خداوند دستور داده که حق خویشاوندان رعایت [۲۵۷۵]شود تو از این اموال حق مرا رعایت کن» امیرالمؤمنینسگفت [۲۵۷۶]: «دخترم حق خویشاوندان را باید در اموال خودم رعایت کنم و این اموال مال من نیست و بلکه مال همه مسلمانان [۲۵۷۷]است که باید بالسویه به همه آن‌ها برسد تو می‌خواهی پدرت را مغبون و زیان‌خورده کنید و خویشانت را منفعت برسانی برخیز، حفصه برخاست و امیرالمؤمنینسچیزی به او نداد [۲۵۷۸].

۶ـ بانوی امپراتوری روم در جهت دلجویی از مقام امیرالمؤمنینس، توسط قاصد خود مقداری طلا و جواهرات گران‌بها را برای همسر امیرالمؤمنینسبه ارمغان فرستاد [۲۵۷۹]و وقتی امیرالمؤمنینسبه منزل برگشت پرسید: این چیست و از کجا به تو رسیده است؟ در جواب گفت: ارمغان بانوی امپراتوری روم است و نامه را هم به او نشان داد. امیرالمؤمنینسفقط یک دینار را (یک مثقال طلا) به همسرش داد و بقیه را به بیت‌المال مسلمین فرستاد [۲۵۸۰].

۷ـ ابوموسی اشعری، یک طاقه جانماز قیمتی را به طول یک ذراع و یک وجب برای همسر امیرالمؤمنینس [۲۵۸۱](عاتکه) به ارمغان آورده بود، امیرالمؤمنینسبه همسرش گفت: « این چیست و از کجا به تو رسیده است؟» جواب داد: ارمغان ابوموسی اشعری است، امیرالمؤمنینسجانماز را بر سر او کوفت و ابوموسی را احضار کرد و بر او فریاد زد و گفت: تو به چه مجوزی ارمغان برای زنان من آوردی؟ آن گاه جانماز را بر سر او کوفت و گفت: «ما به ارمغان‌ها ابداً نیاز نداریم [۲۵۸۲]آن را بردارید».

۸ـ عبدالله پسر امیرالمؤمنینسشتر لاغری را به قیمتی خرید و در چراگاه‌های عمومی آن را چرانید و پس از آن که چاق گردید آن را برای فروش به بازار [۲۵۸۳]آورد و امیرالمؤمنینسدر حال نظارت بر بازار، آن را دید و پرسید: این شتر مال کیست؟ گفتند: مال عبدالله پسر امیرالمؤمنینس [۲۵۸۴]است، امیرالمؤمنینسدر حالی که از دیدن این شتر چاق عصبانی شده بود، زیر لب می‌گفت: «به‌به شتر پسر امیرالمؤمنین [۲۵۸۵]!» آن گاه عبدالله را صدا کرد و به او گفت: این شتر چاق را از کجا به دست آورده‌ای؟ در جواب گفت: «شتر لاغری بود آن را با پول کمی خریدم [۲۵۸۶]و آن را به چراگاه عمومی فرستادم و مانند همه مسلمانان از این کار منفعت شرعی را منظور نموده‌ام [۲۵۸۷]» امیرالمؤمنینسگفت: آری مردم از شتر پسر امیرالمؤمنین نگهداری کنند و شتر پسر امیرالمؤمنین را آب بدهند!! ای عبدالله پسر عمر سرمایه‌ات را ببر و منفعت عایده را تحویل بیت‌المال مسلمانان [۲۵۸۸]بدهید.

فاروقسدر راه گسترش عدالت در بین دوست و دشمن و کافر و مسلمان فرق نمی‌گذارد

عدالت فاروقسحق را به ذی حق می‌رساند و برای او فرق نمی‌کند فرد ذیحق دوست یا دشمن و مسلمان یا کافر باشد، توجه فرمایید:

۱ـ ابی‌مریم [۲۵۸۹]سلولی، قبل از این که مسلمان شود برادر فاروقسرا شهید کرده بود و بعد از آن که مسلمان شد مانند دیگران برای کارهای خود به نزد فاروقسمی‌آمد روزی فاروقسدر حالی که با دیدن او به یاد شهادت تأثرانگیز برادرش افتاده بود به او گفت: «به خدا تو را دوست نمی‌دارم تا زمین خون ریخته را دوست می‌دارد [۲۵۹۰](یعنی هرگز!)» ابومریم با خونسردی در جواب او گفت: تو با همین کینه ای که با من داری آیا حقی را از من منع [۲۵۹۱]می‌کنی یا بی‌دلیل مرا اذیت و آزار می‌کنی؟ فاروقسگفت: خیر [۲۵۹۲]، ابومریم گفت: پس کینه و محبت امیرالمؤمنین برای من هیچ اهمیتی ندارد، و این زنان هستند که برای این نوع محبت‌های بی‌اثر تأسف می‌خورند [۲۵۹۳].

۲ـ امیرالمؤمنینساطلاع یافت که یهودیان [۲۵۹۴]بنی‌تَغلِب با استاندار منطقه خود (ولید بن عَقَبه) غالباً در حال نزاع و کشمکش به سر می‌برند و ولید از آن‌ها دل پرکینه‌ای دارد [۲۵۹۵]، امیرالمؤمنینسدر جهت احتیاط از این که ممکن است این استاندار در حال کینه و ناراحتی بر این یهودیان ستم روا دارد او را از مقام استانداری آن منطقه عزل و یک نفر دیگر را به جای او فرستاد [۲۵۹۶].

۳ـ (زیاد بن جدیر) از طرف امیرالمؤمنینسمأمور جمع‌آوری عشور یکی از مناطق عراق بود و بدهی یک نفر عیسوی تَغْلِبی که هزار دینار بود به زیاد پرداخت نمود [۲۵۹۷]ولی هنوز سال بدهی تمام نشده بود از همان مرد عیسوی درخواست عشور نمود، و مرد عیسوی شکایت پیش امیرالمؤمنینسآورد. امیرالمؤمنینسدر جواب او تنها یک کلمه گفت: «کَفی [۲۵۹۸]= کافی است» و مرد عیسوی به محل خود برگشت و خود را آماد کرد که یک هزار [۲۵۹۹]درهم دیگر را نیز به زیاد بدهد ولی بعد از مراجعت معلوم شد که پیش از او فرمان توبیخ‌آمیز امیرالمؤمنینسدر این زمینه به زیاد رسیده است که به هیچ وجه حق ندارد در سال بیش از یک مرتبه عشور از هیچ کس بگیرد و در صورت مشاهده تخلف شدیداً مجازات [۲۶۰۰]می‌گردد.

۴ـ روزی فاروقسپیرمرد نابینایی را دید که به انتظار کمکی بر دری ایستاده بود امیرالمؤمنینسوقتی اطلاع پیدا کرد که آن پیرمرد یهودی است [۲۶۰۱]به او گفت: «چرا به این روز افتاده‌ای؟» در جواب گفت: «از جزیه و از نیازمندی و از پیری بپرس» امیرالمؤمنینسدست او را گرفت و مانند عصاکش [۲۶۰۲]او را به منزل خویش برد و از مال خود کفاف آن‌ روز را به او داد سپس به بیت‌المال نوشت زندگی این پیرمرد یهودی و امثال او را تأمین کند و اضافه کرد که به خدا ما درباره آن‌ها بی‌انصافی کرده‌ایم بهره زندگی آن‌ها را در جوانی خورده‌ایم و در پیری آن‌ها را ول کرده‌ایم و زکات برای فقرا و مساکین است فقرا مسلمانان بی بضاعت و مساکین افراد بی‌بضاعت اهل کتاب می‌باشند و علاوه بر تأمین زندگی همه را از جزیه معاف [۲۶۰۳]کرد.

۵ـ امیرالمؤمنینسدر راه مسافرت به شام کوخ‌هایی را دید که افراد چندین خانواده [۲۶۰۴]با فقر و مسکنت در آن‌ها زندگی می‌کردند امیرالمؤمنینسبه همراهان خود گفت: چرا از بیت‌المال سر و سامانی به زندگی این‌ها داده نشده است؟ در جواب گفتند: این‌ها جُذامیان عیسوی هستند، امیرالمؤمنینسگفت: «این‌ها انسان‌های بی‌بضاعت هستند و عیسوی و موسوی بودن مربوط به جهان دیگری است» و دستور مؤکدی صادر کرد که زندگی آن‌ها را از بیت‌المال تأمین نمایند [۲۶۰۵].

امیرالمؤمنینسبرای این که بتواند عدالت را در بهترین صورت گسترش دهد راه انتقاد از رفتار و کردار خود را برای تمام مسلمانان باز کرده بود و حتی برای انتقاد از رفتار و کردار خویش مردم را تحریک می‌کرد.

[۲۵۵۱]ـ ابن الجوزی، ص۲۰۶ و ابن سعد، ج۱، ص۲۰۷، به نقل اخبار عمر، ص۳۱۲. [۲۵۵۲]ـ همان [۲۵۵۳]ـ همان [۲۵۵۴]ـ همان [۲۵۵۵]ـ ابن الجوزی، ص۹۲ و منهج‌القاصدین، ص۶۹، به نقل اخبار عمر، ص۳۱۵. [۲۵۵۶]ـ ابن الجوزی، ص۹۲ و منهج القاصدین، ص۶۹، به نقل اخبار عمر، ص۳۱۵. [۲۵۵۷]ـ همان [۲۵۵۸]ـ همان [۲۵۵۹]ـ همان [۲۵۶۰]ـ ابن الجوزی، ص۹۲، به نقل اخبار عمر، ص۳۱۹. [۲۵۶۱]ـ همان [۲۵۶۲]ـ همان [۲۵۶۳]ـ همان [۲۵۶۴]ـ همان [۲۵۶۵]ـ ابن سعد، ج۱، ص۲۱۹، به نقل اخبار عمر، ص۳۲۱. [۲۵۶۶]ـ همان [۲۵۶۷]ـ همان [۲۵۶۸]ـ همان [۲۵۶۹]ـ همان [۲۵۷۰]ـ ابن الجوزی، ص۵۷، و الریاض النضره، ج۲، ص۳۸، به نقل اخبار عمر، ص۳۱۸. [۲۵۷۱]ـ همان [۲۵۷۲]ـ همان [۲۵۷۳]ـ همان [۲۵۷۴]ـ ابن الجوزی، ص۴۸، به نقل اخبار عمر، ص۳۱۵. [۲۵۷۵]ـ همان [۲۵۷۶]ـ همان [۲۵۷۷]ـ همان [۲۵۷۸]ـ همان [۲۵۷۹]ـ الریاض النضره، ج۲، ص۴۸، به نقل اخبار عمر، ص۳۱۴. [۲۵۸۰]ـ همان [۲۵۸۱]ـ ابن سعد، ج۱، ص۲۲۲، به نقل اخبار عمر، ص۳۱۳. [۲۵۸۲]ـ همان [۲۵۸۳]ـ ابن الجوزی، ص۹۲ و منهج القاصدین، ص۶۹، به نقل اخبار عمر، ص۳۱۵. [۲۵۸۴]ـ همان [۲۵۸۵]ـ همان [۲۵۸۶]ـ همان [۲۵۸۷]ـ همان [۲۵۸۸]ـ ابن الجوزی، ص۹۲ و منهج القاصدین، ص۶۹، به نقل اخبار عمر، ص۳۱۵. [۲۵۸۹]ـ عبقریات، عقاد، ص۵۵۸ و البیان و التبین، ج۳، ص۴۳، به نقل اخبار عمر، ص۲۸۳. [۲۵۹۰]ـ همان [۲۵۹۱]ـ همان [۲۵۹۲]ـ همان [۲۵۹۳]ـ همان [۲۵۹۴]ـ عبقریات، عقاد، ص۵۵۴. [۲۵۹۵]ـ همان [۲۵۹۶]ـ همان [۲۵۹۷]ـ همان [۲۵۹۸]ـ همان [۲۵۹۹]ـ عبقریات، ص۵۰۰ و ۵۵۴. [۲۶۰۰]ـ همان [۲۶۰۱]ـ عبقریات، ص۵۰۰ و ۵۵۴. [۲۶۰۲]ـ همان [۲۶۰۳]ـ عبقریه عمر، عقاد، ص۵۰۰. [۲۶۰۴]ـ عبقریه عمر، عقاد، ص۵۵۴. [۲۶۰۵]ـ همان